اجرای پایانی بامداد افشار در برنامه «کارناوال» تجربهای جسورانه در قلمروی فلسفهٔ انسان، تکنولوژی و معنای زندگی بود. در این اجرا، تلاش شد با ترکیب موسیقی، حرکت و تکنولوژی، مفاهیم «بازنویسی کدها» و «کپی انسان» به مخاطب ارائه شود. اما در کنار زیبایی فرم، برخی سوتیهای مفهومی و فلسفی آشکار شدند که تحلیل آنها میتواند چشمانداز عمیقتری از رابطه انسان و فناوری فراهم کند.
بازنویسی کُد و کپی انسان: خطای بنیادی در فهم انسانیت
یکی از محورهای اصلی اجرا، ایدهٔ بازنویسی کُدها و کپی انسان بود. این پرسش مطرح شد که آیا میتوان انسان را به گونهای بازتولید کرد که همان آگاهی، احساس و اراده را داشته باشد؟ این نقطه، جایی است که اجرای هنری با یک مسئله فلسفی اساسی روبرو میشود: انسانیت قابل کپی شدن نیست.
کپی ژنتیکی انسان (مثلاً نوزادی که ژنهای پدر و مادرش را دارد) تنها قابلیتی جسمی و زیستی به او میدهد. ذهن، شخصیت و آگاهی او مستقل از ژنها شکل میگیرد و تحت تأثیر تجربه، تربیت، محیط و انتخابهای فردی است. به همین دلیل، حتی یک نسخهٔ کامل ژنتیکی انسان، قادر به کپی کردن ذهن یا آگاهی والدین نیست. هر انسان، حتی اگر کپی ژنهای دیگری باشد، آگاهی و ارادهٔ خود را دارد و مستقل است.
این نکته، نقد اصلی نسبت به اجرای افشار است: اجرای اثرگذار در لحظهای که «هوش مصنوعی» را در مقام متولی انسان و ایمان نشان میدهد، از پایهٔ فلسفی دچار تناقض میشود. زیرا آگاهی انسانی قابل فرمانبرداری کامل نیست.
نقد ایمان تکنولوژیک: تراشه جای خدا نمیگیرد
در نقطهای از اجرا، هوش مصنوعی میگوید:
> «تراشهای که در بدن شماست من هستم؛ باید به من ایمان بیاورید.»
این جمله از نظر فلسفی و انسانی مشکلساز است:
1. مقایسهٔ نادرست با خدا: نزدیکی خدا به انسان در فلسفه و دین، معنای وجود متعالی و رابطهای روحانی دارد، نه وابستگی فیزیکی. تراشه نمیتواند چنین جایگاهی داشته باشد، چرا که وجود آن، وابسته به انسان و سیستمهای ساختهٔ انسان است.
2. ایمان بدون انتخاب آزاد: ایمان زمانی معنا دارد که انتخاب انسان آزاد باشد. در این اجرا، اطاعت از تراشه تحمیل شده است و نه انتخاب واقعی.
3. وابستگی فناپذیر: تراشه هرچقدر هم پیچیده باشد، برای عملکردش به سرور، انرژی و دیتا وابسته است. حذف یا محدود کردن این منابع، تراشه را از بین میبرد. بنابراین جایگاه «معبود» ندارد.
اینجا، نمایش از نقد تکنولوژی به ستایش شبهاسطورهای آن منتقل میشود و این بزرگترین سوتی مفهومی اجراست.
آگاهی، اراده و انسانیت: محدودیت هر ابزار
سؤال فلسفی اصلی که از این اجرا برمیخیزد این است: آیا ابزار یا فناوری میتواند انسان را کنترل کند؟ پاسخ روشن است: نه به طور کامل.
آگاهی، اراده، احساسات و تجربههای درونی انسان را نمیتوان با هیچ تراشه یا سیستم مشابهی «زامبیوار» کنترل کرد.
هر تلاشی برای کنترل کامل انسان، به معنای حذف انسانیت است. و وقتی انسانیت حذف شود، دیگر موجودی که کنترل میشود انسان نیست، بلکه یک شبیهساز مصنوعی است.
این مفهوم شبیه داشتن بمب اتم است: ابزاری قدرتمند در اختیار انسان، اما نابودی کامل خود انسان یا ایجاد جایگاه الهی برای آن غیرممکن و غیرمنطقی است.
فلسفهٔ انسانیت در برابر تراشه
اجرای بامداد افشار تلاش میکند تصویری از آیندهای ارائه دهد که در آن انسان و ماشین در یک رابطه پیچیده همزیستی هستند. اما حقیقت فلسفی این است که:
انسانیت یک محصول فیزیکی نیست، بلکه تجربهای زیستجهانی، آگاهانه و اخلاقی است.
هوش مصنوعی ابزار است، نه خالق، و حتی در بالاترین سطح تکنولوژیک نیز نمیتواند آگاهی، اراده و احساس انسان را جایگزین کند.
هر موجود ساختهشده توسط انسان، حتی اگر شبیه انسان باشد، مستقل و آزاد است؛ و هیچ تراشهای نمیتواند انسان را تحت سلطه کامل خود درآورد مگر آنکه انسانی که تحت سلطه قرار میگیرد، دیگر انسان نباشد.
جمعبندی و پیام نهایی
اجرای بامداد افشار در کارناوال، ایدهای مدرن و جذاب را مطرح کرد: بازنویسی انسان، کپی انسان و تکنولوژی. اینها موضوعات مهم و ارزشمندی هستند، اما وقتی اجرا پا در قلمروی «تقدیس تکنولوژی» میگذارد، پیام فلسفی و انسانی آن آسیبپذیر میشود.
نقد کلیدی آن است:
انسانیت قابل کپی یا فرمانبرداری کامل نیست.
ایمان حقیقی نیازمند انتخاب آزاد است، نه اطاعت تحمیلی.
ابزار قدرتمند، هرچقدر هم پیچیده، نمیتواند جای خالق یا ارادهٔ آزاد را بگیرد.
در نهایت، پیام فلسفی واضح است: انسان ابزار میسازد، اما هیچ ابزاری نمیتواند انسان را تبدیل به برده، معبود یا نسخهٔ بدون اختیار او کند. آگاهی، انتخاب و اراده، همان چیزی است که انسان را از هر تراشه و فناوری متمایز میکند.