راستش قصد پاسخ دادن به این سوال را ندارم!! ولی این داستان فرضی را تصور کنید:
((یک مورچه خیلی خیلی بزرگ از سوراخ پریز برق در می آید. و به انسانها حمله میکند. در ادامه داستان، انسانها اسلحههای پیشرفتهای میسازند برای اینکه مورچهها را از بین ببرند. . . فیلم بسیار زیبا و هیجانانگیز است و پر از سلحشوریهای مأموران نجات و بدجنسیهای مورچگان . . . داستان تمام میشود . . .))
اما داستان تمام نمیشود!! شما فردا به خیابان میروید و میبینید که همه مغازهها وسیلههایی میفروشند برای کور کردن و بستن سوراخ پریزهای برق! چون در آن داستان خیالی، مورچه ها از پریز برق در میآیند!!
داستان فیلم «دیدن این فیلم جرم است» هم همینطور است. یک موقعیت بسیار عجیب و باورنکردنی در ابتدای فیلم رخ میدهد. یک فرد دوتابعیتی انگلیسی بدون هیچ زمینه اولیهای و هیچ نقطه شروعی در داستان، یک زن محجبه ایرانی را کتک میزند!! تکرار میکنم: بدون هیچ زمینه اولیهای و هیچ نقطه شروعی در داستان!!
در ادامه فیلم ما باید نتیجه بگیریم که انگلیسیها بد و ظالم هستند و بسیجیها صادق و غیرتمند. و البته دولتمردان و دیپلماتهای ایرانی هم سادهلوح و وطنفروشند!!
بازیها / نورپردازی / فیلمبرداری / طراحی صحنه / تدوین و صدا و همهی عوامل تکنیکی خوب هستند . . . ولی واقعاً آیا میتوان از یک داستان بد، یک فیلم خوب ساخت؟
لازم است بگویم که من جزو علاقهمندان سینمای خیالی و قهرمانمحور هستم. ولی به شرط اینکه چفت و بست منطقی داستان جور باشد.
مثلا فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا، مثل بادیگارد، آژانس شیشهای، به وقت شام و . . . هم قهرمانمحور هستند، (هرچند که شاید قهرمانهای فیلمهای حاتمیکیا نمونهی واقعی و ملموس در جامعه امروز نداشته باشند)، ولی با وجود این داستان آن فیلمهای منطقی است، نه مبتنی بر یک فرض خیالی ظالمانه.
من جزو علاقهمندانِ سینمایِ قهرمانمحور هستم. ولی به شرط اینکه چِفتُ و بَستِ منطقی داستان جور باشد، وگرنه اگر قرار به تقابل قویتر و ضعیفتر باشد حتی تام و جری را هم میتوان قهرمانانه و ظلمستیز به حساب آوَرد.