دکتر علی نیکوئی
دکتر علی نیکوئی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

داستانِ داستان‌ها؛ داستان‌های شاهنامه فردوسی (۱۴)

فریدون (۶)

فرستاده گفت و سپه‌بد شَنید / مَر آن بند را پاسخ آمد پدید

تصویر منوچهر؛ آبرنگ بر روی پارچه با قدمت نزدیک به دویست سال / محل نگهداری: موزه ارمیتاژ سن‌پترزبورگ
تصویر منوچهر؛ آبرنگ بر روی پارچه با قدمت نزدیک به دویست سال / محل نگهداری: موزه ارمیتاژ سن‌پترزبورگ


فرستاده گفتی‌ها بگفت و فریدون شنید و چنین فرمود: چگونه می‌خواهی دل ناپاک دو فرزند مرا به سخن نهان کنی! که سیاهی اندیشهٔ آن دو از خورشید هویدا تراست پس جواب مرا بشنو و به اربابانت بگو که سخنان شما دو بی‌شرمِ ناپاک به چیزی نمی‌ارزد پس دیگر سخن از این باب نزنید، اگر در دل محبت منوچهر را دارید بگویید پیکر بی سر ایرج کجاست! شما همانان بودید که سر برادر جدا کردید و بر من فرستادید اکنون که از ایرج رهایی یافتید نیت به کشتن منوچهر کردید! ای فرستاده به ایشان بگو روی منوچهر نمی‌بینید مگر با لشکر و سپاه در میدان جنگ درحالی‌که در دستش گرز گران است و پرچم کیانی بر فرازش و در کنارش پهلوانانی با شما به جنگ می‌شتابند؛ چون قارون جنگ جوی و شاپور پهلوان و نستوه شمشیرزن و از فریب لشکر شما او را رهنمایی خواهند کرد سام و سرویمن خردمند؛ درختی که از کینهٔ ایرج رسته به خون برگ و بارش را خواهیم شست. تا به امروز کسی کینهٔ ایرج را خواهان نبود که من نمی‌خواستم جنگ با دو فرزند ناخلف را؛ اما از درختی که شما بریدید اکنون شاخه‌ای رسته بلند و به شیر جنگی مانند و خواهان خون پدر! فرستاده چون سخن‌های فریدون را شنید ناامید گشت و با دلی ترسان از گاه فریدون شاه خارج شد و پادررکاب کرد و به سوی سلم و تور راند.

سلم و تور که لشکرگاه به پشت‌رود هامون آورده بودند چون فرستاده را دیدند خشنود شدند و او را به سرای خود خواندند و از منوچهر و دربار و لشکرش خبر خواستند و پرسیدند که گنج‌های دربار پدر چگونه است و پهلوانان لشکرش کیست؟! فرستاده زبان گشود برای سلم و تور و هرآن چیز که دیده بود از دربار فریدون و منوچهر گفت و سخن چنین راند که: منوچهر پهلوانی است شایسته که برای پهلوانی‌اش زمین به تنگ می‌آید؛ چون او را بر فراز تخت دیدم با خود اندیشیدم که سرش به سپهر می‌رسد و در یک‌دستش شیر به بند کرده بود و در دست دیگرش فیل به زنجیر نموده بود و از زوربازو می‌توانست جهانی را به زیر کشد؛ هنگامه‌ای که مرا به درگاهش پذیرفت دیدم که گرداگردش پهلوانان ایستاده‌اند و من خرامان به حضورش رسیدم و او را چون ماه به روی تخت نشسته دیدم که بر سرش کلاه بود و بر کلاهش یاقوت‌های نایاب و در آن لحظه اندیشیدم که گویا جمشید بر تخت نشسته! منوچهر بسان سرو بود و یادآور تهمورث دیو بند و به سمت راست فریدون آرمیده و فریدون‌شاه چنان به او نظاره می‌کرد که گویی قلب و چشم فریدون است! شاه یمن مشاور اوست و گرشاسب پهلوان خزانه‌دارش، گنج‌هایی که گشاده بودند از حساب گذشته بود و کسی آن‌همه زر و زمرد را یک‌جا در جهان ندیده و نبیند در دو طرف ایوان سپاهیان صف‌کشیده بودند با شمشیرهای زرین و کلاه‌هایی از طلا و فرماندشان کسی نبود جز قارون پهلوان که مبارزی است بسان شیر ژیان؛ می‌اندیشم اگر به آنها به جنگ بپردازیم مردمان ایران‌زمین هامون رود را کوه می‌کنند و کوه را دریای هامون! همشان هنوز در دل کینهٔ ایرج را نگاه‌داشته‌اند و جز به جنگ چیزی در اندیشه نمی‌رانند.

سلم و تور در دلشان ترس و بیم خانه کرد و به شور نشستند و از هر دری سخن راندند؛ تور به سلم گفت: باید هرچه سریع‌تر دست‌به‌کار شد؛ زیرا منوچهر هنوز بچه شیر است و جوان و ناپخته پس بی‌هنر است اگر زمان به او دهیم فریدون که پیر است او را پخته کند و اگر زور جوانی با دانایی پیری یکی شود روزگار بر من و تو تیره گردد پس شتاب کنیم و سپاه بیاراییم و به ایران حمله کنیم. سلم و تور سوارانی از لشکرگاه به کشورهای خود فرستادند تا سپاه به میدان نبرد بیاورند، هرکدام از آن سواران که به چین و روم رفته بودند سپاهی بزرگ پیدا شد چنان بزرگ که دیگر نمی‌توانستی آخر سپاه را ببینی و سپاهیانشان غرقه در خود و زره به پشت دروازهای ایران رسیدند؛ سپاه دشمن که نزدیک ایران‌زمین شد خبر این لشکرکشی به گوش فریدون شاه رسید آفریدون، منوچهر را خواست و به او دستور داد تا سپاهی بیاراید و به‌سرعت به کنار رود هامون بتازد، منوچهر قارن پهلوان را سپه‌سالار لشکر نمود و دستور داد تا سپاه ایران را به‌سوی هامون رهسپار نماید؛ لشکر ایران به بزرگی بی‌مانند بود و سیصد هزار مرد جنگی را شامل بود؛ دو ردیف پهلوانان نامی گرداگرد شاه را فراگرفته بودند و در پیشاپیش سپاه ایران درفش کیانی به اهتزاز بود و در دست تمام سربازان شمشیر برهنه و در دلشان کینهٔ ایرج؛ سپاهیان ایران نیز به دریای هامون رسیدند...

دلیران یکا‌یک چو شیر ژیان / همه بسته بر کین ایرج میان

▪️کتاب آفرینش رستم منتشر شد

جلد اول از داستان‌های شاهنامه

همراهان گرامی از داستان ۱ تا تا داستان ۶۰ به ترتیب روایت در نسخه اصلی شاهنامه به همت انتشارات میراث‌ اهل‌قلم در ۱۷۶ صفحه منتشر شد. (قیمت با تخفیف ویژه ۱۴۰ هزار تومان)

● کتاب آفرینش رستم

● اثر علی نیکویی

۰۰۰۰۰۰

🚩 پیامک و تلگرام:

🔻 09370770303

🚩 برای خرید اینترنتی

🔻

https://miraspub.ir/product/%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AC%D9%84%D8%AF-%DB%8C/


https://vrgl.ir/8xKcl


شاهنامهدکتر علی نیکوییفردوسیمنوچهرآفرینش رستم
دکتری در تاریخ ایران‌باستان؛ نویسنده ، ایران‌شناس Ph.d in ancient Iranian history; Writer, journalist,Iranology and Teacher
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید