می دونید, برای هر کسی لحظاتی تو عمرش پیش میاد که اولا بعدا که فکر می کنه نمی تونه بفهمه که ایا تلاش خودش باعث اون شده یا تقدیر وسرنوشت و دوما دوست داره بارها و بارها دوباره تکرار بشه.
?
دوران شاگردی استاد مهران دوستی از اون لحظاتی بود که همش میخوام توش می موندم
از بچگی دوست داشتم گوینده باشم.
بارها و بارها جلوی آینه و وقتی خلوت می کردم با خودم, ادای مجری شبکه های یک و دو و یا برنامه کودک رو در می آوردم.
اولین بار خاله ام توی سه سالگی فک کنم سال 61 بود که صدای شعر خوندم رو ضبط کرد که اونم یه خردش مونده البته. شعر خاله سوسکه رو می خوندم: خاله سوسکه خاله سوسکه تو بگو کجا می ری تا منم بیام...
یه بار هم یه نوار کاست سی دقیقه ای رو به عنوان برنامه جنگ تهیه کردم سال 67 یا 68 بود که بعدا البته برادر کوچکم سهوی روش صدای خودش رو ضبط کردم ولی چند دقیقه اش باقی مونده که حتما براتون می گذارمش.
لطیفه می گفتم, شعر می خوندم با یه ضبط دیگه موزیک پس زمینه می گذاشتم و...
بعد به دلیل درس و تمرکز بر دبیرستان و دانشگاه و اینها متاسفانه نتونستم به این عشق و علاقم بپردازم.
تا رسیدم به سال 90 که هم بخاطر کار بازاریابی و روابط عمومی و هم بخاطر اینکه ممکنه این آخرین فرصت باشه برای من, پیگیر شدم که در موسسه شیوا آوا
بتونم شاگردی استاد مهران دوستی رو بکنم که پس از ازمون ورودی این افتخار نصیبم شد.
اسم دوره هم گویندگی و فن بیان بود.
روزای دوشنبه ساعت 5 بود اگه درست بگم.
چه روزایی بود.
شاگردی استاد مهران دوستی قابل وصف نیست و چقدر زود ایشون رو از دست دادیم.
?
جلسه اول که ایشون اومدند همه هیجانی شدیم با دیدن استاد
دو تا خاطره می گم بهتون از بین خاطراتی که اون چند ماه با استاد داشتم.
یه بار تمرین ما این بود که شعر بخونیم. توی شعر خوندم خیلی فن بیان هست خیلی.
همه خوندن من هم خوندم. استاد گفت علی تو مهندسی خوندی؟
گفتم بله استاد
گفت برای همینه شعر رو خیلی خشک می خونی.
باید خیلی از روی فن بیان و لحنت کار کنی.
منم از اون موقع رو خودم کار کردم و باز پیشش خوندم و راضی شد.
خاطره دومم رو الان تصمیم گرفتم که پست جدایی بگذارم چون خیلی خوبه.
ای کاش زودتر استاد رو می دیدم.
ای کاش زمان بیشتری برای شاگردی داشتم.
ای کاش...
خدا رحمتش کنه.
راستی خیلی برنامه داشتن ایشون ولی کافه رادیو رو خیلی دوست داشتم
علی آزادی منش
مربی کسب و کار