مهران صولتی
از زمانی که ایرانیان از تعطیلات تاریخ به روایت شایگان خارج شدند و خود را در آینه غرب دیدند دچار نوعی شوک زدگی شدند. همین شد که برخی سفرنامه ها، "حیرت نامه" خوانده شدند و بیان گر علل عقب ماندگی ایرانیان از دنیای پرشتاب غرب! درست از همان زمان بود که غربیان به نماد فضایل و ایرانیان به جلوه رذایل تبدیل شدند. لطیفه هایی خلق شدند تا بتوانند با زبان طنز بیشتر بر روح جمعی ما زخم زده و بیش از پیش تحقیرمان کنند. حتی میرزا ابوالحسن خان ایلچی پس از ذکر آمار وجود سی هزار روسپی در شهر لندن، زنان انگلیسی را عفیف تر از زنان تهرانی در دوره قاجار می داند. در طول این دوسده به موازات شکل گیری ملیت خواهی های مقطعی و گاه و بی گاه، آنچه اما ثابت مانده است عبارت از تداوم این روند خودتخریبی بوده است. حال وقت این است که بپرسیم چرا عموما مرغ همسایه را غاز می بینیم؟!
سنت خودتخریبی ملی: تجدد که آمد عقب ماندگی ما را آشکار ساخت. از آن پس و به تدریج سنتی شکل گرفت که خرده گیری از رفتار جمعی ما را مورد انتقاد قرار می داد و بیش از ارائه راهکار، بر روح جمعی ما زخم می زد. ملیت هم نه به عنوان عنصری برای انسجام بخشی به ما برای حرکت در مسیر پیشرفت، بلکه به عنوان ابزاری جهت هویت بخشی به ما در قبال حمایت از حاکمان در برابر رقیبان و دشمنان تبلور یافت. نظام آموزشی ما نیز نتوانست میان دو عنصر امت و ملت در چهاردهه گذشته تلفیق ایجاد کند و دانش آموزان را برای زیستن در فرهنگ جهانی آماده کند. اکنون هم که کوره خودتخریبی ملی در شبکه های اجتماعی داغ تر از همیشه است و هر کدام از ما برای یادآوری ناتوانی های ملی یا نارسایی های فرهنگی مان بر دیگری سبقت می جوییم!
اسارت در دوران تجدد ابتدایی: اگر روشنگری به مثابه آغاز مدرنیته اولیه را با ویژگی هایی همچون تاکید بر خردورزی، خرافه زدایی، دین ستیزی، نفی عواطف و سنت گریزی تعریف کنیم، اکنون دیگر از آن زمان بسیار فاصله گرفته ایم. در دوران مدرنیته متاخر اما عقل دیگر آن سیطره پرمهابت پیشین را ندارد. پست مدرنیته پنبه عقل را زده و جهان با آرمان های مطلق گذشته وداع کرده است. اکنون دوران هم نشینی سنت و مدرنیته، عقل و خرافه، خرد و عاطفه، ملیت و مذهب است. شاید بتوان بخشی از مساله غاز دیدن مرغ همسایه را به گرفتار ماندن ذهنیت ما در تجربه تجدد اولیه مرتبط دانست. اینکه ما هنوز هم معتقدیم غربی ها کاملا بر اساس معیارهای عقلانی عمل می کنند، منطقی می اندیشند، عواطف خود را به طور کامل مهار می کنند و به هیچ خرافه ای در زندگی فردی یا جمعی خود باور ندارند!
نارسایی ساختارهای سیاسی: با گذشت دوسده از نخستین مواجهه جدی ایرانیان با تجدد، نظام سیاسی همچنان از فقدان روزآمدی و کارآمدی رنج می برد. نهضت های مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی هم اگر چه برای گشودن گره های توسعه آمدند ولی خود مشکلی بر مشکلات پیشین افزوده و این گره را کورتر ساختند. نارسایی هایی که بیشتر ناشی از عزم سیاست برای شکل دادن به جامعه بوده است. همین شده است که جامعه، حکومت را نه ابزاری برای شکفتن ظرفیت ها، بلکه مانعی برای رشد یافتگی خود تلقی و در مقابل آن قد علم کرده است. داستان تجدد ایرانی را از این جنبه می توان روایت قدرت و مقاومت دانست. دستاورد این دست و پنجه نرم کردن هم عبارت از قربانی شدن ملیت در پای حکومت بوده است. مردم خودتخریبی ملی را پیشه خود ساخته اند چون حکومت را مدافع صادقی برای دفاع از ملیت نیافته اند. ناکارآمدی مزمن نظام سیاسی نیز باعث بی اعتمادی ملت به توانمندی های خود شده است!
نکته پایانی: پویایی غرب طی سال های اخیر نظامی بحرانی و پرتلاطم از آن خلق کرده که تزلزل خانواده، بی اعتمادی سیاسی، ناامیدی نسبت به آینده و مهاجر ستیزی از ویژگی های آن است. حال آنکه شهروند ایرانی در این مدت عمدتا نگاهی ایده آل و پاکیزه از غرب ارائه داده و چشم بر ایرادات آن بسته است. در نقطه مقابل هم کسانی هستند که غرب را انتهای نفسانیت، ثروت اندوزی و غارتگری تلقی کرده اند. فراهم آوردن بستر مناسب برای خلق هویت ملی توسط شهروند ایرانی می تواند به ایجاد تعادل در این زمینه کمک کند!