علی آر / AliAr
علی آر / AliAr
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

لباسی نو!

روزی روزگاری ذره ذوقی در نوشتن داشتم و حالِ فکری بود و ذهن خلاق و ایده پردازی در این تنِ چالاک در حال سپری روزگاران بود.

اما مدتی‌ست که ذوقی در این جان نمانده و فکر در اشغال و خارج از دسترس و ذهن خلاقیتش را به انبار برده و بر در آن قفلی زده که مبادا از آن استفاده شود و تحلیل رود و ذره ای به کار جهان بیاید!

نمی‌دانستم چاره چیست؟ و راه بازگشت به چالاکی از کدام سو است؟ به ناچار بر خلاف مقاومت فکر و ذهن و جان و تنم، قلم بدست گرفتم و کمی سفیدی سیاه کردم که مبادا این قلم خشک شود که خشکی قلم نشان از خشکی ذهن است که آدمی به طراوت ذهنش زنده است.

می‌خواهم رخت روزمره‌گی را برکنم و لباسی نو برتن کنم از جنس نشاط و انرژی.خدارا چه دیدی شاید روزی از همین پسری که پشت میز نشسته و در حال اضافه گویی است، نویسنده ای خوش قلم و تأثیر گذار بیرون آمد!

در قنوتم ز خدا عقل طلب میکردم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید