علی پیام
علی پیام
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

از کتاب درمانی تا تعویذ درمانی

همین روزها خبری در رسانه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک با این تیتر منتشر شد: «تعویذ به‌جای دوا در شفاخانه ابوعلی سینای بلخی». این خبر شاید برای هر شهروند افغانستانی چیزی خیلی پیش‌پا افتاده باشد. ولی خبر قشنگی نیست که هیچ، خبر خیلی مزخرف، چندش‌آور و خنده‌داری است.

در این خبر آمده است: «چند ماه پیش دخترم را در شفاخانه حوزوی ابن‌سینای بلخی در مزار شریف بستر کردم که در حالت کوما بود. متأسفانه داکتران در ۱۵ ساعت هیچ کمکی برای بهبود او نتوانستند. جالب اینجا بود که نرس موظف اصرار داشت که مرا به خانه‌ی یک تعویذ نویس برای دعاخوانی روان کند. نرس با تعویذ نویس تلفنی هم صحبت هم کرد». راوی این خبر کسی به نام رسول کریمی از شهر مزار ولایت بلخ است.
با آنکه این خبر برای مردم جن‌زده، پسمانده، جادو زده جامعه افغانستانی و هر جامعه همانند افغانستان چیزی خیلی عادی یا درستی باشد؛ ولی به‌راستی اگر به جوامع مدرن به گفتۀ آن فیلسوف بزرگ، جامعۀ «برآمده از نابالغی» قصه کنیم، شاید به ریش ما بخندد؛ به‌راستی که مردم خنده‌داری هستیم!

دلایل این امر هرچه هست و نیست، مربوط به متخصصین فن و علوم اجتماعی و امور تربیتی و فرهنگی می‌شود، تنها چیزی که می‌توانم بگویم، یک مقایسه درمانی بین مردم افغانستان جادوزده و دیگر مردم توسعه‌یافتۀ جهان انجام بدهم تا تفاوت اسب و خر به دست بیاید.
در کشورهای توسعه‌یافته و «برآمده از نابالغی» که تکنولوژی و علم پزشکی تا آن اندازه پیش رفته است که از درک مردم پسمانده، ایدئولوژی‌زده، دین‌زده، دیوزده، بلازده، جن‌زده و عوام‌زده افغانستانی بیرون است. یکی از همین راه‌های درمانی که در دیگر کشورها تجربه شده است، موضوع خیلی شگفت‌انگیزی است به نام «کتاب‌درمانی». این مسئله امر تازه‌ای هم نیست؛ بلکه به تاریخ 1916 یعنی اوایل قرن بیستم برمی‌گردد.
همین کتاب‌درمانی را اگر به شهروند فلاکت‌زده افغانستانی مطرح کنیم، شاید به هوش و خرد ما بخندد و سپس بگوید: «برو پیش فلان ملا تعویذ بگیر.» البته این مردم حق دارد که به ریش کسی که «کتاب‌درمانی» را مطرح کند، بخندد، چون مردم بی‌کتابی چون افغانستانی‌ها درک و فهم‌شان به‌اندازه همان فهم «تعویذ درمانی» است و بس.
کتاب‌درمانی موضوع واقعی و راستینی است. داستان آن این‌گونه است که «در سال ۱۹۱۶، مقاله‌ای با عنوان «کلینیک ادبی» در نشریۀ ماهنامۀ آتلانتیک» منتشر شد که نویسنده‌ از یک گروهِ «کتاب‌درمانی» نوشته بود که توسط یکی از آشنایان او در زیرزمین یک کلیسا راه افتاده بود. آشنای نویسنده، در این گروه بنا به درد و مشکلات اعضای گروه، کتاب توصیه می‌کرد و اصلاً به دنبال کتاب‌های «راهنمای زندگی» و «خودشناسی» و از این دست نمی‌رفت. کتاب‌ها همه در زمینۀ ادبی بودند و اغلب رمان. آثار ادبی که قرار بود عصای دست و چراغ راهنمای گرفتاری‌ها، نگرانی‌ها، دوراهی‌ها و غم و اندوه اعضای گروه باشد. نویسندۀ مقاله برای کار این گروه که در نوع خود نظیر نداشت، از واژۀ «کتاب‌درمانی» استفاده کرد. از همان‌جا بود که «کتاب‌درمانی» ابتدا وارد واژگان روزنامه‌نگاری و بعد روان‌شناسی و ادبیات شد.»

همین امر «کتاب‌درمانی» مبناهای علمی نیز دارد، زیرا که پژوهش‌ها نشان می‌دهد که «هرچند از یونان باستان تا اتاق معاینۀ زیگموند فروید در وین، نشانه‌ها و روایاتی ثبت شده که چطور کتاب خواندن، برای التیام درد و رنجی تجویز و توصیه شده است، اما «کتاب‌درمانی» و از آن مهم‌تر «داستان درمانی» به‌مثابه شیوۀ متمرکزی از «درمان» از زیرزمین همان کلیسا و آن گروه کوچک شروع شد، گسترده و فراگیر شد و پایش به ادبیات و بحث‌های جدی روان‌شناسی و علوم اعصاب شناختی هم کشیده شد.

در پایان به جامعۀ بیمار افغانستانی پیشنهاد کتاب‌درمانی می‌دهیم؛ چون تا زمانی که  این جامعه بیمار را از طریق کتاب‌درمانی درمان نکرده‌ایم، هیچ دوایی اثر نخواهد داشت. این مردم بدبخت و حیوان‌های دوپا که هنوز بلوغ را تجربه نکرده است، باید راه کتاب درمانی را تجربه کند.

کتابکتاب درمانیافغانستان
علی یوسف پیام. افغانستان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید