Ali Sarmadi
Ali Sarmadi
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

چرا آدمها حرف می زنند؟



این نوشته ی ابلهانه قرار است درباره ی این باشد که چرا افراد حرف می زنند. هر موقع سعی کردم، درونم را از طریق حرف زدن برونی کنم، متوجه شدم چیزی که گفتم، آنی که حس می کردم نبود. همین مرا وسوسه میکند که هر گاه قصد حرف زدن دارم، سکوت کنم. چیزی که می گویم سطحی ست، اما حسی که دارم سهمگین و سنگین ست و شباهتی به جملات مسخره ای که قرار است در فضای بین الاذهانی نمایندگی اش کند ندارد. تصمیم به حرف نزدن، احتمالا اولین قدم سوژه برای رفتن به سمت خودکشی ست. اگر فرو رفتن در سکوت جالب است، چرا سکوت ابدی نه ؟ در کنار این مزیت، مرگ درون بُردگی محض ست. مردن مثل این است که درون سرتان مستقر بشوید، پشت به پنجره ی چشم ها کنید و در تاریکی آنقدر پیش بروید که دیگر هیچ اثری از نور، هیچ اثری از هیچ چیزی نباشد. دقیقتر بگویم. هیچ چیزی برای درک کردن نباشد. نبودن چیزی برای آگاه شدن از آن عین و تمام مرگ و درست همان عافیتی ست که در پس آن انتظار ما را می کشد. بنابراین خارج از زبان، چیزی برای دانستن و لذا مجالی برای بودن نیست. هایدگر زمانی گفته بود زبان آلمانی خانه ی وجود است. این گفته ی او را اگر از ارجاعات نژاد پرستانه اش خالی کنیم، مدعای من در این جا را تایید میکند. ما فقط در زبان و بواسطه ی حرف زدن است که وجود داریم. آدمها به طور تلویحی می دانند که اگر حرف نزنند، مرگ را انتخاب کرده اند.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید