ما میمانیم!
نه مانند آن كبوتر اسير در دام مانده.
میمانیم چون عهدی با خود بستهايم.
به دعوت كسی نياميدهايم كه به عتابش برويم. ...
اينجا خانهی ماست و نوشتن و پراكندن كار ما در اين خانهی كهن كه زيستن در آن با كهنگی ديوارها و ريختگی كنج و گوشهها و موريانه خوردگی درها دشوار است؛
ولی پندی در دندانه های ديوانش نهفته است كه فقط میشنويم كه اهل خانهايم..
بسيار ديدهايم شادمانی و اشك، فرياد و بغض و همين نشانه بودن و زنده بودن ماست.
چه عجب كه ما میمانيم حتی اگر كارمان فقط تماشای تو باشد ـ اي ايران ـ كه بالنده میشود، بلند میشود، فراز میشود و سرفراز میشود.
ما مي مانيم
چه بسا كاری برای ما و به عهده ما نهاده باشی...
«ما می مانیم»
مسعود بهنود