برای پی بردن به راز قانون جذب، به این فکر کنید که چرا 98 درصد ثروت جهان در اختیار فقط یک درصد از مردم است؟ فکر میکنید این یک تصادف است؟ نه تصادفی در کار نیست.
اين اتفاق، به این شکل، طراحی شده است. در گذشته، عدهای از مردم، چیزی را فهمیده بودند که دیگران از آن آگاه نبودند. آنها راز را فهمیده بودند و احتمالاً شما نیز پیش از این، نشانههای آن راز را در جهان اطراف خود مشاهده کردهاید.
سادهترین راه برای درک راز قانون جذب این است که، خود را به شکل یک آهنربا تصور کنید. آهنربایی که همه چیز را به سمت خود جذب میکند. وظیفه ما به عنوان یک انسان این است که افکار خود را تحت کنترل خود درآوریم و آنچه را که میخواهیم به شیوهای کاملاً واضح در ذهن خود مجسم کنیم.
اینگونه است که میتوانیم یکی از قویترین قوانین کائنات را به خدمت خود درآوریم.
در واقع، آنچه به سوی شما جذب میشود، همان چیزیست که بیشتر فضای ذهنی شما را به خود اختصاص داده است و این را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: افکار به اشیاء بدل میشوند. تمام افکار، فرکانس خاص خود را دارند.
اگر در ذهن شما تصویر یک اتومبیل مدل بالا حضور داشته باشد یا ساختمان زیبای یک شرکت یا یک عشق گمشده، در واقع شما به طور مداوم، فرکانسهای متناظر با این چیزها را به طور مرتب به کائنات ارسال میکنید.
افکار شما، سیگنالهای مغناطیسی هستند که همه چیز را به سمت شما جذب میکنند. اگر خود را در ذهن خود طوری تصور کنید که در تنهایی زندگی میکنید، این نوع زندگی را به سمت خود جذب میکنید. این قانون همیشه و در مورد تمام افراد صدق میکند.
مشکل این است که مردم، بیشتر اوقات راجع به چیزهایی که نمیخواهند، فکر میکنند و تعجب میکنند که بارها و بارها برایشان تکرار میشود. قانون جذب، کاری ندارد که شما چیزهایی را که به آنها فکر میکنید، میخواهید یا نه. قانون جذب، به افکار واکنش نشان میدهد.
لذا اگر بنشینید و مدام به کوهستان شکهایتان خیره شوید، احساس وحشتناکی پیدا میکنید. این درواقع، سیگنالیست که دارید به کائنات گسیل میدارید.
وقتی میگویید، من از این همه احساس تردیدی که وجودم را فرا گرفته نفرت دارم، در واقع، موجودیت شما به این شک گره میخورد و این احساس، احساسات بیشتری از جنس خود را به سمت شما جذب میکند.
وقتی به چیزی نگاه میکنید که واقعاً دلتان میخواهد آن را داشته باشید، در واقع، اتفاقی که میافتد این است که ذهن شما در مورد آن چیز شروع به فعالیت میکند و قانون جذب به افکار شما واکنش نشان میدهد و چیزهایی را که با افکار شما انطباق دارند، به سمت شما جذب میکند.
اما وقتی به چیزی که نمیخواهید، نگاه میکنید و مرتب به آن "نه" میگویید، این باعث نمیشود آن چیز از شما دور شود بلکه، افکار شما هنوز مملو از چیزیست که نمیخواهید و این باعث میشود قانون جذب، آن چیز را به سمت شما هدایت کند.
تمام جهان ما بر مبنای قانون جذب عمل میکند. مهم نیست شما قانون جذب را باور دارید یا نه، به هر حال، قانون جذب کار خود را انجام میدهد.
شاید به گذشته، حال یا آینده فکر میکنید. شاید به یاد میآورید، مشاهده میکنید یا تصور میکنید. در تمام این شرایط، شما افکار خود را فعال میکنید. و قانون جذب که قویترین قانون کائنات است، به افکار شما واکنش نشان میدهد.
من دانشجویی داشتم به نام رابرت که یک همجنسگرا بود. او در یکی از دورههای آنلاین من ثبت نام کرده بود و به همین دلیل، از طریق ایمیل با من در تماس بود. او در پیامی، واقعیت وحشتناک زندگی خود و تمام مصائبی را که در محیط کار خود با آنها دست به گریبان بود توضیح داد. همکارانش سر به سر او میگذاشتند و با شوخیهای نابجای خود، عرصه را بر او تنگ آورده بودند.
اامحیط کاری او فضایی سرشار از فشار و استرس بود. تمام برخوردهای اجتماعی او مملو از استهزا و سوء استفاده بود. او میخواست یک استندآپ کمدین شود و وقتی به روی صحنه رفت تا کار استندآپ کمدی خود را انجام دهد، همه به خاطر همجنسگرا بودنش، او را به باد تمسخر گرفتند.
خلاصه، کل زندگی او ملغمهای بود از اندوه و فلاکت و تمام این مشکلات، حول همجنسگرا بودن او میچرخید.
من به او توضیح دادم که دلیل تمام این مشکلات این است که روی چیزهایی تمرکز میکند که آنها را نمیخواهد.
من مرتب ایمیلهایی را که برای من میفرستاد، برایش بازارسال میکردم و به او میگفتم: خودت دوباره آن را بخوان. پیامهای تو پر از چیزهاییست که آنها را نمیخواهی و حتی میتوانم به تو بگویم که از این چیزها خوشت میآید. وقتی با هیجان روی این قبیل چیزها تمرکز میکنی، این باعث میشود حتی سریعتر اتفاق بیافتند.
پس از آن او شروع کرد به تمرکز روی چیزهایی که دلش میخواست در زندگی داشته باشد و در این کار، جدیت به خرج داد. اتفاقی که پس از شش تا هشت هفته بعد برای او رخ داد، بیشتر به معجزه شبیه بود.
او به من گفت تمام افرادی که پیش از این با او بدرفتاری میکردند، یا به قسمت دیگری منتقل شدند یا تصمیم گرفتند آزردن او را کنار بگذارند. این گونه بود که دوباره عاشق شغلش شد. او کم کم متوجه شد در خیابان نیز کسی برای آزار و اذیت کردن به سراغش نمیآید و کلاً همه چیز عادی شده بود.
وقتی برای اجرای برنامههای استندآپ کمدی روی صحنه میرفت، همه تشویقش میکردند و هیچکس مسخرهاش نمیکرد.
کل زندگی او عوض شده بود چون تمرکز روی چیزهایی را که نمیخواست و چیزهایی که از آنها میترسید را کنار گذاشته بود و شروع به تمرکز روی چیزهایی کرده بود که واقعاً آنها را میخواست.
بنابراین، اگر روی چیزهایی که نمیخواهید تمرکز کنید، پیامد آن جذب شرایط و افراد منفی به سمت خودتان خواهد بود و بالعکس و مسأله این است که این تمرکز میتواند آگاهانه یا ناآگاهانه باشد.
اگر به درستی به قدرت افکار و قدرت توجه خود نگاه کنید، بسیاری از نشانههای آن را در اطراف خود خواهید دید. کافیست چشم باز کنید و ببینید.