آیا فرد می تواند به چیزی باور داشته باشد در عين آنکه آن چيز را واقعا باطل می داند؟ ظاهرا پاسخ منفی است. وقتی که من مثلا باور دارم "تو آدم خوبی هستی" به طور ضمنی تصدیق کرده ام که خوب بودن تو حقیقت دارد ، مدعای باطلی نیست. اگر واقعا معتقد بودم که تو آدم خوبی نیستی، چطور می توانستم به خوب بودن تو معتقد شوم!
البته این قاعده عام استثناء هم دارد. برای مثال، گاهی فرد در وضعیتهای روحی بحرانی به چیزی باور می آورد که می داند باطل است. مادری را در نظر بگیرید که خبر مرگ فرزند جوانش را می شنود: می داند که فرزندش جوانمرگ شده است، اما برای ناهارش غذا می پزد! اما اگر از این استثنائات بگذریم، قاعده همان است که باورمندی به یک گزاره با اعتقاد به باطل بودن آن جمع نمی شود.
پس وقتی من باوری دارم، به طور ضمنی معتقدم که آن باور صادق است. اما "صدق" امری بیرونی و عینی است، یعنی باید آن را با کاوش در عالم واقعیت تحقیق کرد. اگر این اصل را در فرایند "خودشناسی" به کار بریم، به نظرم نتیجه جالبی حاصل می شود: خودشناسی را نمی توان در "مكتب زانو" آموخت، خودشناسی از نگاه و داوری دیگران می گذرد.
خودشناسی یعنی رسیدن به باورهای درست با صادق درباره خود. اما ارزیابی صدق یک باور، امری ذهنی و درونی نیست، فرآیندی جمعی و بیرونی است. ما برای کشف صدق باورهای ناظر به "خود" از جمله حالات درونی مان به میزان و محکی بیرونی نیاز داریم، و آن معیار "نگاه دیگران است. به همین دلیل است که "نگاه" دیگران ما را می ترساند. نگاه دیگران، تصویری از ما می دهد که در بسیاری موارد با تصویر برساخته ذهنی مان متفاوت است. در غالب موارد، تصویر ذهنی من از خودم زیاده آرمانی است. حتی وقتی که به قول مولانا "كم زنی" یا شکسته نفسی می کنم!
این "نگاه دیگران است که پای من را به زمین می آورد. اما "نگاه دیگران" آفت خیز هم هست. فشار "نگاه دیگران می تواند شیوه شکوفایی شخصیت من را معوج كند، و از من چیزی را بسازد که خود می خواهد. در اینجاست که "نگاه دیگران" يا به تعبیر هایدگر "آنها"، می تواند بودن من را تقلیدی و غیراصيل کند.
احيانا برای همین بوده است که سالكان از نام می گریختند تا در دام نیفتند. اما اگر حقیقت "من" در نگاه دیگران شکل می گیرد، هستی اصیل مستقل از نگاه دیگران چه معنا دارد؟ در اینجاست که به نظرم "خود شناسی و خودآفرینی" با فرآیند آفرينش هنری شباهت معناداری می یابد: هنرمند خلاق در بستر معیارهای زمانه اش اثر خود را می آفریند، و تا دیگران او را به هنرمندی نشناسند، به صرف ادعای خودش، هنرمند نیست.
"نگاه دیگران هم در مقام آفرینش اثر او و هم در مقام ارزیابی آن حاضر است. اما اثر هنری اصیل از نردبام سنت بالا می رود تا افق های تازه بگشاید؛ در بستر سنت می نشیند تا واقعیتهای نو و اصيل بيافريند. "خود شناسی و خودآفرینی" اصيل، حذف "نگاه دیگران نیست، استعلا گرفتن از آن است. "نگاه دیگران" را باید پاس داشت، اما اسیر آن نباید شد، باید خلاقانه از آن درگذشت.
آرش نراقی