ویرگول
ورودثبت نام
ali naimie
ali naimie
ali naimie
ali naimie
خواندن ۳ دقیقه·۵ ماه پیش

🎭 نقش‌هایی که ما را از خودمان می‌ترسانند

کوسه‌ای در تنگ، ماهی‌ای در اعماق و رنجِ بی‌صدای هویت

در جهانی پر از صدا، نمایش، و مقایسه، ما اغلب فراموش می‌کنیم که «خود بودن» یک شجاعت است، نه یک بداهت. بسیاری از انسان‌ها، به‌جای آنکه خود واقعی‌شان را زندگی کنند، نقش‌هایی از پیش تعیین‌شده را اجرا می‌کنند: کارمندِ موفق، والدِ نمونه، دوستِ صبور، مؤمنِ بی‌خطا... اما این نقش‌ها از کجا می‌آیند؟ چرا آن‌ها را می‌پذیریم؟ و مهم‌تر از همه، چرا از خودِ واقعی‌مان می‌ترسیم؟

🦈 تمثیل کوسه و ماهی

تصور کنید کوسه‌ای را که در اقیانوس رهاست؛ او عظیم است، مهاجم، اما نه متعلق به آرامش. حال همین کوسه را درون یک تنگ بیندازید؛ چه رخ می‌دهد؟ نه تنها جایش کوچک است، بلکه در تناقضی عذاب‌آور با طبیعت خود گرفتار شده است. حال ماهی کوچکی را در نظر بگیرید که از تنگ بیرون کشیده می‌شود و در اعماق دریا رها می‌گردد؛ جایی تاریک، غریب، و عظیم‌تر از تصورش.

انسان‌ها در همین وضعیت‌اند: یا بیش از حد در تنگ‌های نقش‌های اجتماعی کوچک می‌شوند، یا در جهانی غریب و بدون معنا سرگردان. در هر دو حالت، «خود بودن» دیگر ساده نیست.

🧠 از دیدگاه روان‌شناسی

انسان‌هایی که نقش بازی می‌کنند، معمولاً با دو حالت روانی درگیرند:

1. اضطراب اجتماعی پنهان: چون همیشه ترسی دارند از اینکه نقش‌شان لو برود.

2. افسردگی خفیف یا شدید: چون بین آنچه هستند و آنچه می‌نمایند، گسستی رنج‌آور وجود دارد.

در روان‌شناسی مدرن، این مسئله با مفهوم "ناهمخوانی بین خویشتن واقعی و خویشتن ایده‌آل" تعریف می‌شود. انسان وقتی مدام سعی کند خودش را در قالب‌های دیگران بریزد، نه تنها خسته می‌شود، بلکه از خود نیز متنفر می‌گردد.

📚 از نگاه فلسفه اگزیستانسیال

فیلسوفانی مانند سارتر و هایدگر هشدار داده بودند که اگر انسان خودش را صرفاً در نقش‌های اجتماعی‌اش تعریف کند، "در-جهان‌-افتاده" می‌شود. یعنی از ذات خویش فاصله می‌گیرد و دچار «اصالت‌گریزی» می‌شود. انسان اصیل، کسی است که می‌پذیرد زندگی معنا ندارد مگر آنکه خودش برای آن معنا بیافریند.

و آفرینش معنا، تنها از دل رنج صادقانه بیرون می‌آید، نه اجرای نقشی که خوشایند جامعه است.

🌍 تحلیل اجتماعی

جوامع معاصر، به‌خصوص آن‌هایی که بر پایه‌ی نمایش، رقابت، و موفقیت ظاهری بنا شده‌اند، نوعی سانسور سیستماتیک بر خود واقعی انسان‌ها اعمال می‌کنند. در این جهان، «خود بودن» با خطر طرد شدن، تمسخر یا شکست همراه است. بنابراین اکثر انسان‌ها ترجیح می‌دهند نقش‌هایی بازی کنند که برایشان ایمن‌تر است، هرچند بهای آن، رنجی درونی و خاموش باشد.

در چنین جامعه‌ای، ما با شخصیت‌هایی روبرو هستیم که "درست رفتار می‌کنند" اما "حقیقتاً زندگی نمی‌کنند".

-💡 و اما چرا از خودمان می‌ترسیم؟

شاید پاسخ این باشد که خودِ واقعی ما، چیزی وحشی، زخمی و ناشناخته است. جایی پر از دردهای بیان‌نشده، رؤیاهای فراموش‌شده، و بخش‌هایی از ما که هرگز پذیرفته نشده‌اند. مواجهه با این خود، یعنی ایستادن در برابر سایه‌ها، شکست‌ها، و رنج‌هایی که هرگز برای جامعه مناسب نبوده‌اند.

بازی کردن نقش، آسان‌تر است از دیدن چهره‌ی بی‌نقابِ خویش.

🔚 نتیجه‌گیری

رهایی از نقش‌ها یعنی بازگشت به خویشتن، هرچند دردناک باشد. یعنی فهم این نکته که:

گاهی انسان باید از تنگ بیرون بیاید، حتی اگر نفس کم بیاورد.

و گاهی باید بپذیرد که اقیانوس جای او نیست، حتی اگر بقیه آنجا هستند.

در این رهایی، ما به انسان‌هایی بدل می‌شویم که نه در تنگ می‌گنجند، نه در اقیانوس گم می‌شوند؛ بلکه در عمق وجود خویش، شنا می‌کنند.

اضطراب اجتماعی
۲
۱
ali naimie
ali naimie
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید