دکتر علی نیکوئی
دکتر علی نیکوئی
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

داستانِ داستان‌ها؛ داستان‌های شاهنامه فردوسی (۲۹)

https://shenoto.com/album/podcast/253823/داستان-بیست-و-نهم-از-شاهنامه-فردوسی


منوچهر (۱۳)

پس آن نامهٔ سام پاسخ نوشت | شگفتی سخنهای فرخ نوشت

آنگاه شاهنشاه دستور داد تا به سام یل نامه نوشتند که: پیک تو رسید و ما بر آرزوی جهان‌پهلوان آگاه شدیم! فرزند دلاور تو را آزمودیم خردمند و دلیر و پر هنر است؛ آرزویش را برآوردیم و او را شادمان نزد پدر فرستادیم، دست بدی از دلیران دور باد و همواره شاد و کامروا باشید. زال که از شادمانی سر از پا نمی‌شناخت شتابان پیکی تیزپا برگزید و نزد پدر پیغام فرستاد که پایدار باش که شاهنشاه کام ما را برآورد. نامه که بر سام رسید از خرمی شکفته شد با سران سپاه و بزرگان درگاه به پیشواز زال رفت؛ دو پهلوان یکدگر را سخت در آغوش کشیدند آنگاه زال زمین خدمت بوسید و پدر را ستایش کرد و بر رأی نیکش آفرین خواند. سام فرمود تا جشن آراستند و خوان گستردند و به شادی شاهنشاه می‌گرفتند و پیام به مهراب و سیندخت فرستادند که: زال زر با فرمان شاهنشاه ایران بازگشت و نوید پیوند آورد اینک چنان که پیمان کردم با سپاه و دستگاه به خاک مُلک شما مهمان می‌آییم.

مهراب را گل‌رخساره شکفته شد؛ سیندخت را پیش خواند و نوازش کرد و گفت: رای تو نیکو بود و کارها به سامان آمد با خاندانی بزرک و نامدار پیوند کردیم و سرافرازی یافتیم اکنون در گنج بگشای و گوهر بیفشان و جایگاه بیارای و تختی در خور شاهان فراهم‌ساز و خوانندگان و نوازندگان را بخواه تا آمادهٔ پذیرایی شاه زابلستان باشیم. دیری نپایید که سام پهلوان و فرزندش زال زر با سپاهی آراسته به کابل درآمدند، سام چون دیده‌اش به رودابه افتاد او را چون بهشتی آراسته دید و در خوبی و زیبائی‌اش فرو ماند و فرزند را آفرین گفت. سی روز همه بزم و شادی بود سپس سام پهلوان به سیستان رفت و فرزندش زال یک هفتهٔ دیگر در کاخ مهراب ماند آنگاه با رودابه و سیندخت و بزرگان و دلیران به زابل بازگشت شهر را آذین بستند و سام جشنی بزرگ برپا کرد و به‌پاس پیوند دو فرزند، زر و گوهر فشاند؛ سپس زال را بر تخت شاهی زابلستان نشاند و خود به فرمان شاهنشاه درفش برافروخت و گاه مازندران گرفت.

چندی از رسیدن زال و رودابه به یکدگر نگذشته بود که رودابه باردار شد، هر روز رُخش زردتر و اندامش فربه‌تر می‌شد. روزی مادرش او را دید و از حال او و علت زردی‌اش پرسید و رودابه گفت: گویی در شکمم آهن است! شبی نیست با درد و آه نخوابم. رودابه بارداری‌اش را چنین سخت سپری می‌کرد تا روزی چنان دردی او را گرفت که از هوش رفت و بر زمین افتاد؛ مادرش [سیندخت] از ترس مرگ دخترش موی خود را کشید و فریاد زد و خبر به زال رسانید، پهلوان خود را سراسیمه به بالین همسرش رساند با دلی پرخون و جگری سوخته و دیده‌ای اشک‌بار؛ چون دید کار از کسی بر نمی‌آید و جان محبوبش در خطر است ناامید گشت که ناگهان به یاد سیمرغ و پرش افتاد، بر لبش لبخند نشست، پس مجمری از آتش آوردند و از پر سیمرغ کمی سوزاند! پر سوخته و نسوخته دیدند هوا تیره گون شد و آن پرندهٔ شاهپر در آسمان پدیدار شد؛ زال به او آفرین بلند داد و وی را ستود؛ سیمرغ که زال را چنین پریشان و گریان دید روبه فرزند کرد و گفت: چرا پهلوان غمگین است و چشمانش تر؟! به دلت بد راه مده که از این زیباروی همسرت شیری به دنیا خواهد آمد که تمام پهلوانان را سرور شود! اما برای‌آنکه فرزند برومندت به دنیا آید خنجری آبگون آماده کن و پزشکی بینا دل و چیره‌دست بیاب آنگاه بفرما تا رودابه را سخت با می مست نمایند تا هوش و ترس از او دور شود سپس پزشک پهلویش را بشکافد و شیربچه را از آنجا بگیرد آنگاه پهلویش را باز بدوزد و گیاهی را که به تو می‌گویم با مشک و شیر بکوب و در سایه‌خشک کن و بر جای زخم بسای و پر مرا نیز به آن بکش آن دارو شفابخش است و پر من خجسته؛ محبوبت به‌زودی از رنج و درد خواهد رست و تو از دل اندوه را دو رکن، پس سیمرغ پری از خود به زال داد و پر گرفت و به آسمان پرکشید. زال موبدی دانا و خردمند را فراخواند و ماهرویش را می بسیار خوراند، موبد پهلوی دختر را برید و کودک را بی کمترین گزندی بیرون آورد[1]. کودک که به دنیا آمد مادر یک شبانه‌روز از بابت خوردن می از هوش‌رفته بود وقتی به هوش آمد فرزند برومندش را به پیشش آوردند فرزندش را بدید، بخندید و در او شکوه شاهانه دید ازآنجایی‌که چنین باری بر زمین نهاده بود و راحت گشته بود گفت: بِرُستم[2]؛ زین رو این پسر را رستم نام نهادند.

بِرُستَم بگفتا غم آمد بِسَر | نهادند رُستَمَش نامِ پسر

[1] در اروپا مشابه این روایت برای تولد ژولیوس‌سزار نقل می‌شود و پندار عامه ریشهٔ نام سزارین را از آن می‌داند. اما فرضیه‌ها مبنی‌بر اینکه دیکتاتور رومی ژولیوس‌سزار با روشی که امروزه با عنوان سزارین به دنیا آمده است نادرست هستند. با وجودی که این عمل جراحی در دوران روم باستان انجام می‌گرفت، هیچ منبع کلاسیکی در دست نیست که نشان دهد مادری از چنین عملی جان سالم به در برده باشد. ریشه واژه سزارین (Caesarean) چنین توضیح داده شده که از فعل لاتین caedere به معنای «بریدن، جداکردن» آمده است و به کودکانی که بدین شیوه به دنیا می‌آمدند caesones می‌گفتند. پلینیوس بزرگ‌تر از یک ژولیوس‌سزارِ به‌خصوص (از اجداد سزار معروف) با عنوان ab utero caeso به معنای «بریده‌شده از رحِم» یاد می‌کند و این‌چنین نام خانوادگی سزار (Caesar) به‌تمامی این خاندان اطلاق گشت. اما وجود این داستان در شاهنامه فردوسی مشخص می‌کند که این شیوه زایمان در ایران قدمتی هزاران ساله دارد. پس سزاوار و درست‌تر آن است به این گونه زایش رُستَم‌زایی یا عمل رُستَمینه بگوییم.

[2] رهایی یافتم، رها شدم، خلاص شدم.

▪️کتاب آفرینش رستم منتشر شد
جلد اول از داستان‌های شاهنامه

همراهان گرامی از داستان ۱ تا تا داستان ۶۰ به ترتیب روایت در نسخه اصلی شاهنامه به همت انتشارات میراث‌ اهل‌قلم در ۱۷۶ صفحه منتشر شد. (قیمت با تخفیف ویژه ۱۴۰ هزار تومان)

● کتاب آفرینش رستم
● اثر علی نیکویی
۰۰۰۰۰۰

🚩 پیامک و تلگرام:
🔻
09370770303
🚩 برای خرید اینترنتی
🔻

https://miraspub.ir/product/%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AC%D9%84%D8%AF-%DB%8C/


شاهنامهفردوسیرستم
دکتری در تاریخ ایران‌باستان؛ نویسنده ، ایران‌شناس Ph.d in ancient Iranian history; Writer, journalist,Iranology and Teacher
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید