یک- عوضش امنیت داریم! این اصطلاح آشنای سالهای اخیر هربار پس از افزایش انتقادات نسبت به وضع موجود، از طرف مدافعان وضعیت مطرح شده و حالا به ضرب المثلی در فضای سیاسی ایران تبدیل شده است.
تضاد و تعامل میان آزادی و امنیت و در نهایت یافتن تعادلی میان آنها موضوع تازه ای نیست. مسئله تقریبا ساده است: چقدر از آزادی، چقدر از امنیت؟
هرچه قدر مسئله ساده است،جواب مسئله دشوار است.
رابطه میان این دو از لحظه های نخست شکل گیری انقلاب 1357 و شکل گیری جمهوری اسلامی هم محل سوال بود. در حالی که انقلابیون شعار استقلال و آزادی سر می دادند، حکومت پهلوی آنها را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی سرکوب می کرد؛ چه اتفاق آشنایی!
پس از انقلاب هم این دوگانه برقرار بود. در قانون اساسی حق اجتماعات غیرمسلحانه مجاز شناخته شده و حتی اعلام حکومت نظامی، جز در موارد استثنایی آن هم با تصویب مجلس برای سی روز، ممنوع شده است. با این وجود، ناامنی های پس از انقلاب و نهایتا وضعیت ویژه جنگ موجب شد تا عملا خواست آزادی زیر سایه سنگین امنیت قرار بگیرد اما پایان جنگ و تحولات اجتماعی پس از آن یک بار دیگر آزادی خواهی را به فضای سیاسی و مدنی کشاند و از آن پس جدال این دو حساستر هم شد.
دو- در حالی که بسیاری از محدودیت های اجتماعی در رابطه با زنان، اقلیت های مذهبی و دگرباشان جنسی بر اساس اصول اسلامی توجیه می شدند، آزادی اندیشه و بیان نه تنها تضادی با اسلام نداشت بلکه بسیاری از رهبران مذهبی و ایدئولوگ های انقلاب اسلامی هم بارها بر آن تاکید کرده بودند.
اینها گفته های مرتضی مطهری است:
«یکی از مقاصد انبیاء به طور کلی و به طور قطع این است که آزادی اجتماعی را تامین کنند و با انواع بندگی ها و بردگی های اجتماعی و سلب آزادی هایی که در اجتماع هست مبارزه کنند.»
«آزادیِ تفکر ناشی از همان استعداد انسانیِ بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد؛ پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است.»
آیت الله بهشتی کلامی صریحتر دارد:
«بعضی چیزها هست که عنوان ثانوی برنمی دارد. این هم عنوان ثانوی برنمی دارد. یعنی برطبق آنچه ما از اسلام میشناسیم هیچ حکومتی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد. این در اسلام دُگم است. رفقا این مهم است. «ما در شرایط فوق العاده هستیم، با دشمنهای مختلف روبه رو هستیم، حکومت نظامی اعلام میکنیم»؛ این در اسلام نیست.»
و آیت الله طالقانی حتی به کمترین استثنائاتی هم که گاه در اندیشه دیگران، همچون مطهری و بهشتی، دیده می شد، بهایی نمی دهد:
«لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی، هر که، هر چه می خواهد، بگوید، هر مسلکی آنهایی که می ترسند از اینکه دیگران در مقابل اندیشه هایشان، حرفی نزنند، کاری نکنند، یا آزادی نمی دهند، برای این است که از نارسایی مکتبشان می ترسند، اسلامی که می گوید: قد تبین الرشد من الغی، دیگر برای چه وحشت داشته باشیم. برو هر چه می خواهی تحقیق بکن یهودی هستی، بهایی هستی، طبیعی هستی، مسیحی هستی، زرتشتی هستی، مادی هستی، آزادی در فکر کردن.»
با چنین پیشینه ای، محدود کردن آزادی اندیشه و بیان با استناد به اصول و مفاهیم اسلامی چندان ممکن نبود. از این رو ساکت کردن منتقدان و روزنامه ها به بهانه دیگری نیاز داشت که غالبا زیر اتهاماتی چون اقدام علیه امنیت ملی، توهین به مقدسات و توهین به مقامات مسئول جمع می شد.
محدودیت ها اما طیف نسبتا گسترده ای را در بر می گرفت: ممنوعیت نقد هسته قدرت، تاریخ انقلاب، تاریخ جنگ، فعالیت های نظامی، برنامه هسته ای، سیاست های منطقه ای، سیاست های ضدآمریکایی و ضداسرائیلی و حتی مسائل اجتماعی و اقتصادی به زعم برخی حساسیت برانگیز همچون موضوع کرونا.
با این وجود، سانسورهای رسانه ای با ظهور و فراگیر شدن شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها، کارکرد خود را تماما از دست دادند و حتی به ضد خود بدل شدند. اگر یک دهه پیش پنهان کردن موضوعی به بهانه های امنیتی ممکن و موثر بود، اکنون تقریبا هیچ چیز قابل پنهان کردن نیست: نه برخورد قهرآمیز با معترضان آبان ماه، نه خطای انسانی در سرنگونی هواپیمای مسافربری و سه روز سکوت مقامات، نه شیوع کرونا.
سه- کرونا از چین آغاز شد. «لی ونلیانگ» پزشکی بود که متوجه شیوع این بیماری مرموز شد، اما از سوی مقامات امنیتی تحت فشار قرار گرفت تا آن را شایعه بخواند، چرا که نشست حزب کمونیست در راه بود. شایعه اما چنان واقعیت مرگباری به خود گرفت که به تیتر ثابت رسانه ها بدل شد، و مرگ «لی» یکی از این هم تیترها بود.
چین به قرنطینه ووهان روی آورد و بسیاری از کشورها به قرنطینه چین. اما ایران نه تمایلی به این امر داشت و نه احتمالا به خاطر وابستگی اقتصادی و سیاسی به پکن، توان آن را. کرونا پس از چندین روز قوت قلب دادن رسمی به مردم، سرانجام در قم خودش را نشان داد.
اگرچه ظهور کرونا در ایران به طور رسمی از سوی مسئولان تایید شد و وزارت بهداشت پس از آن تلاش کرد خود را در رابطه با گسترش آن، شفاف و مسئولیت پذیر نشان دهد، اما غبار دهه ها سانسور و تحریف رسانه ای که در ماه های گذشته به اوج خود رسیده بود، دیگر تن به شفافیت نمی داد.
عجیب آن که مقاومت در مقابل روایت رسمی هم از جانب مخالفان و هم مدافعان حکومت صورت می گیرد. مخالفان آمارها را غیرواقعی می دانند، و مدافعان توصیه ها را نادیده گرفته و به گرمی خوری و حرم لیسی روی آورده اند. پیدا کردن لوازم بهداشتی از یافتن نخود سیاه هم سخت تر شده و قیمت پرتقال خونی کم کم از پول خون مستضعفان انقلاب کرده هم بیشتر می شود.
دهه ها سانسور و محدود کردن آزادی رسانه ها و فعالان سیاسی و اجتماعی که به بهانه حفظ امنیت صورت گرفت، حالا خود به بزرگترین معضل امنیتی کشور بدل شده است. کسی توجیهات گران شدن بنزین را نمی پذیرد، سکوت سه روزه درباره سرنگونی هواپیما را درک نمی کند، و اخبار رسمی درباره کرونا را باور نمی کند.
چهار- سه هفته پیش و در ایام سالگرد پیروزی انقلاب، آنچه جلب توجه می کرد، درج بنرهایی درباره «اقتدار و امنیت» در کنار آرم شبکه های تلویزیونی بود. پس از آن هم رهبری در سخنانی درباره مشارکت مردم در انتخابات، نه یک بار بلکه چهار بار، خواستار حضور مردم در پای صندوق رای به خاطر «امنیت کشور» شدند.
حضور در انتخابات البته آن طور که باید و شاید نبود. تنها در 10 استان بیشتر از پنجاه درصد و در 21 استان دیگر کمتر از نیمی از مردم پای صندوق رای رفتند. این آمار در مناطقی که شاهد اعتراضات خشونت آمیز آبان ماه بود، بدتر هم بود: در تهران، البرز و کردستان کمتر از یک سوم مردم در انتخابات شرکت کردند و در شهر مذهبی قم که پایتخت روحانیت و مرجعیت است، مشارکت 43 درصدی نشان داد نتیجه سیاست تحدید آزادی چه بوده است.
پنج- آزادی گرفته شد و قرار بود عوضش امنیت داشته باشیم.