سماع در اصطلاح عارفانه، حالتی است که بر اثر شور باطنی به سالکان عرفان دست می دهد و ایشان بی خود از خویش می چرخند و پای می کوبد و دست می افشاند.
سماع در صدر یا قبل از اسلام وجود داشته اما نه به صورتی که در مجالس صوفیه برگزار می شده.اولین نشانه های سماع در متون،مربوط به قرن سوم هجری است. ذوالنون مصری که از زندان متوکل آزاد شد،صوفیان دور او گرد آمده، قوال شعری خواند و جمع پایکوبی کردند. اما نخستین حلقه سماع را گویا علی تنوخی در بغداد برپا کرد و عده ای هم به نظاره نشستند. ابوسعید ابوالخیر گاهی با شنیدن سخنی عرفانی از پیری یا هنگام خواندن آیه ای از قرآن یا حدیثی از پیامبر از خود بی خود شده و به سماع بر می خواست. در قرون بعد هم خواجه عبدالله انصاری، احمد غزالی، عطار، شمس،مولانا، صفی الدین اردبیلی، شاه نعمت الله ولی، از مشاهیر سماع شناخته شده اند.
روزهای نخست محفل سماع یک محفل شعرخوانی بود و صوفیان با زمینه ای که داشتند تحت تاثیر صوت خوش و معنی کلام، حالی پیدا کرده و به پایکوبی می پرداختند. رفته رفته دف و نی برای تاثیر بیشتر وارد مجالس سماع شد و دیری نپایید که در همه جا رواج یافت. به حدی که هویجری می گوید: من دیدم از عوام، گروهی پنداشتند که تصوف جز این نیست. این امر موجب ورود قوانین و نظمی به مراسم سماع شد. مانند این که محل سماع باید از عوام خالی باشد. یا سماع بر کسی حلال است که نفس او مرده و دلش زنده باشد. یا تا حال سماع نیاید نکنید و آن را عادت نسازید.
افلاکی می نویسد مولانا وقتی به وجد می آمد با گفتن "هی" پا بر زمین می کوبید و به چرخ زدن می پرداخت. در مورد کیفیت سماع مولوی چیزی جز چرخ زدن،دست افشانی و پای کوبی در منابع دیده نمی شود. مولانا قبل از دیدار شمس،چندان التفاتی به سماع نداشت. اما بعد از این دیدار، با شنیدن سخن موزون،نغمه یا نوایی،از خود بی خود شده و ساعت ها به سماع می پرداخت. مانند روزی که از بازار می گذشت صدای چکش صلاح الدین زرکوب او را از خود بیخود کرده،ساعتها به سماع پرداخت.
مولانا در هنگام سماع آوای گردش کائنات را به گوش جان می شنید.آهنگی که درویشان را به چرخش درمی آورد، نمادی از موسیقی کائنات است.
در ادامه "سماع پس از مولانا"...