نویسنده: Lance Baker
مترجم: علی اکبر متواضع
میدانم که در کائنات، رازی وجود دارد. من این را پذیرفتهام که در پس واقعیت زندگی، نیروهایی وجود دارد که به شیوههایی که از درک من خارج است، روی من و روی زندگی من تأثیر میگذارند. روحانیت، یکی از جنبههای مهم زندگی من است.
میتوان گفت معیار باورهای من گاهی اوقات متزلزل میشود.
پیشنهاد مقاله: قانون جذب چیست؟
من عاشق ایدههای جدید و متضاد با فرهنگ رایج هستم، به شرطی که استدلالهایی که در پس آنهاست، درست باشند. به همین دلیل اگر کسی به من بگوید تنها با خوابیدن، آن هم روی بالشی که زیر آن یک سنگ کریستالی با ارتعاشات مغناطیسی خاص قرار دادهام، میتوانم شغل جدیدی به دست آورم، چشمانم از تعجب گرد میشود.
قانون جذب، موضوعیست که مدام معیارهای باور من را به ناحیه قرمز سوق میدهد. زیر چتر قانون جذب، انواع باورها و رفتارهای عجیب رشد میکند و این واقعاً برایم عجیب است.
اگر بخواهیم توصیف سادهای از قانون جذب، ارائه دهیم، این قانون میگوید افکار مثبت یا منفی، تأثیر مستقیم روی واقعیت زندگی ما دارند. افکار مثبت، خروجی مثبت و افکار منفی، خروجی منفی دارند. فکر میکنم، اغلب ما با این باور مشکلی نداشته باشیم ولی بسیاری از نظریههایی که حول قانون جذب میچرخند، از این توصیف، فراتر میروند.
پیشنهاد مقاله: قانون جذب پول و ثروت - برای آنها که از پول نفرت دارند.
فیزیک کوانتوم، بحث علمی بسیار پیچیدهایست که سعی دارد رفتار ذرات انرژی و جهانهای موازی را شرح دهد. اما برخی به این موضوع علمی، از نقطه دید متفاوتی نگاه میکنند و اذعان میدارند که به سادگی و با تنظیم فرکانسها و ارتعاشات خود میتوانید انرژی مورد نیاز برای خلق آرزوهایتان را از کائنات دریافت کنید. طبق نظریه دیگری، قانون جذب شما را قادر میسازد که با ناخنک زدن به ضمیر ناخودآگاه خود میتوانید هرچه میخواهید در زندگی خود خلق کنید. نظریههایی از این دست، انتها ندارند.
من قصد تجزیه و تحلیل هیچ یک از این ادعاها یا قضاوت در مورد صحت و سقم آنها ندارم زیرا، موضوع از حوزه دانش من خارج است.
میخواهم مدل سادهای ارائه دهم و توضیح دهم که چرا فکر میکنم قانون جذب با کمک یک مدل روانشناختی و رفتاری واقعاً جواب میدهد؟
پس خواهش میکنم ارتعاشات، فرکانسها و ذرات کوانتومی خود را برای یک لحظه کنار بگذارید. میخواهم دلیل سادهای ارائه دهم مبنی بر این که چرا فکر میکنم قانون جذب در فرم کاملاً بنیادین خود، واقعاً جواب میدهد.
یکی از تمرینات پایه قانون جذب این است که هدف مشخصی را برای خود تعریف کنید و طوری زندگی کنید که گویی این هدف، واقعاً برآورده شده است. این جمله، باید جملهای مثبت و قابل قبول تلقی شود. لذا:
نگویید: میخواهم از شک به خود رها شوم.
وقتی میگویید "من فلان چیز را میخواهم"، این به خودی خود، به این معناست که در حال حاضر آن چیز را ندارید. جمله "از فلان چیز رها شو" عملی واکنشی را القا میکند نه عملی خلاقانه را. شما میخواهید روی نیروی بنیادین خلاق خود تمرکز کنید ولی این نوع جملات به شما یادآوری میکنند که به خودتان شک دارید.
شاید به جای آن بخواهید چیزی شبیه این جمله را به خود بگویید: من به خودم باور دارم و از مهارتها و قابلیتهای خود استفاده میکنم.
جمله فوق، مقاصدی چون متقاعد کردن کائنات به گوشدادن به حرف شما یا بالا بردن ارتعاشات درونی به یک سطح خاص یا مجبور کردن ذرات انرژی کوانتومی به انعکاس انرژی مثبت شما را دنبال نمیکند. باید تمایلات خود را به این شکل بیان کنید زیرا این قبیل جملات باعث میشوند ذهن شما روی آنچه میخواهید خلق کنید، متمرکز شود (نه آنچه نمیخواهید یا سعی میکنید از آن دوری کنید).
اگر تمرکز اصلی شما روی آنچه نمیخواهید یا آنچه از آن در گریز هستید، معطوف شود، میدانید چه میشود نه؟ این الگوی منفی، تمام فضای ذهن شما را اشغال میکند.
به عنوان مثال، اگر از خواب بیدار شوید و بگویید: "امروز باید از شِکر اجتناب کنم." و بعد مرتب با خود تکرار کنید "شکر نخور." "شکر نخور." در واقع کل فکر روزانه شما راجع به شکر خواهد بود و این باعث استیلای قدرت شکر در ذهن و جسمتان خواهد شد.
وقتی من با کودک سه سالهام مشغول ساختمان سازی با لِگو هستم، او اغلب به من میگوید "بابا به چیزهایی که من میسازم نگاه نکن."
البته، در این شرایط من به طور غریزی تمایلم به نگاه کردن بیشتر میشود. وقتی هدف خود را اجتناب از چیزی قرار میدهید، همیشه چنین نتیجهای حاصل میشود. این روش، به جای خلق آزادی، باعث ایجاد فشارهای بنیادینی میشود که شما را به مسیر اشتباه هل میدهند. این روش، اغلب باعث تحریک شما به انجام عملی میشود که قصد اجتناب از آن را دارید.
به طریق دیگر، اگر از خواب بیدار شوید و با خود بگویید "من انتخابهای سالمی انجام میدهم و بدنم احساس قدرت و طراوت خواهد کرد." در واقع، ذهن ناخودآگاه خود را آموزش میدهید که روی زندگی سالم موردنظرتان متمرکز شود. این نوع جملات باعث میشوند به جای رفتار واکنشی در برابر زندگی، به عنوان یک نیروی آفریننده در زندگی خود عمل کنید.
وقتی آنچه میخواهید به طور واضح برایتان روشن شد و توانستید آن را در قالب جملهای بیان کنید که گویی همین حالا هم آن را در زندگی خود دارید، در آن صورت میتوانید از این جمله، به عنوان بخشی از زندگی روزمره خود استفاده کنید.
دو تمرین آغازین، روشهای 33 در 3 یا 55 در 5 نام دارند. این یعنی باید جمله هدف خود را طی 3 روز متوالی، 33 بار پشت سر هم یا طی 5 روز متوالی، 55 بار پشت سر هم بنویسید. این جمله باید با دست خودتان و قلم نوشته شود و در حین نوشتن، طوری راجع به آن تصویرسازی کنید که گویی واقعیت زندگی شماست و احساساتی که در این شرایط به شما دست میدهد را احساس کنید.
در این حالت هم باور من این نیست که این جملات، فرکانسهای درونی شما را برای جذب انرژی از کائنات بر میانگیزد. این تنها راهیست برای تشویق ذهن ناخودآگاه خودتان که تصمیماتی بگیرید و این باعث به حقیقت پیوستن آن جمله میشود. چون حدود 95 درصد اعمال ما توسط ذهن ناخودآگاهمان هدایت میشود.
فکر میکنید چه چیز باعث میشود که ناگهان به فرستادن پیام به یک دوست قدیمی فکر کنیم؟ یا در محیط کارمان کنار میز کسی توقف کنیم و به او سلام کنیم؟ چرا یک بوی خاص بلافاصله باعث میشود احساس عجیبی از دوران کودکی در ما ایجاد شود. چرا یک موسیقی میتواند کل زنجیره هیجانات ما را در مورد یک خاطره به خصوص، بیدار کند؟ تمامی این خاطرات، احساسات و تجربیات در ذهن ناخودآگاه ما استقرار دارند و فعالکنندههای مختلف، آنها را به ذهن آگاهمان سوق میدهند.
ذهن ناخودآگاه ما نوعی اطاق پژواک برای ذهن آگاهمان است (و بالعکس). ذهن ناخودآگاه ما چون یک سیستم عامل، دائماً در پسزمینه ذهنمان مشغول فعالیت است. برنامههایی که اجرا میکنیم، روی سیستم عامل تأثیر میگذارند و سیستم عامل نیز میتواند روی برنامههایی که اجرا میکنیم، تأثیر بگذارد.
اگر دائم سعی کنیم جملات منفی را اجرا کنیم که همان برنامههای بدبینانه و کنشهای علیه منظور خود هستند، در آن صورت، سیستم عامل نیز به منظور خدمت به آن وارد عمل میشود و این واقعیت را به خوبی خلق میکند.
از سوی دیگر، اگر دائماً جملات مثبت را اجرا کنیم که همانا برنامههای مفید و اعمال نیروبخش هستند، در آن صورت، سیستم عامل نیز برای خدمت به آن وارد عمل شده و به خوبی به آن جامه عمل میپوشاند.
هنگام مدیتیشن، وقتی مشغول ذهننگاری و تمرکز روی جملات هدف خود هستید، ذهن ناخودآگاه شما تلاش میکند که شما را به سمت مکالمات، اعمال، اولویتها و تصمیمات درستی سوق دهد که در جهت واقعیت بخشیدن به آن هدف، حرکت کنید.
میخواهم بگویم تمایل شما این است: "من شغلی با معنا و جذاب دارم که تمام عطایا و استعدادهای من را شکوفا میکند.
هر چه بیشتر روی این هدف تمرکز کنید، اعمال و اقدامات شما نیز بیشتر به سمت بهبود سوابق کاری و شبکههای ارتباطیتان سوق پیدا میکند و با سهولت بیشتری دورههای آموزشی را طی میکنید و واضحتر صحبت میکنید و در این روشنایی جدید، نگاه واضحتری به شرایط محیط اطرافتان خواهید داشت. تمایلات شما افکار و احساساتتان را تحت تأثیر قرار میدهد. افکار و احساسات شما اعمالتان را نتیجه میدهند و در نهایت به نتیجه دلخواه خواهید رسید.
بار دیگر بگویم، این نتایج، حاصل عملکرد ذرات کوانتومی یا بالا رفتن سطح ارتعاشات شما نیست. تنها چیزی که در میان است، ساختار روانشناسی خودتان است. اگر روی شخصیتی که میخواهید در خودتان پرورش دهید، تمرکز کنید و ذهنتان را برای رسیدن به اهدافتان تنظیم کنید، در آن صورت، هزاران میکروفکر و میکروعمل که روزانه در وجود شما حاضرند، در جهت خلق آن هدف شروع به فعالیت میکنند.
شاید مثلاً تصمیم گرفتهاید با کسی تماس بگیرید ولی خود منفینگرتان مرتب میگوید: "چه فایدهای دارد؟"
شاید طی یکی از روزهای کاری که مرتب درگیر جلسات پی در پی هستید، بخواهید یک کت زیباتر بپوشید ولی خود سستمزاجتان بگوید: "چرا خودتو خسته کنی؟"
شاید با دلسوزی به یکی از همکاران فکر کنید ولی خود تلخمزاج سابقتان بگوید "ولش کن بابا اون دیگه رفته."
همه روزه در ذهن ناخودآگاه شما هزاران مورد شبیه اینها رخ میدهد. به نظر نمیرسد روزانه هزاران مورد از این نوع تصمیمات در ذهنتان رخ میدهد ولی این تصمیمات بدون این که احساس کنید، در ذهنتان اتفاق میافتد. این تصمیمات، روی هم جمع شده و واقعیت زندگی شما را تحت تأثیر قرار میدهند.
ذهن ناخودآگاه ما همچنین روی زبان بدن و زبان غیرکلامی ما تأثیر میگذارد. این چیزها روی رفتار ما با دیگران و رفتار دیگران با ما تأثیر میگذارد و دیگران میتوانند ما را در رسیدن به اهدافمان یاری دهند. افکار درونی ما میتوانند واقعاً روی رفتار دیگران با ما و تصمیمات دیگران در زمینه واکنش نشان دادن نسبت به ما تأثیر بگذارد. ذهن ناخودآگاه ما چیز قدرتمندیست و من فکر نمیکنم ما به قدر کافی از آن آگاه باشیم و عمق تأثیر آن را روی زندگیمان درک کنیم.
قانون جذب، در فرم کاملاً بنیادین خود، واقعاً عمل میکند زیرا باعث جهتدهی به افکار ما میشود. افکار ما احساسات ما را خلق میکنند و احساسات ما منشأ اعمال ما هستند، اعمال ما نیز نتایج را در زندگی ما خلق میکنند.
شاید نظریههای دیگری که حول قانون جذب ساخته میشوند (مثل دخالت فیزیک کوانتوم در قانون جذب) واقعیت داشته باشد. من در اینجا سعی ندارم آنها را رد یا اثبات کنم. هدف من این است که از جنبه روانشناختی و رفتاری به قانون جذب نگاه کنم و بگویم وقتی باور میکنیم واقعاً چیزی را داریم، این به ما کمک میکند که آن چیز را داشته باشیم.
فیزیک کوانتوم در قانون جذب، فرکانسها و ارتعاشات به کنار. قانون جذب، به این دلیل کار میکند که سیمکشی ذهن ناخودآگاه ما را عوض میکند و تمرکز ما را روی اعمال و تصمیماتی معطوف میکنند که به ما در رسیدن به اهدافمان کمک میکنند.
مردم در مورد واقعیت و مشارکت خود در آن، عقاید مختلف دارند. درک تمام این عقاید، کار دشواریست. شاید در یک سنگ کریستالی، ویژگیهای خاصی وجود داشته باشد، شاید هم این سنگ کریستالی فقط ابزاری روانشناختیست که اهداف و انگیزههای یک فرد را به او یادآوری میکند. شاید کسی مفهوم فیزیک کوانتوم را واقعاً درک نمیکند ولی باور او در این زمینه، به عنوان ابزاری روانشناختی برای رشد او در زندگی عمل میکند. شاید این چیزها در برخی موارد کاربردی شبیه دارونماها دارند.
در بیشتر موارد، خوبیهایی نیز با بدیها درآمیخته است. بسیاری از اصول صحیح روانشناختی و علمی، بیش از حد ساده شده و به باورهای عامهپسند بدل شدهاند. بالعکس، بعضی وقتها راحتترین کار این است که تنها به این دلیل که چیزی را درک نمیکنیم، آن را خرافه بمانیم.
و در پایان روز، ما درختان را با میوههایشان میشناسیم. این از دو حالت خارج نیست: یا شواهدی را برای اثبات درستی اعتقاداتمان در زندگیمان مشاهده میکنیم، یا مشاهده نمیکنیم. زندگی شما یا میوه میدهد، یا میوه نمیدهد. اگر ابزارهایی که از آن استفاده میکنید، نتیجه نمیدهند، میتوانید آنها را عوض کنید.
صرف نظر از این که در طیف عقاید، کجا قرار گرفتهاید، امیدوارم حداقل توانسته باشم روش سادهای برای درک قانون جذب ارائه دهم که بتوانید از آن کمک بگیرید و امیدوارم که میوههای آن در زندگیتان شیرین باشد.
پیشنهاد مقاله: چرا قانون جذب عمل نمی کند؟