اگر بتوانیم به برخی موقعیت ها و حوادث که موجب بزرگ ترین رنج های ما می شوند بدون تعصب و پیش داوری بنگریم آن گاه در می یابیم که آن چنان هم بزرگ نیستند. اما از آن جا که نمی دانیم آن ها را چگونه مدیریت کنیم هم چون رنج هایی عظیم احساس شان می کنیم. وقتی عزیزی را از دست می دهیم به طور حتم فقدان بزرگی است. با از دست دادن عزیزان دردی واقعی و نیرومند درون ما پدید می آید که همه آن را احساس می کنیم. اما بر خلاف تجربه این رنج های عظیم، گاهی روزهای خود را با نگرانی درباره این که مثلا «فلان شخص من را دوست ندارد» یا «گفتار و کردارم در گذشته درست نبوده است» یا «پیشرفتی که مد نظرم است حاصل نخواهد شد» سپری می کنیم. این موارد نسبت به رنج های عظیمی مانند فقدان عزیزان رنج هایی کوچک هستند، اما آن ها را چنان برای خود بزرگ جلوه می دهیم که در نهایت تمام ذهن مان را به خود مشغول می دارند.
اگر بدانیم چگونه این رنج های کوچک را مدیریت کنیم دیگر مجبور نخواهیم بود شبانه روز رنجور باشیم. باید تمرین کنیم آن چه را فرانسوی ها «بدبختی های کوچک» می نامند از خود دور کنیم و توانایی ها و نیروی خود را صرف پذیرفتن و تسکین دردهای واقعی برآمده از بیماری ها و فقدان عزیزان کنیم. چرا که بر خلاف رنج ها و بدبختی های کوچک این رنج های عظیم اجتناب ناپذیرند.
تیچ نات هان
نیلوفر و مرداب
ترجمه علی امیرآبادی