عینک قدیمی ترین رفیق من است. یار غار من! (الان که مینویسم ۱۰ سال شده)
کلاس سوم بودم که اولین نشانه های ضعف چشمانم نمایان شد. زمانی که برایمان جشن پایان سال گرفته بودند و معلمم به روی سِن رفت تا دسته گلش را بگیرد، اما من او را از بقیه تشخیص نمیدادم. این شد که از کلاس چهارم، این عینک بود که چشم هایم را به جهان میگشود.
اولش با عینک کمی زاویه داشتم. مثل هر دو رفیق قدیمی ای که در ابتدا از یکدیگر دل خوشی نداشتند. من بازیگوش بودم و او محتاط. من پر تحرک بودم و او ثابت. اما خب سوختیم و ساختیم. این سازش را آسوده نپندارید!! سال هفتم که در اوج اختلاف بودیم، بنده وقت را غنیمت شمردم و وسط بازی فوتبالِ مدرسه با یک پرش جانانه و یک ضربه سر جانانه تر توپ را به قعر دروازه فرستادم و ماحصل این گل زیبا ۳ نیم شدن عینک بود. هر چند که او هم با خالی کردن جیب مبارک جبران مافات کرد. (رفاقت خرج دارد)
از این پس بود که صلح و دوستی روا داشتیم و به همزیستی خوبی دست پیدا کردیم و تا الان حتی یک روز هم از هم جدا نبوده ایم.
صبح به صبح بر صورتم مینشیند و شب چشمان ورم کردهام را ترک میکند. آه هم از ندایش در نمیآید. هر چند هفته یک بار هم اگر اذیتم کند تمیزش میکنم که کار طاقت فرساییست.
واقعا از پتانسیل های تلف شده عینک عدم اختراع برفپاکن برای آن است. واقعا چقدر زندگی راحتتر بود اگر عینک برفپاکن داشت!!!
آسیب پذیر بودن در برابر انواع کثیفی ها و مخصوصا آب واقعا از ترس های تمامی عینکیان در جهان است. مثال: برایت تولد گرفتهاند و وقت آن رسیده که با انواع برف شادی و کیک و کپسول آتش نشانی و تخم مرغ آن را به تو تبریک بگویند. یک فرد عینکی در چنین موقعی جان عزیزتان را قسم میدهد که بگذارید عینکش را بردارد و حتی اگر بتواند قبل از اینکه تبریک تولد را به او فرو کنند همه این حرف ها را بزند جواب اکثرا این است که زر نزن و باقی ماجرا. (لازم به ذکر است که متولد شده بدبخت از ترس کثیف شدن دست و پا نمیزند برای عنیکش فرار میکند!!) لپ مطلب را اینگونه بگویم که در مواقعی که باید به ما عینکی ها ضربهای وارد شود حاضریم به هرجایی و هرجایی وارد شود اِلا محدوده عینک! (کلا شوخی با عینک مجاز نیست)
اتفاقات از این دست زیاد اند. مثلا بنده را مدتی علی عینکی دو تا پولکی صدا میکردند که قسمت بامزه اش را هیچ وقت درک نکردم. یا مثلا افراد فامیل که به ندرت آن ها را میبینیم تفاوت من و برادرم را فقط از روی عینک متوجه میشوند با فرمول: علی عینک (عین و عین).
یا یک داستان منحصر به فردتر!! یک روز در اتاق لمیده و سخت مشغول مطالعه کتاب سقوط آلبر کامو بودم. ناگهان پدر و برادرم بدو بدو و با عجله بالای سرم کمپ کردند. نگاهم کردند. نگاهشان کردم. نگاهم کردند. نگاهشان کردم. پدرم دستش را جلو آورد و گوشه عینکم را گرفت و تکان داد و در همان حین که بالا و پایینش میکرد با برادرم یک صدا داد زدند: زلزلهههههههههههه زلزلهههههههههههه زلزلهههههههههههه!!! سپس همان طور که وارد شده بودند خارج شدند و بیرون به خنده و قهقهه که خوب ایستگاهی ازش گرفتیم. قیافه من به شرح زیر بود:
فقط هم از بدی ها نگیم. مثلا وقتی گرد و خاک و اینها هست من خیلی اذیت نمیشوم عینک خودش کارها را انجام میدهد. یا مثل وقتی هوا بارانیست عشق میکنی که باران بر شیشه بریزد که حس خاص بودن بکنی.
از خوبی های عینک این است که تنوع زیاد دارد و بسیار آپشنال است. جدا از تنوع طرح و ظاهر، گزینه های زیادی دارید که بر روی عینکتان نصب کنید. مثلا فیلتر نور آبی، آفتابی شدن عینک به صورت خودکار یا حتی نصب لنز آفتابی به صورت جدا که دیگر ناموس جذابیت و خاص بودن است، و چیزی که برای خودم بسیار جالب بود شما حتی میتوانید کلفتی لنز عینکتان را تعیین کنید. (البته باید مثل من به اندازه مشخصی کور شده باشید که اصلا به کلفتی و نازکی بخورد)
و در نهایت، بحث قیمت است که شما میگید اِی به گور پدر این رفاقت، میخواهم نبینم اصلا، ولی خب بعد از چند دقیقه که ندیدید به دسته هایش میافتید که نه زر زدم و برگرد.
در آخر میخواهم درد دلی کنم و به این نکته اشاره کنم که افراد عینکی از جیب مبارک به مقدار زیااااااد مایه میگذارند تا قیافه شما دوستان را ببینند. بله!! خیلی ها تا الان به این مورد توجه نکرده بودند میدانم!! پس بیاید از این به بعد با احترام و متانت با عینکیان رفتار کنیم و آن ها را گولاخ بشماریم.
عینکتان پایدار...
(قبول دارین عینکیا خیلی گوگولی ترن؟!)