دکتر علی نیکویی | ایرانشناس
سده جشن ملوک نامدار است | زِ اَفریدون و از جَم یادگار است
(عنصری)
دهمین روز از ماه بهمن در تقویم باستانی ایرانیان جشن سده است؛ آئین سده با غروب خورشید روز دهم از ماه بهمن برپا میگردد که شاخصترین ویژگی آن روشن نمودن آتشی بزرگ است؛ امروزه جامعهٔ زرتشتیان ایران پاسداران این آیین کهن ایرانشهری هستند و آن را گرامی میدارند.
پیش از پرداختن به این مقاله در یاد داشته باشیم که باشندگان ایران در دوران باستان جامعهای کشاورز بودند و هیچ کاری در باور دینی ایشان برتر از کاشت و داشت و برداشت نمیبود؛ این جمله از کتاب دینی قوانین ضد دیو (وندیدادِ اوستا) که میگوید: "هر آنکس که گندم میکارد، راستی میافشاند" بهوضوح به ما نشان میدهد جایگاه والای کشاورزی را در آموزههای دینی پیش از اسلام ایرانیان. در این جامعهٔ دهقانی هر چیزی که برای کشاورزی مفید بوده جنبهٔ تقدس میداشته و آفریدهٔ خداوندگار خوبی، اهورامزدا؛ و هر چیزی که برای کشتوزرع مضر بوده تجسم ارادهٔ پَلَشتِ اهریمنی.
برای کشاورزی آب، خاک، باد، نور و گرمای خورشید که سازندهٔ فصلهای گرم سال و درآمدن محصول بوده دارای مطلوبیت هستند و سرما و خشکی و فصلهایی از سال که خورشید ساعات کمتری در آسمان است [پاییز و زمستان] عناصر نامطلوب. اگر این بنیان فکری را در ذهن داشته باشیم بهتر متوجه آن نیایش داریوش بزرگ [شاهنشاه هخامنشی] به درگاه اهورامزدا میشویم که فرمود تا حک کنند: "اهورامزدا این سرزمین را از دشمن، خشکسالی و دروغ در امان دارد" زیرا خشکسالی مصیبتی برابر با یورش دشمن اجنبی به کشور دارد و به اندازهٔ دروغ در پیشگاه خداوندگار راستگوی کریهالمنظر است و حتی تصویرسازی از بهشت و جهنم برای ایرانیان باورمند زرتشتی در دوران باستان بسیار پاداش و عذابش قابلدرک برای جامعهٔ کشاورزی بود؛ بهترین جایگاه مینوی برای روان درگذشتگان نیکوکار "گروتمان" نامیده میشد سرای "نور و سرود"[1] و برای بدکاران " دوژنگه" سرای سرما و تاریکی بیپایان[2].
اما در باب علت پیدایش این جشن، افسانههای گوناگون آمده است، یکی از این داستانها به پیدایش آتش اشاره دارد. فردوسی میگوید: هوشنگ پادشاه پیشدادی که شیوهٔ کشت و کار، کندن کاریز، کاشتن درخت… را به او نسبت میدهند، روزی در دامنهٔ کوه ماری دید اژدهاپیکر پس سنگی برگرفت و بهسوی مار انداخت تا او را بکشد، مار اژدهاپیکر خزید و از تیررس سنگ شاه گریخت؛ اما از برخورد سنگها جرقهای زد و آتش نخستینبار پدیدار شد.
برآمد به سنگ گران سنگ خُرد | هم آن و هم این سنگ گردید خُرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ | دلسنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز | از این طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهانآفرین | نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد | همین آتش آن گاه قبله نهاد
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد| سده نام آن جشن فرخنده کرد
هوشنگ شاه با دیدن شعلههای آتش و نور زیبای آن به درگاه یزدان ستایشها نمود و قدری از آن آتش گرفتند و چون شب فرارسید جشنی بزرگ از برای دست یازیدن بدین فروغ که یزدان به او هدیه داده بود برپا نمودند و آتشی سُتُرگ از آن شعله که در کوه پدیدآمده بود ساختند و آتش را قبلهٔ خود نهادند و آن شب باده خوردند و این جشن را سده نامیدند.
داستانهای دیگر در مورد علت پیدایش این جشن آمده که بهاختصار میتوان گفت: کیومرث را صد فرزند شد و چون این یکصد فرزند به حد رشد رسیدند جشنی برپا شد و این جشن را سده نامیدند؛ روایتی دیگر میگوید: چون مشی و مشیانه (آدم و حوای زرتشتی) فرزندانشان به یکصد رسید این اتفاق را جشن گرفتند و آن را سده نامیدند. گروهی بر این باورند از جشن سده تا نوروز پنجاه روز و پنجاه شب پیش است که مجموع آن میگردد صد شب و روز به این سبب این امر جشن سده را پنجاه روز به نوروز برپا مینمودند...
جشن سده بیشک از دورانی بسیار کهن وجود داشته و در عصر ساسانیان باشکوه خاصی برپا میشده، البته از این جشن در اوستا و نوشتههای پهلوی نامی برده نشده و شاید علت این سکوت کُتُب دینی زرتشتی در مورد سده آن باشد که این جشن از اعیاد ایرانیان پیش از گرویدن به دین زرتشتی باشد؛ اگر قول بیرونی را بپذیریم[3] که این جشن تنها در دورهٔ اردشیر بابکان (۲۲۴ - ۲۴۲ میلادی) در زمرهٔ اعیاد مذهبی درآمده و با آئین زرتشتی درآمیخته و سپس صورت جشن ملی یافته و تا قرنهای پس از اسلام دوام آورده است، این نظر بسیار محتمل است؛ زیرا دورهٔ اشکانی و ساسانی دورهٔ درآمیختن کامل فرهنگ بومی و آریایی با دیانت زرتشتی در ایران است.
جشن سده دقیقاً در پایان چلهٔ بزرگ[4] قرار دارد و به اعتقاد عوام با به سررسیدن این چله زمین باید دزدانه نفسی بکشد؛ در شب جشن سده همگان به صحرا میرفتند و بوتهها فراهم میکردند و با آتشزدن بوتهها شادی و پایکوبی مینمودند و باورمند بودند آتش بازماندهٔ این آئین، سرما را نابود مینماید. گردآوری این بوتهها فریضهای عمومی بود، بزرگان و ثروتمندان مردمانی را اجیر میکردند که بجای ایشان بوته گردآورند. شاهان و بزرگان و مردمان هر یک به فراخور حال خود به تهیهٔ هیزم و خار و خاشاک و علیالخصوص چوب گز میپرداختند و پشتهای از آن میساختند تا در آتش بزرگ قرار دهند.
ابوالفضل بیهقی در مورد جشن سده در عصر امیرمسعود غزنوی (۱۰۳۰-۱۰۴۰ میلادی) چنین میگوید: و سده نزدیک بود، اشتران سلطانی را و همه لشکر به صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید... و گز دیگر جمع کردند که سخت بسیار بود و کوهی برآمد بزرگ... و سده فراز آمد... و آتش به هیزم زدند و پس از آن شنیدم که قریب ده فرسنگ فروغ آتش بدیده بودند و کبوتران اندود بگذاشتند و ددگانِ برف اندود و آتش زده دویدن گرفتند و چنان سدهای بود که دیگر چنان ندیدم و آن به خرمی به پایان آمد[5].
اما اگر از ورای اسطورهها که پیرامون جشن سده را گرفته بگذریم، جشن سده نه ارتباطی به عدد صد دارد و نه به پیدایش آتش به دست هوشنگ پیشدادی!
سَده از واژهٔ اوستایی (SADA) که اسم است گرفته شده و معنی آن یعنی ظهور، آشکارایی، پیدایش. جشن سده در واقع جشن چهل روزگی خورشید است[6]، یعنی چهل روز از شب یلدا (شب تولد خورشید) گذشته است؛ پس این روز را جشن میگرفتند و آتش بهپاکردن نوعی جادوی گرمکردن جهان به شمار میآمده.
· آیین مهرپرستی و خورشید در باور دینی ایرانیان باستان
خورشید در اسطورههای ایران باستان جایگاه والا و مقام شکوهمندی دارد، در روزگار پیش از ظهور زرتشت خورشید به شکل ایزدی نیرومندی با نام مهر یا میترا مورد پرستش بوده و در روزگار پَسا زرتشت بهعنوان آفریدهٔ خداوند (اهورامزدا) مورد تکریم و احترام بود؛ مهر تا پیش از ظهور زرتشت مقام خدایی داشت و پس از آن نیز حضور قوی داشته؛ اما از رتبهٔ خدایی به جایگاه یاور اهورامزدا تنزل مقام کرد؛ بیشک خورشید و اهمیت آن و پرستش این عنصر حیاتبخش و شباهتها و ویژگیهای آن با ایزد مهر که ایزد روشنایی و فروغ به شمار میآید سبب شد که خورشید بهتدریج با ایزد مهر یکسان شمرده شود و سوگندخوردن به خورشید مترادف با سوگندخوردن با مهر و سوگند با پروردگار مطلق شناخته شود.[7] در اسطورههای دینی زرتشتی، این خورشید است که همه چیز را میداند و همه چیز را میبیند[8] و پیمانها را گواهی میکند[9]. آن چیز که در میان ایرانیان باستان به خورشید درجهٔ بالای تقدس میداد صرفاً خورشید بودنش نبود؛ بلکه انوار خورشید بود و مهر ایزد نور است، بهترین تفسیر از ارتباط خورشید و میترا میتواند این باشد که: میترا خود خورشید نیست، بلکه نور و روشنایی است که تاریکی را زایل میکند و زندگی و شادمانی را به زمین هدیه میکند و با گرما و انوارش طبیعت را بارور میسازد، دیوهایی که در تاریکی به سر میبرند و سبب انتشار گناه و نافرمانی و ناپاکی و خشکی و بی برکنی زمین میشوند را دور میکند[10]. در اسطورههای ایرانی؛ نخستین ایزدی که با میترا زورآزمایی میکند خورشید است، و چون در این نبرد میترا بر خورشید پیروز میشود، ناچار خورشید با میترا پیمان همکاری میبندد و در ازای این پیمان از نشان دوستی برخوردار میشود. پس میترای پیروزمند بر اثر این توافق تاج درخشانی بر سر خورشید مینهد که ازآنپس در مسیر گردش روزانهٔ خود همواره این تاج را بر سر حفظ مینماید؛ پس از غلبه در نبرد با خورشید، میترا بر پا میایستد و دست راست خویش را بهسوی خورشید دراز میکند و پیمان دوستی را با فشردن دست او استوار مینماید؛ ازآنپس این دو پشتیبان هم و همواره یار وفادار برای یکدیگر ماندهاند[11]. در ادبیات دینی ایرانیان جایگاه قرارگیری خورشید و میترا کاملاً مشخص است، اهورامزدا در قلمروی بیپایان، بافاصله از خورشید که بهاندازهٔ فاصلهٔ خورشید از زمین است فرمانروایی میکند، اهریمن در قلمروی تاریکی مطلق است و میترا در حدفاصل میان این دو قرار دارد[12].
در باور ایرانیان باستان داستانهایی اشاره به زائیده شدن ایزد مهر دارد که: نیرویی باطنی و سحرآمیز مهر را از درون صخرهای به جهان خارج، بیرون افکنده است؛ میترا در این حالت کاملاً عریان است و کلاه فریجی[13] به سر دارد، دستش را بلند کرده و خنجری و مشعلی به آن گرفته است، او زائیدهٔ روشنایی است و از دل سنگی زاده شده است. صخرهای آبستن شد و میترا را زایید[14]. جدا از چگونگی زایش مهر، زمان زائیده شدن مهر نیز درخور توجه است، زیرا تولد مهر یک حادثهٔ نجومی است که یک شب در سال رخ میدهد و آن شب یلداست که چندین هزاره در ایران سابقه دارد،۳۰ آذر یا ۲۱ دسامبر کوتاهترین روز و بلندترین شب را در طول سال دارد؛ اما بلافاصله پس از آغاز دی، روزها بهتدریج بلندتر و شبها کوتاهتر میشود، زین رو این شب را شب یلدا به معنی تولد خورشید شکستناپذیر که همان ایزد مهر بود، نامیدهاند[15].
در دیانت زرتشتی نیز خورشید در شمار مطهرات و پاککنندهها است؛ در اکثر فرگردها که در رابطه با احکام است، خورشید بهعنوان پدیدهای از آفرینش کارش پاکیزه کردن و ازمیانبردن آلودگیها و نجاسات است، در فرگردهای ۵ و ۶ وندیداد این نکته بهخوبی نمایان است که چگونه عمل خورشید نگرشی را نشان میدهد. این عمل را در بارگاه مردگان بهجای میآوردند، مرده را از کته[16]بیرون میبردند و در فصل مناسب بهسوی دخمه حمل میکردند و در بلندی کوه و تپهای قرار میدادند بهگونهای که چشمهایش رو به خورشید قرار میگرفت و این نوعی وسیلهٔ آمرزش بود، اگر مزداپرستان مردگان خود را خورشید نگرشی نمیکردند؛ مانند این بود که مرد پارسائی را کشتهاند[17]. در کتاب پهلوی شایست و ناشایست در مورد پرهیز از آلودگی خورشید و حفظ تقدس آن احکامی موجود است که: زن دشتان[18]به خورشید و دیگر روشنی نباید بنگرد ...[19]
بنابراین جشن سده با شب یلدا [شب تولد خورشید] ارتباط پیدا میکند، باورمندی به تولد خورشید و جشن سده از عقاید برگرفته از آئین مهرپرستی در ایران است؛ جشن سده بهمانند برپایی جشن تولدی است برای خورشید. در سرزمین ایران حتی امروزه نیز برای کودکان جشن چهل روزگی برپا میدارند یا برای مردگان مراسم شب چهلم برگزار میکنند که بیشک تقدس چهل در ارتباط با آئین مهر در ایران است؛ پس بر ما و شما جشن چهل روزگی خورشید [جشن سَده] شادباش.
منابع
1. آذرگشنسب، اردشیر. (1372) مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان. انتشارات فروهر.
2. اولانسی، دیوید. (1396) پژوهشی نو در میترا پرستی. ترجمه مریم امینی. نشر چشمه.
3. بویس، مری. (1393) رپیثوین، نوروز و جشن سده. بهارستان ایران. ش ۲. صص ۱۷-۳۰.
4. بیرونی. (1318) التفهیم. تصحیح جلال همایی، تهران. چاپخانهٔ مجلس.
5. بیهقی، ابوالفضل. (1356) تاریخ بیهقی. تصحیح علیاکبر فیاض. انتشارات دانشگاه مشهد.
6. جوادی، شهره و نیکویی، علی. (1394) اسطوره خورشید در هند و ایران. هنر و تمدن شرق، ۳(10)، ۱۵-۲۱
7. رضی، هاشم. (1376) وندیداد. ج ۴. تهران نشر فکر روز.
8. رضی، هاشم. (1381) آئین مهر (تاریخ آئین رازآمیز میترایی). تهران، انتشارات بهجت.
9. کومن، فرانس. (1383) آیین پر رمز و راز میترایی، ترجمهٔ هاشم رضی.تهران.انتشارات بهجت.
10. مزداپور، کتایون. (1369) شایست و نشایست. تهران. مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
11. نیکویی، علی. (1397) مطالعه تطبیقی اساطیر ایران و ارمنستان باتکیهبر ایزد «مهر». هنر و تمدن شرق، ۶(19).
[1] نگاه کنید به: (آذرگشنسب،۱۳۷۳: ۳۷)
[2] نگاه کنید به: (دهخدا، لغتنامه، مدخل دوزخ)
[3] نگاه کنید به: بیرونی، التفهیم. تصحیح جلال همایی، چاپخانهٔ مجلس. ۱۳۱۸.ص۲۵۷
[4] چهل روز اول فصل زمستان (اول دی تا دهم بهمن) را که سرمای شدید و سوزناکی پدیدار میگشت و از نظر زمانی طولانیتر بود را چله بزرگ نام نهادند و از دهم بهمن تا اول اسفند که از نظر زمانی نصف چله بزرگ است را تحت عنوان چله کوچک قلمداد میکردند.
[5] بیهقی،۱۳۵۶: ۵۷۲
[6] بویس،۱۳۹۳: ۳۰
[7] جوادی؛ نیکویی. ۱۳۹۴: ۱۶
[8] نگاه کنید به: یشت ۱۰/۲۷: قهرمانی با دههزار چشم، فریب ناپذیر که همه چیز را میداند.
[9] نگاه کنید به: یشتهای ۳۵ و ۶۵.
[10] کومن،۱۳۸۳: ۲۵
[11] کومن،۱۳۸۳: ۱۳۴
[12] کومن،۱۳۸۳: ۳۰
[13] کلاهی منسوب به اهالی فریجیه در آسیای صغیر، یعنی کلاهنمدی با راس خمیده که در هنر یونان و روم باستان دال بر شرقی بودن شخص است. (اولانسی،۱۳۸۰: ۵۷)
[14] رضی،۱۳۸۱: ۲۹۶
[15] نیکویی،۱۳۹۷: ۳۲
[16] کته Kata اتاقی بوده که زردشتیان در شرایط خاصی [مانند شرایط جوی یا حوادث اجتماعی] که امکان بردن اجساد مردگانشان به برج فراموشی نداشتند دو تا سه شب و در صورت ضرورت تا یک ماه آنجا با شرایط خاص امانت میگذاشتند. (برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: رضی،۱۳۷۶، ج ۴: ۱۸۷۵)
[17] رضی،۱۳۷۶، ج ۴: ۱۸۷۵
[18] زنان دشتان مراد زنانی که دچار عادت ماهیانه میشوند.
[19] مزداپور،۶۴:۱۳۶۹