داستان کیومرث چنان کهن و دور است که کس را یاد نیست و تنها آنان این فسانه در یاد دارد که از نیا به نیا برایش بازگفتهاند؛ باری اول کسی که تاج بر سر نهاد و بر تخت شاهی تکه زد کیومرث بود، کیومرث کدخدای جهان شد و بر کوه خانه ساخت و از پوست پلنگ برای خود لباس آماده کرد که پیش از او پوشش در جهان نبود! او سیسال شاه بود و از خوبی بر او همتایی نبود، تمام حیوانات گیتی به پیشش به در کُرنش و اطاعت درآمدند و سروری وی را قبول نمودند.
کیومرث پسری داشت سیامک نام که چون جان شیرین برایش عزیز بود، زیباروی و هنرمند بود؛ پدر را تنها اندیشه آن بود که مباد پسرش از او دور گردد. روزگاران بر کیومرث و سیامک به خوشی میگذشت و دولت ایشان به راه شکوه میرفت و کسی با ایشان بر سر دشمنی نبود مگر یکی از فرزندان اهریمن[1] که ریمن نام داشت؛ حسد روزگار اهریمن را سیاه کرد پس با سپاهی بزرگ از بدان و پلشتان و فرزندانش به سمت درگاه کیومرث روان شدند؛ سروش[2] به نزد سیامک آمد و او را به جنگ اهریمن آگاه ساخت، سیامک چرمی نهی از پوست پلنگ بر تن کرد و سپاهی آماده ساخت و بهسوی اهریمن شتافت؛ سپاهیان در مقابل یکدگر صف کشیدند، سیامک بهرسم پهلوانی به جنگ تنبهتن با یکی از پسران اهریمن به نام خروزان رفت و تن عریان نمود و پور اهریمن سیامک را از جای بلند کرد و بر زمین کوبید و چنگالهای خود بر سینهٔ شاهزاده فروبرد و سیامک را بکشت و سپاه کیومرث از پهلوان تهی ماند.
خبر مرگ سیامک به بارگاه کیومرث رسید و شاه از مرگ فرزندش روزگارش تیره شد، از تخت شاهی به زیر آمد و اشکریزان و مویهکنان شد؛ مردمان و لشکریان و حیوانات بهسوی کوهی شدند که کیومرث آنجا خانه داشت و در آن کوه به ناله و گریه پرداختند، یک سال چنین بر مردمان به غم و اندوه گذشت؛ پس سروش از جانب دادار دادگر خبر آورد بر کیومرث که غم و غصه را بس کنند و به فرمان خداوندی سپاهی بسازند و پهلوانی بر سپاه بگمارند و سپاهیان اهریمن را شکست دهند. هنگامهای که فرمان یزدان به کیومرث رسید، کیومرث نام یزدان بر لب برد و اشکها پاک کرد و در دل کینهٔ سیامک را نگاه داشت و شب روز زین سبب خواب و آرام نداشت.
از سیامک پسری بهیادگارمانده بود با نام هوشنگ که نزد پدربزرگ خود [کیومرث] بسیار عزیز بود و در پهلوانی چون ببر چالاک؛ کیومرث چون قصد جنگ با سپاه اهرِمَن نمود هوشنگ را فراخواند و بر نبیره[3] اسرار هویدا نمود و ناگفتنیها گفت و فرمود من لشکری خواهم ساخت بزرگ که این لشکر خروشی خواهد ساخت بر جهان نامور گردد و تو که از خون منی باید سپهسالار این لشکر باشی؛ زیرا که من پیرم و امید به بودنم کم و تو باید پس از من شاه جهان شوی؛ پس کیومرث سپاهی برانگیخت بزرگ از انسان و شیر و پلنگ و گرگ و ببر و پرندگان و پری و در دل تمامشان کینهٔ اهریمن بود. در پشت سپاه کیومرث به راه افتاد و در پیش سپاه هوشنگِ سپهسالار؛ خبر سپاه کیومرث به اهریمن رسید و اهریمن با لشکر دیوان به جنگ سپاه هوشنگ رفت، سپاهیان به هم آمیختند و هوشنگ فرماندهٔ سپاه اهریمن را بگرفت و سرش برید و سپاه کیومرث پیروز شد و اهریمن شکست خورد.
چون کیومرث دلش آرام شد از کین سیامک، چشم از جهان بست و تاجوتخت بر نبیرهاش هوشنگ ماند...
[1] به معنی اهرمن است که راهنمای بدیها باشد، چنانکه یزدان راهنمای نیکی است؛ دیو و ابلیس. خرد خبیث. عقل پلید. شیطان.
[2] در کتب متأخر زرتشتی و فرهنگهای فارسی سروش پیک ایزدی و حامل وحی خوانده شده، ازاینرو در کتابهای فارسی او را با جبرائیل سامی یکی دانستهاند.
[3] به معنی فرزندزاده باشد عموماً، و پسرزاده را گویند خصوصاً، و بعضی دخترزاده را هم گفتهاند.
▪️کتاب آفرینش رستم منتشر شد
جلد اول از داستانهای شاهنامه
همراهان گرامی از داستان ۱ تا تا داستان ۶۰ به ترتیب روایت در نسخه اصلی شاهنامه به همت انتشارات میراث اهلقلم در ۱۷۶ صفحه منتشر شد. (قیمت با تخفیف ویژه ۱۴۰ هزار تومان)
● کتاب آفرینش رستم
● اثر علی نیکویی
۰۰۰۰۰۰
🚩 پیامک و تلگرام:
🔻
09370770303
🚩 برای خرید اینترنتی
🔻