در سه نوشته قبلی از سه نفر از دیکتاتور های درجه یک تاریخ برایتان گفتم. از ترفند هایشان برای کنترل دشمنان، کنترل مردم، سرکوب، ایجاد خفقان و ... .
اما در این قسمت از مستند چگونه دیکتاتور شویم، به بررسی جوزف استالین معروف می پردازیم که بر خلاف اکثر دیکتاتور های دیگر راه کنترل مردم را به خوبی بلد بود. کاری که صدام و عیدی امین و حتی هیتلر نتوانستند به خوبی انجام دهند.
جوزف استالین، دیکتاتور معروف جماهیر شوروی در به تثبیت رساندن حکومتش کار های بسیار جالب و سختی را به انجام رساند و در تاریخ به عنوان یکی از دیکتاتور هایی یاد می شود که مردم همچنان او را دوست دارند و اعمال او را مخرب نمی شمارند.
قبل از شروع یک حقیقت جالب راجب او را بخوانیم:
نام حقیقی او از ابتدا جوزف استالین نبود. اسم او یوزب دژوگاشویلی بود که بعد ها آن را به استالین تغییر داد. کلمه استالین را هم از کلمه اِستال به معنی فولاد الهام گرفته بود. (به انگلیسی: steal)
استالین از این جهت جزو بهترین دیکتاتور ها است که توانسته بود مردم را به خوبی کنترل کند و حتی تا همین الان هم محبوب آن ها باقی بماند.
بگذارید این گونه بگویم که او
مردمش را کنترل و گزینش می کرد.
استالین حدود 30 سال بر مردم روسیه حکومت کرد. او در ابتدا دبیر کل حزب کمونیست بود که بیشتر یک مقام اداری است. استالین از نفوذ و اعتبار خوبی بین مقامات حکومتی به خصوص رییس جمهور آن زمان ولادیمیر لنین برخوردار بود.
زمانی که لنین در بستر بیماری و به انتهای زندگی اش نزدیک می شد به استالین مشکوک شده بود. استالین که به موقع متوجه این حقیقت شد سعی کرد خودش را وارث بر حق لنین جلوه دهد تا بعد از مرگ او بتواند مقام او را تصاحب کند.
در آن زمانی که مردم از مرگ لنین شکه شده بودند استالین نقشه هوشمندانه ای را آغاز کرد.
او سعی کرد در اجتماع، رابطه خودش با لنین را بسیار خوب نشان دهد. بعد از مرگ لنین، استالین همه کار های مراسم ختم او را به بهترین نحو انجام داد و هر زمان که فرصت را مناسب می دید سخنرانی های احساسی و پرشوری راجب لنین ایراد می کرد. حتی مجوز ساخت مقبره ای برای لنین را هم دریافت کرد.
اما هنوز بزرگترین حقه او مانده بود. کمی بعد از مرگ لنین، عکسی از استالین و لنین منتشر و دست به دست شد که از نظر تاریخی بسیار ارزشمند است.
عکس را در زیر میبینید:
این عکس از اولین عکس های فتوشاپ شده تاریخ است.
استالین این عکس خصوصی اش با لنین را به عمد و با کمی دستکاری به عنوان تیر نهایی اش شلیک کرد.
و این بود آغاز دیکتاتوری 30 ساله استالین.
او از همان ابتدا روی خشن خود را نشان داد و به خوبی این مفهوم را تفهیم کرد که اگر ضد من و حکومتم حرکتی انجام شود از آن چشم پوشی نخواهم کرد.
اقدامات استالین برای کنترل مردم اما، از نقاط قوت او در دیکتاتوری اش بودند.
پس از اینکه ریاست را کاملا به دست گرفت، تمامی منابع خبری، ناشران، خبرنگاران و همه و همه را تحت کنترل خودش در آورد تا آن خبری را که او به صلاح مردم می داند منتشر کنند. او به معنای واقعی کلمه هر مکانی که در آن خبری بر ضد حکومتش چاپ می شد را نابود می کرد.
همین طور حرکتی را آغاز کرد که با نام پروپاگاندا در مستند از آن یاد شد. این کلمه به معنای تبلیغات سیاسی و جهت دار با منافع دولتی است. حرکتی که استالین آن را در روسیه شروع کرد و بسیار هم در پیشبرد اهدافش به او کمک کرد.
بعد از آن هم شروع کرد به پخش کتاب های تاریخی که خودش آن ها را سانسور و اصلاح کرده بود و به این جمله جورج اورول بسیار معتقد بود که می گوید:
هر کس که گذشته را کنترل کند، آینده را نیز کنترل خواهد کرد!!
(در پرانتز بگویم که سانسوری که او در زمان حکومتش بر همه چیز پیاده می کرد، حتی در زمان ژولیوس سزار هم اتفاق نیوفتاد)
کتابخانه ها یا تخریب می شدند و یا اینکه فقط کتاب هایی باقی می ماندند که استالین آن ها را با منافعش در مقایرت نمی دید.
برای مثال شرلوک هلمز!! همه ما این کارآگاه زیرک و جذاب را دوست داریم، اما استالین معتقد بود که شرلوک هلمز بیش از حد شخصیت خود ساخته ای دارد و موجب می شود خوانندگان این داستان ها بخواهند مانند او خود محور و حتی کنجکاو به مسائل شوند و این چیزی بود که یک دیکتاتور مانند استالین اصلا نمی خواست.
اقدام بعدی او در صنعت و فعالیت های کشورش بود. او می خواست تغییر و به اصطلاح بهبودی در روند کار های کشاورزی و مزارع انجام دهد که بهتر که نشد هیچ تازه روسیه را به قحطی عظیمی نیز کشاند. جالب است که بگویم کشور اکراین نیز در این میان بدترین قحطی را تجربه کرد.
زمانی که اوضاع بر خلاف میل استالین پیش می رفت و شایعات در حال جان گرفتن بودند، او خبرنگار مشهور و محبوبی را دعوت کرد تا گزارشی راجب اوضاع روسیه بنویسد و کمی جو نابسامان را بخواباند.
در نهایت هم با این که آن خبرنگار به حقیقت ماجرا پی برد، گزارشی دروغین نوشت و اوضاع کشور را عادی و رو به بهبود گزارش کرد.
در مرحله بعد استالین مذهب را نشانه رفت که باید اعتراف کنم هدف بسیار خطرناکی را انتخاب کرد.
او دلیل این کار خود را اینگونه توجیه کرد که کلیسا ها با منافع او مقایرت داشتند و همچنین ثروت بسیار زیادی در مکان های مذهبی وجود دارد که او برای اداره حکومت به آن ها نیاز دارد.
بعد از تخریب دین سعی کرد کشور خودش و رسوماتش را از دیگر کشور ها جدا کند. برای مثال تعطیلات رسمی کشورش را تغییر داد و رسومات خاصی را آغاز کرد به طوری که من دوست دارم بگویم که او کشورش را کاملا استالینیزه کرد.
یکی از کار هایی که انجام داد و بعدا مشخص شد دروغی بیش نبوده، ایجاد داستان ها و افسانه های خیالی راجب وطن پرستان روسی بود.
یکی از داستان ها راجب پسر بچه ای بود که بعد از آنکه متوجه شد پدرش بر ضد حکومت حرکتی انجام داده او را به پلیس گزارش کرده!!
اما استالین به مذهب بسنده نکرد و حتی علم و دانش را هم مورد هجوم قرار داد. او مراکز مهم و پیشرو علمی را فقط به خاطر اینکه احتمال میداد به ضررش فعالیتی انجام دهند تعطیل یا نابود کرد و حاضر بود افرادی را جانشین آن ها کند که از نظر علمی اعتباری نداشتند ولی بر ضد حکومت فعالیتی نمی کردند. اگر راجب این مورد علاقه هستید می توانید اطلاعات دقیق تر را در مستند مشاهده کنید.
و اما آخرین حیله استالین!! استالین به عنوان آخرین حرکتش به اعتماد مردم ضربه زد. حرکتی که باعث شد حکومتش برای حدود 15 سال تثبیت شود.
او معتقد بود، همه زحماتش بی ثمر خواهند بود اگر اعتماد و اتحادی بین مردم بماند، پس با یک ترفند بسیار زیرکانه اعتماد مردم به یک دیگر را از آن ها دریغ کرد.
(به قولی: اگر به کسی اعتماد نداشته باشی ناخوداگاه خودت را در اختیار قدرت حاکم قرار خواهی داد)
او در آخرین اقدامش، با برگزاری دادگاه های نمایشی، اعضای کابینه و مقام های دولتی را فاسد نشان داد. مردم هم وقتی متوجه شدند افرادی که به آنها اعتماد داشتند فاسد اند حتی به خودشان نیز شک کردند و در نهایت باعث شد که مردم اعتمادشان به هم را از دست بدهند و ندانند دیگر به غیر از استالین به چه کسی می توانند اعتماد کنند پس زیر سلطه او باقی ماندند. شاید برایتان جالب باشد اما گاهی مردم حاضر بودند خانواده خود را نیز به دولت بفروشند و خب این چیزی است که یک دیکتاتور آرزویش را دارد.
شاید الان با خود بگویید که چقدر استالین انسان شرور و حیله گری بوده و سزاوار تنفر است اما باید بگویم که اصلا اینطور نیست. در حقیقت تا همین الان افرادی هستند که جوزف استالین را ستایش می کنند و هنوز هم او را از بزرگترین رهبرهای دنیا می دانند. حتی شاید الان خود من هم کمی به او علاقه مند شده باشم!!!!!
یکی از مهم ترین دلایل محبوبیت فعلی او این است که طی 30 سال حکومتش رَویه کلی فعالیت های روسیه را از کشاورزی به صنعتی تغییر داد که در حال حاضر بسیار روسیه را از دیگر کشور ها پیش انداخته است.
بنابراین اگر ما موفقیت را بدون در نظر گرفتن تلفات و زمان آن در نظر بگیریم و رسیدن به هدف را مَد نظر قرار دهیم، استالین جزو آن دسته از دیکتاتور هاست که پیروز شد و بسیار هم در حکومتش موفق بود.
اما دیکتاتور بودن فقط به کنترل مردم نیست بلکه به معنی داشتن قدرت این است که بتوانی جامعه را آن طور که می خواهی بسازی و بازسازی کنی بدون هیچ گونه اعتراضی!! کاری که دیکتاتوری به نام معمر قذافی در تلاش بود انجام دهد. در مقاله بعدی به بررسی دیکتاتوری او خواهیم پرداخت.