با مرگ منوچهرشاه فرزندش نوذر بجای پدر به تخت شاهی ایران نشست و تاج کیانی بر سر نهاد. اما روزگاری چند نگذشته بود که نوذر روی به بیدادگری گذاشت، با بزرگان و موبدان روی ترشی نمود و شیوهی مردمداری در نظر او پست آمد و دلبستهی گنج و زر و دینار شد.
رفتار نوذرشاه اسباب آن شد که شورش سراسر ایرانزمین را بگیرد. وقتی خبر سرکشیها به نوذرشاه رسید او بسیار ترسید؛ پس اندیشید و تنها راه نجات خویش را در آن دید که یاری از سام پهلوان گیرد. در آن هنگام سام یل با سپاه گرانش در مازندران خیمهی جنگ با دیوان زده بود که شاه ایران پیکی نزد سپهبد فرستاد. نوذرشاه نامه را با نام و یاد خداوندگار آغاز کرده بود یاد پدر خویش منوچهر را گرامی داشته و درودها بر پهلوان ایرانزمین، سام یل فرستاده بود و سپس از سرکشیها و شورشها در کشور سخن رانده بود و بر سام گفته بود که اگر بهسرعت بهسوی شاه برای یاری بازنگردد دیگر زمین از پادشاهی کیانیان تهی خواهد شد.
وقتی نامه را سام پهلوان خواند آهی از سر درد کشید و دستور داد تا سپاه بزرگ ایران با سرعت و شتاب هر دو منزل را یکی کند و از مازندران بهسوی ایران رهسپار گردد. چون سام یل با سپاهیانش به نزدیکی ایران رسید در میانهی راه مردم و بزرگان کشور به استقبالش شتافتند. بزرگان گرداگرد سپهبد را گرفتند و سخن از ظلم و ستم نوذر راندند و گفتند او شیوهی بدی را برپا داشته و فر ایزدی از او گمگشته و اسباب این شورشها و سرکشیها کسی جز نوذرشاه نیست، پس ای سام پهلوان شما که پذیرفتهی مردم و تمام بزرگان ایرانی، این شاه بیدادگر را از تخت بردار و خود بر سریر پادشاهی کشور تکیه زن تا با داد و پهلوانی که مردم از تو سراغ دارند، دوباره ایران جانی تازه گیرد و فراموش نکن که همگان در ایرانزمین بنده و گوشبهفرمان شمایند!
سپهبد چون سخنان ایشان شنید به مردم و بزرگان کشور گفت: این چه سخن است که میرانید! نوذر را که خون کیانی دارد از پادشاهی ایران خلع کنم و خود بر آن تکیه زنم؟! چگونه از من میخواهید چنین ستمی بر خویش کنم! اگر از منوچهر شاه حتی یک دختر به یادگار میماند و تاج ایران بر سر مینهاد من جز اطاعت از او کار دیگر نمیکردم. اینک شما دست از این سرکشی و شورش بردارید و از سخنها و کردار خود پشیمان شوید و مجالی دهید تا من پادشاه را ببینم و با او سخن رانم؛ دلغمین نباشید که وی را به داد و دهش پند دهم و فر ایزدیاش را نیز بازخواهم گرداند.
سام یل بهپیش نوذر درآمد. پادشاه چون پهلوان را بدید خرسند شد و از تخت شاهی فرود آمد و سام را در آغوش کشید. جهانپهلوان، شاه را بسیار احترام کرد و سخن خویش را چنین آغاز کرد که ای شاه بزرگ، پدر و اجداد شما با مردم کشور جز داد و دهش نمیکردند و هیچگاه ستم پیشهی ایشان نبود. پهلوان برای نوذر از داد و عدل پدرش منوچهرشاه گفت و از فریدونشاه و ایرج؛ آری سام سخنها بسیار گفت و پندها بسیار داد. نوذرشاه از کردهی خویش پشیمان شد و سام پهلوان دوستی و محبت بین مردم و پادشاه را دوباره برپا داشت و پیمانی نو میان ایشان استوار کرد؛ اما روزگار سر مهر و آشتی با نوذرشاه نداشت...
خبر مرگ منوچهر و سرکشی مردمان ایران بر نوذر به گوش پادشاه توران، پَشَنگ رسیده بود. او فرصت را مناسب دید تا لشکری گران بهسوی ایران روان سازد، پشنگ بزرگان و پهلوانان توران یعنی ارجاسب و گرسیوز و بارمان و گلباد جنگی و فرماندهی سپاهیانش یعنی ویسه و فرزند پهلوانش افراسیاب را فراخواند؛ ابتدا از سلم و تور سخنها راند و آنچه منوچهرشاه و سپاه ایران با ایشان نمود، پس گفت اینک هنگامهی کینخواهی از ایرانیان است؛ زیرا آن ستمی که منوچهر شاه و ایرانیان بر ما کردند را نمیتوان فراموش کرد؛ پس امروز روز انتقام از ایران و ایرانیان است.
سخنهای شاه توران چون بدین جا رسید، سر فرزند پهلوانش افراسیاب پر آشوب شد و فریاد کشید: آن کس که برازندهی جنگ شیران است کسی نیست جز من! آن که هماورد نبرد در میدان رزم با سپهبد سپاه ایران است منم! من همانم که انتقام سخت پدران خویش را در میدان جنگ از ایرانیان خواهم ستاند. پشنگ چون این سخنان پسر پهلوان خویش را بشنید در دل به داشتن چنین فرزندی بالید و دستور داد تا افراسیاب و دیگر پهلوانان توران تدارک سپاهی بزرگ را ببینند.
چون افراسیاب و دیگر یلان پی ساختن سپاه رفتند آن دگر فرزند پشنگ، اغریرث بهپیش پدر درآمد و روی به پدر تاجدار خویش نمود و گفت: ای پدر کارآزموده، هرچند منوچهرشاه به کام مرگ رفته و اینک زنده نیست؛ اما تو نیک میدانی که سپهبد سپاه ایران سام پهلوان است و پهلوانان و بزرگان سپاهش گرشاسپ و قارن هستند! تو خود نیک میدانی این گرگان پیر با جد ما تور در میدان نبرد چه کردند و پسر تور، زادَستم که پدر شما بود دیگر از کینخواهی سخن نراند و در آرامش شاهی کرد؛ پس ما نیز کینهجویی نکنیم و چشم بر کینه ببندیم که اگر چنین نکنیم و شمشیر برکشیم نخست آشوب به ملک و میهن خودمان خواهد رسید...
▪️کتاب آفرینش رستم منتشر شد
جلد اول از داستانهای شاهنامه
همراهان گرامی از داستان ۱ تا تا داستان ۶۰ به ترتیب روایت در نسخه اصلی شاهنامه به همت انتشارات میراث اهلقلم در ۱۷۶ صفحه منتشر شد. (قیمت با تخفیف ویژه ۱۴۰ هزار تومان)
● کتاب آفرینش رستم
● اثر علی نیکویی
۰۰۰۰۰۰
🚩 پیامک و تلگرام:
🔻
09370770303
🚩 برای خرید اینترنتی
🔻