
به زنهار دادن زبان داد شاه|کزان بد از ایشان نبیند گناه
افراسیاب به خوابگزاران زنهار داد و گفت تعبیر خوابم هرچه تلخ و شوم باشد شما بازگویید و از جان خود نهراسید؛ یکی از ایشان که زبانآورتر بود برخاست و روی به افراسیاب نمود و چنین گفت: ای پادشاه، تعبیر خواب شما چنین است که چندی بعد سپاهی گران بدین سوی خواهد آمد که سپهبد ایشان شاهزادهٔ جوان ایران، سیاوش است درحالیکه کنارش کارآزمودگان و جهاندیدگان بسیارند؛ اگر با سیاوش جنگ کنید روی سرزمین ما سیاه میگردد و بسیاری از تورانیان کشته خواهند شد و دل شما نیز پر از اندوه خواهد گشت و اگر شما در آن جنگ پیروز شوید و سیاوش کشته شود این بار شاه ایران و تمام پهلوانان و گردنکشان و مردمان ایران بپا خیزند و به توران یورش آورند و شما و تاجوتخت شاهیتان نابود میگردد و جهان پر از آشوب میگردد.
افراسیاب که سخنان خوابگزاران را شنید غمی گشت در پرداختن به جنگ شتاب ننمود و گرسیوز را فراخواند و هرچه معبران گفته بودند به او بازگفت و فرمودش: اگر من به جنگ سیاوش نروم کسی دیگر هم حق جنگیدن با شاهزادهٔ ایران را ندارد؛ پس نه سیاوش کشته خواهد شد و نه من؛ ایران و توران نیز از جنگی خانمانسوز در امان خواهند بود. اینک باید جنگخواهی و کار و زار را رها کنیم و سوی روی آشتی نهیم؛ تصمیم دارم به نزد سیاوش سیم و زرهای فراوان فرستم و کنار آن تاج و تختها و گهرهای بسیار تا شاید این بلا از سر من دور شود، دیگر خواهان روزگار سخت و جنگ و خونریزی نیستم و میخواهم آنچه از عمرم باقیمانده آنگونه زندگی کنم که یزدان خواسته.
چون روز دیگر رسید و بزرگان توران به درگاه افراسیاب برای زمین بوسی درآمدند، پادشاه انجمنی با ایشان تشکیل داد و بخردان و کارآزمودگان را نیز فراخواند؛ افراسیاب روی به آن جمع کرد و گفت: در روزگار شاهی خود جز جنگ و نبرد چیز دیگری ندیدم، چه نامدارانِ بزرگی از ما در این جنگها کشته شد و چه شهرهای آبادی که ویران شد و چه بوستانها که خارستان شد؛ وقتی که جنگ در جهان باشد نیکویها در نهان روند و دیگر در دشتها گورها نمیزایند و فرزندان بازها کور میگردند، نخجیرها و جنگلها خشک میگردد، آب در چشمهها قیر میشود و نافه در شکم آهو بوی خوش نمیگیرد؛ باری از کژی و بدی راستی و نیکویی گریزان است و جنگ همان کژی است که اسباب کاستی در جهان میشود. اکنون خواهانیم که داد و دانش را پایه نهیم و جای غم و رنج خوشی و داد را بنیاد کنیم، بگذارید این جهان از ما قدری روی آسایش ببیند؛ من پادشاه توران زمینم و چون از پشت فریدون شاهم، ایرانی نیز هستم! پس دو بهره از جهان از برای من است و توران و ایران سرای من؛ اگر شما نیز موافق باشید به رستم جهانپهلوان پیام خواهم فرستاد و بر سیاوش نیز بسیار گنجها خواهم بخشید و از در آشتی با او در خواهم آمد.
بزرگان به افراسیاب گفتند تو بزرگ و پادشاه مایی و هرچه تو خواهی همان میل ماست؛ چون افراسیاب پاسخ ایشان شنید برادرش گرسیوز را فراخواند و فرمود اینک از لشکرگاه دویست مرد جنگجو برای همراهیات گزین و از گنجورم اسبان تازی با زین طلا و شمشیرهای هندی و تاجی پرگهر و شاهوار و صد شتر بار ابریشم بستان و دویست غلام و کنیز برگیر و نزد سیاوش روید و هدیهها را پیشکش کنید و به او بفرمای که ما سوی ایران لشکر نمیخواستیم کشید! تا لب رود جیحون مرز ایران و توران است و ما در سُغدیم. این همان تقسیمنامهٔ کهن است که فریدون شاه جهان میان پسرانش سلم و تور و ایرج پایه نهاد؛ پیش از آنکه از بیخردی بزرگان، ایرج بیگناه کشته شود میان ایران و توران جنگ و جدایی نبود و هیچ آشنایی باشندگان این دو سامان به کین و رزم با یکدیگر نداشتند؛ از یزدان امیدوارم که باز به آن دوران دوستی بازگردیم؛ شاید خدا خواست تا تو از ایران بدین جا سپاهکشی و مردان من با دیدن روی تو مهرت در دلشان افتد و به بختبلندت جنگهای دراز ایران و توران تمام گردد. گرسیوز برادر من با این نامه و هدایا به نزد تو میآید تا شاید سیاهیها از میان برود تا ما نیز بسان روزگار فریدون شاه به شادی و برادری کنار هم زندگی نماییم. تو پسر پادشاه ایرانی؛ پس این سخنان را نیز به پدرت کاووس شاه بگوی مگر سر او نیز نرم گردد، رستم جهانپهلوان را نیز با این رأی موافق نما که اگر تو و رستم این درخواست را بهپیش کاووس شاه ببرید او نیز موافق خواهد بود که بود شاهی کاووس شاه به بود جهانپهلوان رستم است.
جز از تخت زرین که او شاه نیست|تن پهلوان از در گاه نیست

جلد دوم از داستانهای شاهنامه
همراهان گرامی از داستان ۶۲ تا داستان ۱۳۵ به ترتیب روایت در نسخه اصلی شاهنامه به همت انتشارات میراث اهلقلم در ۲۳۰ صفحه منتشر شد. (قیمت با تخفیف ویژه ۲۰۰ هزار تومان)
● کتاب داغ سهراب؛ سوگ سیاوش
● اثر علی نیکویی
۰۰۰۰۰۰
🚩 پیامک و تلگرام:
🔻
09370770303