ما در ویژهنامه ایرانورزشی به مناسبت سالگرد درگذشت تختی، پروندهای ویژهای منتشر کردیم. بخشی از مطلب این است: تختی در عمرش فقط درگیر عاطفی چهارپنج جنسمخالف شد. آن چهارپنج دلداده اساطیری او چه کسانی بودند که قلبش را تسخیر کردند؟ اولی لیلای خانیآبادی بود که عشق را در او کُشت و تبدیل به خواهرش کرد. دومی دختری اهل گلندوک بود و خواهرش عمهنرگس برایم در مصاحبهای به سال ۱۳۶۲ تعریف کرد که کار وصلت داداش و او تمام شده بود اما یکهو همه چیز به هم خورد. یکی دیگر از عشاقش دختر بلغاری بود. و آخرینش شهلا که در مهمانی یکی از مدیران باشگاه راهآهن برای اولین بار به او چشم دوخت و خود را باخت. و صدالبته قبل زا شهلا در دام عشق دختر یک کارخانهدار افتاده بود که به وصلت نکشید. این جدیترین گزینه ازدواج او بود قبل از اینکه چشمش به شهلاخانم بیفتد. غلامرضا از دختر آقای "ع" بسیار خوشش آمده بود. به قصد ازدواج البته. آنها از دودمان اصیل، معروف و آبرومندی بودند. یک روز غلامرضا رفته بود از قنادی رفیق فابریکش روحالله جیرهبندی یک قوطی خوشگل نونخامهای سفارش داده بود که برود خانه دختره، اما برایش پیغوم پسغوم آورده بودند که "نرو. نرو که مادر دختره راضی نمیشه." رفقا همه شاکی شده بودند که آخر مگر مردی مردتر و پناه-دارتر از تختی هم پیدا میشود در این دنیا که آدم دخترش را نسپارد دستش؟ رگ گردنشان ورم کرده بود چرا دختر را نمیدهند؟ مادر دختره پیغامپسغام داده بود که "ببخشیدها من دختر به آدم سیاسی نمیدهم". نمیدانم کدام شیرپاک نخوردهای سمپاتی تختی به جبهه ملی را به گوش مادر رسانده بود. علنا گفته بود "دختر نمیدهم آقاجان. من به مرد اهل سیاست زن نمیدهم. حمال باشد ولی اهل سیاست نباشد که آخر و عاقبت اینها حبس و ابد و اعدام است. دخترم بیوه میشود برمیگردد خانه پدر. یک آب خوش از گلویش پایین نمیرود." غلام سرش را انداخته بود پایین و از خیر دختره گذشته بود. چند وقت بعد، دختره را دادند به آقای "ت" که کمپانی معروف دوچرخهفروشی داشت. غلام فقط گفته بود نوش جونش. گوارای وجودش. حالا این همه سال است که من قضاوقدری گاه از خود می-پرسم خدایا اگر یکی از آن سه دخترها به جای شهلا زن تختی شده بودند بازهم جنازهاش در هتل آتلانتیک پیدا میشد؟ ادامه مطلب را بخوانید: