دکتر علی نیکویی[1]
در باور رایجِ امروزِ ایرانیان که استوار بر گردش اطلاعات ناقص در فضای مجازی است، این تفکر در ذهنِ بسیاری از مردم رخداده که سوگ [عزا] و سوگواری [عزاداری] آئینی است که پس از اسلام و بهواسطهٔ گسترش اسلام در سرزمین ایران در میان باشندگان ایرانی پدیدآمده و پیش از اسلام در جامعهٔ ایرانشهری هیچ نشانی از عزا و عزاداری وجود نداشته؛ شاهد این تفکر هم مراسم جامعهٔ محترم زرتشتی ایران در مواجه با درگذشت عزیزان خود است که در آن نه لباس سیاه و نه اشک و زاری شما میتوانید ببینید. در یادداشت پیشرو بر آنیم تا پاسخ این سؤال که آیا آئینِ سوگواری در ایران پیش از اسلام در میان ایرانیان بوده یا خیر پاسخ دهیم.
جستاری در واژگان
در ادبیات کهن ایران از دو ایزد سوگ نامبردهشده که یکی از ایشان Saoka اوستایی که ایزدی سودرسان و مرتبط با سپهر است و دیگری ایزد soka که در زبان سانسکریت به معنی درخشان است.[2] ایزد سوگ در ایران باستان ایزد خوشی و نماد شادمانی بوده[3] و این ایزد با ایزد بزرگِ مهر همکاری داشته و تمام نیکوییهای جهان ابتدا به ایزد سوگ و پس از آن به ماه و پس از آن به سپهر و دست خر به جهان سپرده میشد.[4] چیزی که از بررسی متون کهن حاصل میشود در ادبیات ایران پیش از اسلام هیچ جا از واژهٔ سوگ به معنی عزاداری بهره گرفته نشده و این ایزد همواره با شادی و شادمانی همراه بوده است.[5] اما به آئین و مراسمی که برای آنکس که مرده برپا میشد پُرسِه میگفتند که امروزه در بسیاری از شهرهای فارسنشین و در جامعهٔ زرتشتی از آن در معنی مجلس ختم و ترحیم استفاده میشود؛ ریشهٔ کلمهٔ پُرسِه از کلمهٔ پرِست[6] که از مصدر پرس[7] به معنی پرسیدن و سؤالکردن است میآید[8] در حقیقت در آئین پرسه شرکتکنندگان به عزا پرسی خانوادهٔ مصیبتدیده میروند؛[9] اما در متون باستانی ایران واژهای وجود دارد بنام "دریویکه" که در بند ۹ از فرگرد نخست وندیداد آمده و معنی آن نالیدن، شیونکردن، زاری نمودن و سوگواری است[10] و همین واژه در زندِ اوستا بهصورت "دریَویکه" آمده و مراد از آن شیون و زاری است[11] و جز این واژهٔ دیگری در اوستا هست بنام "اَمَیوا" که در فارسی پهلوی به شکل "مویک" و در فارسی نوین با ریخت "مویه" بجای مانده و علاوه بر این باز در اوستا واژهٔ دیگری است بنام "سَرسکه" که با تغییر ریخت در ادوار بعدی زبان پارسی مبدل به "سرشک" گردیده که باز معنی گریه و زاری را دارد.[12] البته پر واضح است که در دیانت زرتشتی با سختگیری فراوان شیون و زاری نهی شده است؛ زیرا مرگ در جهانبینی مزدیسنایی کاری است که اهریمن انجام میدهد و دیوان در گرفتن جان انسان به یاری اهریمن میرسند پس بهگزاف گریستن به سر و سینهزدن، موی کندن، روی خراشیدن، خاکبرسر ریختن، مراسم سوگواری برپاکردن در دیانت زرتشتی کاری نکوهیده بوده و همچنان هست.[13] حتی سوگواریکردن در اوستا کاری اهریمنی است، بنگریم به متن وندیداد، فرگرد ۱ بند ۹: "کار و منش خوب را میستایم، از برای پایداریکردن در برابر تاریکی، از برای پایداریکردن در برابر شیون و مویه"
اعمال و کردار آیین سوگواری ایرانیان باستان با توجه به ابیات شاهنامه
رایجترین شیوهٔ سوگواری در شاهنامه گریستن است[14] آنگاه که اندوه و فراق بزرگتر میگردد فردوسی رسمی دیگر جز اشک ریختن را نیز میآورد و آن جامه دریدن است[15] و جز این دو سر و پابرهنه کردن[16]، پریشان کردن مو[17]، موی کندن[18]، گیسو بریدن و کمر را بستن[19]، کمر را به زُنارِ خونین بستن[20]، صدمه وارد نمودن به بدن[21] و حتی خودکشی[22] رفتاری بود که سوگواران در ایران باستان در مواجهه با سوگ عزیزان خود دست به آن میزدند. در بررسی متون کهن ادبیات پارسی ما با ابیاتی روبرو میشویم که از قول فرد سوگ دیده ابیاتی آورده میشود که اصطلاحاً به آنها مرثیه میگوییم؛ این مرثیهخوانیها جز لاینفک داستانهای تراژدیک حماسههای ملی ماست و در تمام داستانها معمولاً در فرجام این گونه سخنان از زبان خویشان شهید نقل میگردد. از دلکشترین این مرثیهها، مرثیهٔ رستم در مرگ فرزند ناکام خویش سهراب و مرثیهٔ مادرش تهمینه در سوگ اوست[23].
مرثیهٔ رستم در مرگ پسرش سهراب:
پدر جست و برزد یکی سرد باد | بنالید و مژگان به هم بر نهاد
همی گفت زار ای نبرده جوان | سرافراز و از تخمه پهلوان
نبیند چو تو نیز خورشید و ماه | نه جوشن نه تخت و نه تاج و کلاه
کرا آمد این پیش کامد مرا | بکشتم جوانی به پیران سرا
نبیره جهاندار سام سوار |سوی مادر از تخمهٔ نامدار
بریدن دو دستم سزاوار هست | جز از خاک تیره مبادم نشست
کدامین پدر هرگز این کار کرد | سزاوارم اکنون به گفتار سرد
به گیتی که کشتست فرزند را | دلیر و جوان و خردمند را
نکوهش فراوان کند زال زر | همان نیز رودابهٔ پرهنر
بدین کار پوزش چه پیش آورم | که دلشان به گفتار خویش آورم

چه گویند گردان و گردنکشان | چو زین سان شود نزد ایشان نشان
چه گویم چو آگه شود مادرش | چه گونه فرستم کسی را برش
مرثیهٔ تهمینه در مرگ پسرش سهراب:
به مادر خبر شد که سهراب گُرد | به تیغ پدر خسته گشت و بِمُرد
بزد چنگ و بدرید پیراهنش | درخشان شد آن لعل زیبا تنش
برآورد بانگ و غریو و خروش | زمان تا زمان او همی شد زِ هوش
مر آن زلف چون تابداده کمند | برانگشت پیچید و از بن بکند
زِ رُخ میچکیدش فرود آبِ خون | زمان تا زمان اندر آمد نگون
همی خاکِ تیره به سر برفگند | به دندان همه گوشت بازو بکند
بپرورده بودم تنت را به ناز |به بَر بر به روز و شبانِ دراز
کنون آن به خون اندرون غرقه گشت | کفن بَر بر و یال تو خرقه گشت
کنون من که را گیرم اندر کنار | که باشد همی مَر مرا غمگسار
آیین سوگواری فرای منع دینی
اما منع دینی آیین زرتشتی پیرامون سوگ و سوگواری در ایران باستان بههیچعنوان نتوانسته بود بازدارندهای در فرهنگ سوگواری در ایران باستان باشد! با نگاه به بزرگترین کتاب حماسی جهان یعنی شاهنامهٔ جناب فردوسی میبینیم چه بسیار سوگها و سوگواریهایی که ایرانیان باستان در برپاداریاش همت میگماردند؛ برای مثال سوگ ایرج، سوگ سهراب، سوگ اسفندیار، سوگ سیاوش و... که در تمام این سوگها همواره آیینهایی نظیر بیتابی در گریستن، خراشیدن صورت، دریدن جامه، خاکبرسر ریختن[25] و حتی پوشیدن لباس سیاه برای نشان سوگواری انجام میشد؛ حتی طبری میگوید: "پوشیدن لباس سیاه در عزای سیاوش نخستین پوشش سیاه در عزا بوده است[26].

سوگ سیاوش یا سیاوشان نام آیینی و همچنین نام اماکنی بوده که در آنها سوگ سیاوش برپا میشده است؛ اهمیت سوگ سیاوش در ایران باستان از آنجا نیک مشخص میشود که اکنون پس از گذر سیزده قرن از نفوذ و گستردگی اسلام در تمام وجوه زندگی باشندگان ایران، نام چندین روستا از هرات تا مازندران و جنوب آشتیان و حتی مسجدی در شیراز همچنان سیاوش است[28]؛ الکساندر مونگیت باستانشناس روس در کتاب خود[29] تصویری به نمایش میگذارد از نقوشِ دیواری شهر سغدی (پنجکند) در درهٔ زرافشان در جمهوری تاجیکستان که متعلق است به سه قرن پیش از میلاد و چنان که از تصویر مشخص است مردان و زنان گریباندریده بر سر و سینهٔ خود میزنند و یک عماری[30] بر دوش چند نفر است که آن را حمل میکنند، اتاق عماری باز است و سیاوش [یا آنکه در نقش سیاوش بوده] در آن خفته است[31].

سیاوشان آیین سوگ سیاوش است، آیین نه در معنی رسم؛ بلکه در معنی فرهنگ وضعی بسان آن چیز که باورمندان یک دین بدان عمل میکنند. سیاوشان همچنان در نام چند روستا باقیمانده است، سیاوشان در فارسی پهلوی نام کوتاه شده سوگ سیاوش است[32]. آیین سوگ سیاوش از ابتدائیترین نمایشهای آئینی و مذهبی ایران به شمار میآید؛ روشنترین مدرکی که از این دوره بجای مانده مطلبی است دربارهٔ تعزیهٔ مردم بخارا به مرگ سیاوش. در کتاب "تاریخ بخارا" که به سال ۳۳۲ هجری شمسی "ابوبکر محمدالنرشخی" آن را به عربی نوشته و سپس در سال ۵۲۲ هجری شمسی "ابوالنصر قبادی" آن را به فارسی ترجمه کرده، در فصل ذکر بنای ارگ بخارا نخست داستان کشتهشدن سیاوش به دست افراسیاب را از کتاب "خزاینالعلوم" تألیف "ابوالحسن نیشابوری" نقل مینماید و سپس میگوید: مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحههاست چانکه در همه ولایتها معروف است و مطربان آن را ساخته و قوالان آن را گریستهاند؛ مغان خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سال است... و در جایی دیگر از کتاب در شرح جنگ کیخسرو با افراسیاب برای خونخواهی سیاوش نوشته: و اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان آن را کین سیاوش گویند[33].
فرجام سخن
سوگواری برای مردگان در کنار جشنها دو یاور روانی و التیامبخش روحی همیشگی برای انسان بودهاند؛ باتوجهبه منابعی چون شاهنامه فردوسی که ترجمان گاهنامکها و شاهنامکهای دوران پیش از اسلام بوده بهوضوح میبینیم رسم سوگ و سوگواری در میان ایرانیان رایج بوده؛ اما از دیگر سو بر میخوریم به قواعد مذهبی در متون دین زرتشتی که منع شدید از سوگ و سوگواری کاملاً مشهود است و این در منظر پژوهشگر یک تناقض بزرگ را شکل میدهد. اما نباید فراموش کرد در هر جامعهٔ دین سالار تفاوتهای مشهودی میان دستورهای دینی و واقعیتهایی که در یک موضوع خاص توسط مردم پیگیری میشود وجود دارد.
آیین سوگواری و رسمهای آن چنان در باور ایرانیان جای داشت که پس از گرویدن به دین اسلام باز این آیین را در فرهنگ دین جدید خود حفظ نمودند که یکی از شاخصترین و بارزترین تعاملات در آیین سوگ، ادامه سوگواری سیاوش برای امام حسین (ع) است. بنگریم در متن سوگ سیاوش، سیاوش شاهزادهای اهورایی و مقدس بیان میشود که برای تعالی مولفههای انسانی، خویش را آگاهانه در راه مرگی تلخ تسلیم مینماید و از آنسوی در آیین سوگواری امام حسین (ع) و آثار برجایمانده از آن که مهمترین آن تعزیه است شاهد حضور مولفههای سوگ ایرانی هستیم.
منابع
- آذرگشسب، اردشیر. 1351. گاتها سرودههای زرتشت. تهران. فروهر.
- بارتولومه، کریستیان و قریب، بدرالزمان. 1383. فرهنگ ایران باستان به انضمام ذیل آن. تهران. اساطیر.
- بلوکباشی، علی. 1380. نخل گردانی. تهران. دفتر پژوهشهای فرهنگی.
- بهار، مهرداد. 1362. پژوهشی در اساطیر ایران. تهران. توس.
- بیضایی، بهرام. 1385. نمایش در ایران. تهران. روشنگران و مطالعات زنان.
- پورداوود، ابراهیم. 1356. یسنا، بخش دوم. تهران. دانشگاه تهران.
- حصوری، علی. 1378.سیاوشان. تهران. چشمه.
- رضی، هاشم. 1357. گنجینه اوستا. تهران. اساطیر.
- رضی، هاشم. 1381. دانشنامه ایران باستان. تهران. سخن.
- زاویه، سعید و دیگران. 1389. تحلیل مضمونی چند نمونه از نگارههای گذر سیاوش بر آتش. فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطورهشناسی. شماره 21. ص 93-122.
- سرامی، قدمعلی. 1368. از رنگ گل تا رنج خار. تهران. علمی و فرهنگی.
- سروشیان، جمشیدسروش. 1356. فرهنگ بهیدینان. تهران. دانشگاه تهران.
- طبری، محمدبنجریر. 1368. تاریخ طبری، ج2. ترجمه ابولقاسم پاینده. تهران. اساطیر.
- عفیفی، رحیم. 1383. اساطیر و فرهنگ ایران. تهران. توس.
[1] دکتری در پژوهشهنر؛ نویسنده و محقق در ایرانشناسی
[2] بهار،1362: 80
[3] عفیفی،1383: 563
[4] بهار،1362: 148
[5] رضی،1357: 137
[6] Peresat
[7] Peres
[8] آذرگشسب،1351: 70
[9] سروشیان، 1356: 30
[10] بارتولومه و قریب،۱۳۸۳: ۷۷۸
[11] رضی،۱۳۸۱: ۸۰۱
[12] رضی،۱۳۸۱: ۱۹۹
[13] پورداوود،۱۲۵۶: ۱۹۷
[14] برای نمونه پیرامون گریستن در سوگ نگاه کنید:
- رفتار کیومرث در مرگ سیامک
دو رخساره پر خون و دل سوگوار | دو دیده پر از خم چو ابر بهار
- یا رفتار لشکریان ایران وقی خبر مرگ سیاوش را میشنوند
همه جامهها کرده پیروزه رنگ | دو چشمان پر از خون و رخ باده رنگ
- یا هنگامی که خبر مرگ اسفندیار را زنان میشنوند
زنان بر پشوتن برآویختند | همه خون ز مژگان فروریختند
- یا هنگامی که خبر مرگ فرامرز به ایرانیان رسید
برآمد ز لشکر بزاری خروش | ز دو دیده خون دل آمد به جوش
[15] برای نمونه نگاه کنید به:
- رستم در مرگ سهراب
تهمتن پیاده همی رفت پیش | دریده همی جامه دل کرده ریش
- یا وقتی سپاه ایران خبر مرگ فرامرز را می شنوند:
سران سپه جامه کردند چاک | به جای کله بر نهادند خاک
[16] برای سر و پا برهنه کردن نگاه کنید به رفتار مادر اسفندیار در سوگ فرزند:
برهنه سر و پای پر گرد و خاک | به تن بر همه جامه کردند چاک
[17] برای پرشان کردن مو نگاه کنید به رفتار فرنگیس و کنیزهایش پس از شنیدن خبر مرگ سیاوش
ز سر ماهرویان گسته کمند | خراشیده روی و بمانده نژند
همه بندگان روی کردند باز | فرنگیش مشگین کمند دراز
[18] برای موی کندن نگاه کنید به رفتار مادر و همسران فرود پسر سیاوش پس از مرگش:
همه غالیه جعد و مشکین کمند | پرستنده و مادر از بُن بکند
[19] برای گیسو بریدن و کمر را بستن نگاه کنید به رفتار فرنگیس پس از مرگ سیاوش:
همه بندگان روی کردند باز | فرنگیس مشکین کمند دراز
برید و میان را به گیسو ببست | به فندق گل ارغوان را بخست
[20] برای کمر به زُنار خونین بستن نگاه کنید به رفتار منوچهر در مرگ فریدون:
منوچهر بنهاد تاجِ کیان | ببستش به زنار خونین میان
[21] برای صدمه وارد کردن به جسم نگاه کنید به:
- رفتار فریدون پس از شنیدن خبر مرگ ایرج
همی کرد هوی و همی کند موی | همی ریخت اشک و همی خست روی
- یا رفتار پشوتن پس از مرگ اسفندیار
پشوتن غمی شد میان زنان | خروشان و گوشت از دو بازو کنان
- یا رفتار مادر سهراب [تهمینه] پس از شنیدن خبر مرگ فرزندش
همی خاک تیره بر سر فکند | به دندان همه گوشت بازو بکند
[22] یکی از شواهد خودکشی برای سوگ داستان جریره مادر فرود [پسر سیاوش] است که پس از کشته شدن فرزندش با پاره کردن شکم خود در کنار جنازهی پسرش به زندگی خود پایان میدهد.
بیامد به بالین فرخ فرود| یکی دشنه با او چو آب کبوددو رخ را به روی پسر بر نهاد | شکم را بدرید و برش جان بداد
[23] سرامی،1388: 288
[24] مجسمه زاری رستم بر پیکر سهراب | جلوخان آرامگاه فردوسی
[25] بلوکباشی،۱۳۸۰: ۱۳
[26] طبری،۱۳۶۸، ج ۱: ۱۸۱
[27] نقاشی قهوهخانهای از سیاوش
[28] حصوری،۱۳۷۸: ۱۵
[29] Arcohaeologyin in the u.s.s.R
[30] تابوت، تخت روان، کجاوه، محمل، هودج
[31] بیضایی،۱۳۸۶: ۳۰
[32] حصوری،۱۳۷۸: ۴۰
[33] زاویه، سعید و دیگران،1389.