، سرگذشت حضرت موسی نهفقط بهعنوان یک پیامبر، بلکه بهمثابهی انسانی در مسیر بلوغ فکری و معنوی روایت میشود. یکی از مهمترین فصلهای این سرگذشت، اقامت دهسالهی او نزد حضرت شعیب است. پس از فرار از مصر و تجربهی ناتمام شاگردی نزد خضر، حضرت موسی در مدین به آرامش و کار روی میآورد؛ جایی که زمین آن آلوده به ربا، کمفروشی، و بیعدالتی بود، اما در خانهی شعیب، حکمت، صبر، و آرامش جاری بود.
حضرت شعیب، پیامبری با درک عمیق از سنتهای الهی، نشانههایی از رسالت را در وجود حضرت موسی میدید. اما میدانست که رسالت بدون صبر، ایمان بدون اخلاق، و قدرت بدون فروتنی، راهی بهسوی خدا ندارد. حضرت موسی، که زمانی مردی تندخو و زودخشم بود، حالا باید در دل کار و زندگی ساده، تربیت شود. ده سال شبانی، سکوت، فروتنی، و خدمت، او را به جایی رساند که آمادهی شنیدن سخن خداوند در کوه طور شد.
در قرآن، آن هنگام که ندای الهی از درختی در دل شب شنیده میشود: "إنی أنا الله رب العالمین"، دیگر با موسی جوان و ناپخته روبهرو نیستیم؛ بلکه با انسانی مواجهیم که از گذرگاه رنج، تنهایی، کار و خاموشی عبور کرده است.
این سرگذشت به ما یاد میدهد که پیامبری نه با تولد، بلکه با سلوک آغاز میشود. موسی، اگرچه از نسل ابراهیم بود، اما رشد و رسالتش را از طریق زیستن در بطن رنج و تربیت بهدست آورد. در قرآن، سرگذشت انبیا، آیینهای برای ماست تا بفهمیم انسان چگونه میتواند از آتش درون، نوری برای هدایت دیگران بیافریند.