این مقاله از بنده در سومین شماره فصلنامه دیپلمات زیر نظر وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران چاپ شد و لینک دانلود تمام مجله تقدیم به همراهان
همه عالم تنست و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خِجِل
چونکه ایران دل زمین باشد دل ز تن بِه بُوَد یقین باشد[1]
“در یادداشت پیشرو هر جا سخن از ایران میشود، مراد سخن فلات ایران[2]است؛ فلات ایران بسیار گستردهتر از کشور کنونی ایران میباشد و کشور ایران نیز خود جزئی از فلات ایران است؛ باشندگان فلات ایران مردمانی با ریشههای فرهنگی، زبانی و خونی مشترک و دارای هویت، مفاخر فرهنگی و مصائب تاریخی غیرقابل تفکیک از یکدیگر میباشند. / علی نیکویی”
جمالالدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد (۵۳۵ هـ.ق– ۶۰۷–۶۱۲ هـ.ق) متخلص به نظامی، شاعر و داستانسرای ایرانی پارسیگوی در سده ششم هجری (12 میلادی) که بهعنوان صاحب سبک و پیشوای داستانسرایی در ادبیات پارسی شناخته شدهاست.[3]آرامگاه نظامی گنجوی، در حاشیه غربی شهر گنجه[4] قرار دارد. نظامی در زمرهی سرایندگان توانای شعر پارسی است که نهتنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تاثیر شیوهی او بر شعر پارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانشهای رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، فلسفه، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی گستردهای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته میشود.
از زندگانی نظامی اطلاعات دقیق در دست نیست، آنچه مسلم است در شهر گنجه میزیست و در همین شهر وفات یافت؛ وی خیلی زود یتیم شد و از ابتدا، خویشان مادرش بزرگش کردند و تحت حمایت ایشان وی تحصیل نمود. مادر او از اشراف کرد بود و این بر پایهی یک بیت از دیباچهی لیلی و مجنون (گر مادر من رئیسهی کرد / مادر صفتانه پیش من مُرد) دانسته شدهاست. خودش نام و نسبش را در ابیاتش آورده، که بنابراین شعر، نام خودش الیاس و نام پدرش یوسف بن زکی بن مؤید بودهاست.[5]
پدر نظامی (یوسف) به تصریح صریح خود او در "لیلی و مجنون" پارسی بودهاست، چنانکه گوید:
دهقان فصیح پارسی زاد از حال عرب چنین کند یاد[6]
دهقان به معنی یک ایرانی اصیل و مالک زمینهای کشاورزیست، چنانکه فردوسی گوید:
از ایشان هر آن کس که دهگان بُدند ز تخم و نژاد بزرگان بُدند
در عین حال، واژهی دهقان به معنی «تاریخنگار» هم به کار رفتهاست، چنانکه تعبیر نظامی که دهقان را به صفت "فصیح" متصف میکند، به همین معنی اخیر است؛ پس نظامی که خود را "دهقان فصیح پارسیزاد" معرفی میکند، باید هم ایرانی نژاده و اصیل، هم تاریخدان و سخنور و هم صاحب زمینهای کشاورزی باشد. نقش دهگانان در حفاظت از فرهنگ و تاریخ ایران در عصر اسلامی قابل تامل است. چنین بر میآید که خاندان نظامی در گنجه یک خاندان دهگان با آگاهی فرهنگی و تمکّن مادی بودهاند. برای اثبات این مطلب که آیا زادبوم نظامی همان شهر گنجه است یا آنکه در "عراقِعجم"[7] متولد و در زمان کودکی با پدر به گنجه رفته، دلیلی در اشعارش نیست، ولی تقریباً تمام تذکره نویسان مینگارند که در گنجه متولد شدهاست، اما عراقِعجمالاصل بودن وی مسلم است. بدین دلیل که در همه جا عراقعجم را ستایش و همواره به دیدار بدان سوی اظهار شوق کردهاست.
چنانکه پیشتر گفته شد نظامی در گنجه سکونت داشت، این شهر چون در سرحدات دنیای اسلام واقع بود یک مرز محسوب میگردید و جهادگران برای دفاع از اسلام و گسترش قلمروی اسلامی از همه جا بسوی این سرزمین میآمدند.[8] نظامی مصادف با حضور سلسلهی سلجوقیان در ایران بود هرچند سلجوقیان خود را مدافع زبان و فرهنگ ایرانی میدانستند اما ایشان ترکتبار بودند که مرزهای ایران در اختیارشان بود؛ مسئولیت نظامی در بیان هویت سرزمینی بیشتر از فردوسی بود زیرا همچنان فاتحان عرب تسلط خویش را بر سرزمین ایران حفظ نموده بودند و دیگر به آن خاطر که علاوه بر اعراب، ترکان نیز اکثر نقاط ایران را در اختیار داشتند.[9]
آذربایجان و قفقازاز دو جهت برای نظامی دارای اهمیت بود، یکی بدان سبب که محل تولد و زندگی وی بود و دوم آنکه سرحدات سرزمینی ایران با آسیای صغیر به حساب میآمد و در نتیجه هنگامی که با چنین هجمهی مهاجرتی و فرهنگی مواجه میشد، اسباب درآمیختگی و کمرنگ شدن هویت سرزمینی آن دیار میگشت.[10] در شرایط استیلای سلجوقیان به آذربایجان، نظامی به عنوان یک سخنپرداز وظیفهی خود میدانست به معرفی و پرداختن به ریشههای ایرانی آذربایجان بپردازد؛ او در اشعارش از واژهی آذربایگان که نامی کهن است بهره میجوید:
به صد نیرنگ و دستان راه و بیراه به آذربایگان آورد بنگاه[11]
تا سابقهی تاریخی و فرهنگی آذربایجان را به وضوح نشان دهد، یا در بیت دیگری میگوید:
بریدی برآمد چو آزادگان زفرمانده آذرآبادگان[12]
چنین اشاراتی از نظامی به نامهای کهن آذربایجان نشان از وسعت اطلاعات وی در مورد تاریخ و جغرافیای سرزمین ایران میباشد، ضمناینکه آزادگان نامی است که در شاهنامهی فردوسی به ایرانیان داده شده است:
سیاوش نیَم، نَز پری زادگان از ایرانم از تخمِ آزادگان
منم بیژن گیو، زِ ایران به جنگ به زخم گراز آمدم، بیدرنگ[13]
· جایگاه ایران و هفت اقلیم در باور نظامی گنجوی
به باور مردم ایران در روزگاران پارینه، ربع مسکونی زمین به هفت اقلیم تقسیم میشد؛ ایران در میانهی این هفت اقلیم قرار داشت، از این روی در نظر مردم ساکن ایران مهمترین بخش زمین سرزمین ایشان بود.[14]
ابوریحان بیرونی هفت اقلیم را اینگونه نام میبرد: کشور یکم هندوستان، کشور دوم عرب و حبشیان، کشور سوم مصر و شام، کشور چهارم ایرانشهر، کشور پنجم صقلاب[15] و روم، کشور ششم ترک و یاجوج، کشور هفتم چین و ماچین.[16]نظامی با قرار دادن ایران در دل هفت اقلیم ما بین ایران و دیگر نقاط عالم تمایز قائل میگردد؛ مهمترین و زیباترین ابیات نظامی در مورد ایران در هفتپیکر به کار رفته است، در این ابیات تمام جهان را بسان جسمی میداند و ایران را دل [قلب] آن میخواند و برای این گفتهی خود دلیل میآورد که: مسلما بهترین جای گیتی آنجاست که بهترینِ جهانیان آنجا مسکن دارند.
در شعر نظامی رود جیحون و کوه البرز جایگاهی مرتفع دارند زیرا این دو مکان بخشی از هویت سرزمینی ایران بشمار میآیند بویژه آنکه بسیاری از تحولات تاریخی و حماسی ایران در ارتباط با این دو جایگاه بوده است؛ آرش کمانگیر در اسطورههای ایرانی برای مشخص کردن مرز ایران و توران به فراز البرز کوه رفت و در آنجا تیری به سوی رود جیحون انداخت.[17] این دو مکان در درازنای تاریخ دو نماد هویت سرزمینی ایران بشمار میآید. البرز کوه از نظر نظامی علاوه برآنکه نشان دهندهی صلابت و شکوه است، عبادتگاهی است که شاهان اساطیری ایران پس از مدتی فرمانروایی روزگار پایانی عمر خود را در آنجا به عبادت میپرداختند:
از این روی کیخسرو و کیقباد به پیری به شاهی نکردند یاد
جهان بر دگر شاه بگذاشتند ره کوه البرز برداشتند[18]
رود جیحون [آمودریا] رودی است که در طول تاریخ سرحد سرزمین باستانی ایران بوده و مرز ایران و توران را تشکیل میداده[19]بنابراین جایگاه جیحون به عنوان مرز ایران در دوران باستان دارای اهمیت فراوان بوده است؛ نظامی با اشاره به رود جیحون به عنوان سرحد مرزی و آخرین نقطه ایران در روایت لشکرکشی چینیان در زمان بهرام گور ساسانی چنین میسراید:
لشکری تیغ برکشیده به اوج تا به جیحون رسیده موج به موج[20]
در بررسی آثار نظامی میتوان دریافت شرایط زمانی خاص وی و اختلاط فرهنگی در ناحیهی قفقاز سبب کمرنگ شدن مرزهای فرهنگی ایرانگردیده بود و این رسالت ادیبی ایراندوست چون نظامی را صدچندان مینمود؛ دوران نظامی مصادف است با عدم یکپارچکی ایران و حضور سلجوقیان در اران و آذربایجان و سوی دیگر نفوذ خلافت عباسی بر ایرانزمین، نظامی را واداشت تا پس از مدتها ازسرودن شاهنامه فردوسی این بار در سبکی جدید به بیان مولفههای هویت ملی بپردازد و در دل آرزوی بازگشت به مرزهای باستانی ایران را بپروراند.
همانگونه که پیشتر گفته شد آرامگاه نظامی در شهر گنجه قرار دارد؛ پس از گذشت نه قرن از سقوط شاهنشاهی ساسانی هنگامی که شاه اسماعیل صفوی در ۲۲ دسامبر ۱۵۰۱ تاجگذاری نمود و یک فرمانروایی یکپارچهی ایرانی بر کشور مسلط شد ولایت گنجه بخشی از خاک سرزمینی ایران بود، شوربختانه پس از شکست ایران از روسیه در دوران سلطنت قاجار و تحمیل قرارداد گلستان به ایران مورخ ۲۴ اکتبر ۱۸۱۳ ولایت گنجه به همراه بخشهای بزرگی از سرزمین ایران به روسیهتزاری واگذار شد، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کشور جمهوری آذربایجان در ۳۰ اوت ۱۹۹۱ اعلام استقلال کرد و امروز شهر گنجه و آرامگاه نظامی در جغرافیای سیاسی آن کشور است.
منابع:
1. ابوریحان، بیرونی. (1362) التَّفهیم لِأَوائلِ صناعة التَّنجیم. تهران. انتشارات بابک.
2. تکمیلهمایون، ناصر. (1379) گستره فرهنگی و مرزهای تاریخی ایران زمین. تهران. دفتر پژوهشهای فرهنگی.
3. دوستخواه، جلیل. (1385) اوستا کهنتری سرودهها و نغمههای ایرانی. تهران. انتشارات مروارید.
4. زرینکوب، عبدالحسین. (1372) پیرگنجه در جستجوی ناکجاآباد. تهران. انتشارات سخن.
5. متینی، جلال. (1370) حکیم نظامی شاعری اندیشهور. مجله ایرانشناسی. سال سوم، شماره3.پاییز. 457-453.
6. مودب، ساسان؛ فضلینژاد، احمد. (1397) سرزمین ایران در اندیشه و آثار نظامی گنجوی. مجله مطالعات ایرانی. سال 17. شماره34. پاییز و زمستان. 310-293.
7. نظامیگنجوی، الیاسبنیوسف. (1316) شرفنامه. یادگار و ارمغان وحید دستگردی. تهران. مطبعه ارمغان.
8. نوبان، م. (1376) نام مکانهای جغرافیایی در بستر زمان. تهران. انتشارات ماه.
[1] نظامی| خمسه| هفت پیکر |بخش ۵ | دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان | بیت 108-107.
[2] Iranian plateau
[3] متینی،1370: 453.
[4] گنجه شهری در شمال غربی جمهوری آذربایجان و از شهرهای تاریخی قفقاز است. این شهر تا ۱۸۱۳ میلادی از شهرهای ایران بود و با پیمان گلستان از خاک ایران جدا شد.
[5] در خط نظامی ار نهی گام / بینی عدد هزار و یک نام
والیاس که الف بری ز لامش / هم با نود و نه است نامش
ز اینگونه هزار و یک حصارم / با صد کم یک سلیح دارم
گر شد پدرم به سنت جد / یوسف، پسر زکی مؤید
[6] نظامی| خمسه| لیلی و مجنون | بخش ۳۰
[7] عَراق عَجم (Persian Iraq) نام تاریخی ناحیهای در مرکز ایران است که اصفهان، شهر ری، اراک، قزوین و قم از شهرهای عمدهٔ این ناحیه بودهاند. و سبک عراقی در شعر فارسی منسوب به این ناحیه است. در دورههای تاریخی پیش از اسلام ایران مرکزی را ایراکستان میگفتند، برخی نیز این منطقه را اَراک نامگذاری کردهاند و آن را کوچکشدهی واژهی ایران میدانستند؛ بهمعنی ایران کوچک. جغرافیدانان و نویسندگان مسلمان، این کلمه را معرب نموده و بر اساس قواعد معربسازی، ک را به ق تبدیل و آن را اَراق و عَراق ثبت کردند و دشتهای منطقهی غرب زاگرس را که منطبق با سرزمین صاف (فلات) عراق (به غیر از کردستان) را ""عَراق عَرب"" نام نهادند.
[8] زرینکوب،1372: 7.
[9] مودب، فضلینژاد،1397: 295.
[10] مودب، فضلینژاد،1397: 296.
[11] نظامی| خمسه| خسرو و شیرین |گریختن خسرو از بهرام چوبین
[12] نظامیگنجوی،1316: 242.
[13] فردوسی| شاهنامه| داستان بیژن و منیژه |بخش 2 | بیت 170- 169.
[14] تکمیلهمایون،1379: 22-21.
[15] کلمهی معرب است، این کلمه مأخوذ از کلمهی یونانی اسکلابنوی / اسکلابوی میباشد؛ اعراب اسلاوها را به این نام (صقلاب) میخوانند.
[16] بیرونی،1362: 196.
[17] دوستخواه،1385: 331.
[18] نظامی گنجوی،1316: 231.
[19] نوبان،1376: 275.
[20] نظامی گنجوی،1316: 320.