همراهان گرامی؛
درود
بعد از چاپ جلد اول داستانهای شاهنامه فردوسی (آفرینش رستم [از پادشاهی کیومرث تا دوران کیکاووس]) جلد دوم که به دو داستان سهراب و سیاوش میپردازد با همت انتشارات میراث اهل قلم در دسترس دوستان قرار گرفت.
در پیشدرآمد کتاب داغ سهراب؛ سوگ سیاوش میخوانیم:
در جلد اول کتاب داستان داستانها [آفرینش رستم] مخاطب با ابیاتِ نثر شدهٔ ابتدایی و داستانهای نخستین شاهنامهٔ فردوسی مواجه شد که اساس و بنمایهٔ اساطیر ایرانشهری بود و به چگونگی پیدایش اولین پادشاهان افسانهای ایران پرداخت و در کشاکش قصههای شیرین در ذهن خواننده القا نمود که کسی که بر انسان حکومت مینماید پیش از هر چیز باید مشروعیت خداوندگاری آن را داشته باشد و دارندهٔ فَر[1]ایزدی باشد. آنگاه به یاری ایزد جهان خدیو[2] پادشاه کشفیاتی بسان آتش و لباس و کشاورزی و دامداری و کاستبندی جامعه را در مییابد و در عمل اجرا مینماید تا اساس زیستن آسودهتر مردمان را مهیا کند؛ اما در باور ایرانشهری این جهان همواره جایگاه نوش و راحتی نیست؛ بلکه میدان نبرد خیر و شر است، نبردی که فرجامش پیروزی خیر است؛ اما جهان ما و روان ما میدان نبرد اندیشهها و رفتارها و کردهای نیک و بد با یکدیگر است زین روست در جهان ایرانشهری نیز شاهدیم آن گاهی که پادشاه فرهمندی بر تخت شاهی مینشیند اهریمن و دیوان و دیوپرستان بهسوی او یورش میبرند و او با یاوریهای اهورایی و یاری مردم به نبرد ایشان میشتابد و در این مهم اوست که پیروزگر است. اما همین پادشاه اگر با کردگار خود را برابر دانست فر ایزدیاش از میان میرود و ترس و هراس به دلش راه مییابد و شکست در کارهایش پدیدار میگردد؛ داستان جمشید نمونهٔ بارز آن است.
منی چون بپیوست با کردگار|شکست اندر آورد و برگشت کار
چه گفت آن سخنگوی با فرّ و هوش|چو خسرو شوی بندگی را بکوش
به یزدان هرآنکس که شد ناسپاس|به دلش اندر آید ز هر سو هراس
در کتاب پیشرو دو داستان پر اندوه و تراژدی[3]اما کهن ایرانشهری که حکیم طوس آن را در شاهنامهٔ خود جاودان نمود را به نثر میکشیم؛ داستانِ کشتهشدن سهراب پسر رستمِ جهانپهلوان و سیاوش پسر کیکاووس شاهنشاه ایران. پیکارهای سهراب و سیاوش نبرد با تقدیر است و ایشان باید ثابت کنند که تقدیر محتوم[4]نیست و یا اگر باشد همواره محتوم نخواهد ماند و بدانند که قدرتی ناشناس مانعی بر سر راه آنها نهاده است که ایشان او را کامل نمیشناسند و ازاینجهت آسمانی میدانندش و تقدیر ازلی مینامندش؛ پس نبرد سهراب و سیاوش پیکاری دشوار است؛ اما هر اندازه سخت هم باشد و حتی از پیش محکوم به شکست ایشان به آن تن دردادهاند. در فرجام داستان هر دو قهرمان خونگرمشان بر خاک سرد ریخته خواهد شد؛ ولی مرگشان بر خلاف انتظار مخاطب را نومید نمیکند و شاید از مرگشان هم وحشتزده شویم و هم شادمان! زیرا مرگ این دو پهلوان الهامبخش این مژده و بشارت است که از چنگ و بند تقدیر کور میرهیم یا روزی خواهیم رست؛ شاید از این روست که شنیدنیترین و لذتبخشترین داستانهای ایران باستان این دو داستان پر مصیبت است.
بهار ۱۴۰۳خورشیدی، نارمک؛ تهران
[1] فروغی است ایزدی که به دل هرکه بتابد، از همگنان برتری یابد. از پرتو این فروغ است که شخص به پادشاهی میرسد، شایسته تاج و تخت میشود، آسایشگستر و دادگر و همواره کامیاب و پیروزمند میشود و نیز از نیروی این نور است که کسی در کمالات نفسانی و روحانی کامل میگردد و از سوی خداوند به پیامبری برگزیده میشود. از مندرجات زامیادیشت [از یشتهای اوستا] نگاه کنید به:
Daryaee، Touraj (1997). «THE USE OF RELIGIO-POLITICAL PROPAGNDA ON THE COINAGE OF XUSRŌ II». American Journal of Numismatics (9)
[2] شاه جهان
[3] Tragedy
[4] ناگزیر و حتمی