ali.heccam
ali.heccam
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

سه تیکه‌ی کوچیک از امشب ؛))

لیوانِ کاغذی را زیر شیرِ فلاسک گذاشت. یک ضدحرکت درمقابله با چکه‌های آب که سطحِ چوبیِ میز را نشانه رفته بودند!






از وقتی که نشستم توی ماشین، حتی یه نگاه هم به راننده نَنداختم؛ انگار که با چرخوندنِ گردنم، یه قمار رو ببازم! از آهنگ‌هایی که داشت گوش می‌داد، می‌شد حدس زد..
[ چند دقیقه پیش ] : یه جورایی عجیبه‌! برای بعضی‌ها، موزیک، جزئی جدانشدنی از زندگی روزانه‌شونه: یکی همین راننده تاکسی، یکیش هم خودم...






من با فریادی ملاحظه‌گرانه: سلام علی! ( آنطرف پل، من در این‌طرف، مشغول بستن در مغازه، در ساعتِ ۰۰:۰۰ )
من: میگم، امشب، مثل زمستون ( های قدیم ) ، داره برف میادها!
علی، با تاییدِ گفته‌های من که پر از تعجب و شاید کمی سوال بود، گفت: آره...

یادداشت روزانهطوفان فکرینویسندگی خلاقنویسندگی
یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید