ویرگول
ورودثبت نام
ali.aalei
ali.aalei
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

درباره کافه تهرون؛ یک کسب و کار

برای من که زیاد اهل کافه رفتن نیستم، کافه تهرون، خانه بود. هروقت می‌شد، هروقت مهمان داشتیم، هروقت حوصله‌مان کم می‌شد، هروقت می‌خواستیم حال‌وهوایی عوض کنیم، اولین و تنهاترین جا، کافه تهرون بود. باورتان می‌شود شبِ یلدا هم آن‌جا بودیم؟ ماه رمضان‌ها پاتوق‌مان بود. آرامش در آجر به آجرِ آن ساختمانِ قدیمی برقرار بود. کرونا خیلی زودتر از آن‌که فکرش را بکنید برای ما عادی می‌شود و گرمایِ رسانه‌ای که خوابید، زخم‌های بزرگ سر باز می‌کند. کاش آدم‌ها بیش‌تر رحم داشتند و قدرددان بودند. اما واقعیتِ زندگی این نیست و صاحبخانه‌ها زودتر از آن‌که فکرش را بکنید، به جیب‌شان فکر می‌کنند. در لحظات بحرانی، عقاید به‌سرعت تغییر می‌کنند؛ بد یا خوب. ممکن است سال‌ها با خواهر و برادرتان دچار بحث‌و‌جدل باشید اما زمانی‌که وضعیتی اضطراری اتفاق می‌افتد، ناگهان مخزن پنهانی از اعتماد و دوستی کشف می‌شود. از آن سو می‌تواند رابطه‌ی خوب برادر و خواهری ناگهان به تیره‌ترین حالت برسد؛ بدونِ هیچ توضیحی. در طول این سالِ تب‌آلود و ملتهب، اضطراب و متعاقبش وحشت، تعطیلیِ کافه‌تهرون از بدترین خبرها بود. بهانه‌ی کرونا، برای صاحبخانه‌ها راه فرار است. ما مقابل کرونا شکست خوردیم؛ همین بس که یک کسب‌وکار محبوب به پایان رسید.

میثمِ عزیز، رفیقِ سبزاندیشم؛ تعطیلیِ کافه‌تهرون برای ماها مثل از دست‌دادنِ یک دوستِ قدیمی است. تعطیلی‌اش، مرگِ یک کسب‌وکار نیست، مرگِ یک دوستِ عزیز است. میثم‌جان؛ می‌دانم که یک روزی که دور نیست، دوباره همه‌ی ما را دورِ هم جمع می‌کنی. آدم‌ها هستند که به مکان‌ها روح می‌دهند، نه در و دیوار و میز و صندلی می‌دانم و مطمئنم درِ هر کافه‌ای را باز کنی، به ساختمانش، به میز و صندلی‌هایش، به غذاهایش روح می‌دهی.

علی عالی

کافه تهرون
کافه تهرون


علی عالیکافه تهرونکسب و کار
علی عالی هستم؛ روزنامه‌‌نگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید