
وقتی اکسیژن، حرارت و سوخت با هم ترکیب میشوند، آتش پدید میآید؛ پدیدهای بنیادی و ابتدایی که کلید گشایش پیشرفت بشر بود. به گفته داریو گیل، نایبرئیس ارشد و مدیر تحقیقات IBM، آتش برای نیاکان ما نور، گرما و محافظت به ارمغان آورد و به آنها امکان داد تا به اقلیمهای جدید مهاجرت کنند. فناوریهایی چون سفالگری، فلزکاری و حملونقل سریع، همگی ریشه در آتش دارند. اما تصور کنید اگر آتش انحصاری بود چه میشد؟ اگر این دانش به اشتراک گذاشته نمیشد؟ اگر تنها چند «نگهبان آتش» وجود داشتند؟ امروز، ما در لحظهای تاریخی مشابه با ظهور هوش مصنوعی مولد قرار داریم؛ فناوریای که جامعه ما را برای نسلهای آینده شکل خواهد داد.
هدف این متن ارائه یک چارچوب استراتژیک به مدیران ارشد فناوری و استراتژیستها است تا بتوانند سه مدل اصلی مصرف هوش مصنوعی را درک کرده و در میان آنها بهترین مسیر را برای کسبوکار خود انتخاب کنند. هدف نهایی، فراتر رفتن از جایگاه یک «کاربر هوش مصنوعی» و تبدیل شدن به یک «خالق ارزش با هوش مصنوعی» است؛ جایگاهی که در آن، کسبوکار شما کنترل سرنوشت خود را در دست میگیرد و از منافع سرمایهگذاریهای خود به طور کامل بهرهمند میشود.
برای شروع این مسیر، ابتدا باید درک کنیم که چه چیزی هوش مصنوعی مولد را از نسلهای پیشین خود متمایز میکند. این درک بنیادین، سنگ بنای هر استراتژی موفقی خواهد بود.
برای رهبران کسبوکار، درک تحول فناوری از هوش مصنوعی سنتی به هوش مصنوعی مولد، پیش از تدوین هرگونه استراتژی، امری حیاتی است. این تغییر صرفاً یک پیشرفت تدریجی نیست، بلکه یک جهش پارادایمی است که فرصتها و چالشهای کاملاً جدیدی را به همراه میآورد. هوش مصنوعی سنتی، که احتمالاً از قبل در برنامههای کاربردی شما تعبیه شده است، بر اجرای وظایف گسسته و مشخص متمرکز بود. اما هوش مصنوعی مولد، ماهیتی کاملاً متفاوت دارد.
جدول زیر تفاوتهای کلیدی این دو رویکرد را نشان میدهد:

آنچه این انعطافپذیری را ممکن میسازد، مفهومی به نام «مدلهای بنیادی» (Foundation Models) است. این مدلها با استفاده از یادگیری خودنظارتی (self-supervised learning) بر روی حجم عظیمی از دادههای بدون برچسب آموزش میبینند. نکته کلیدی این است که یک مدل، شکل نهایی هوش مصنوعی نیست؛ بلکه «تنها بنیادی است که شما بر روی آن میسازید». این مدلهای از پیش آموزشدیده را میتوان برای وظایف خاصی مانند خلاصهسازی اسناد حقوقی یا نوشتن ایمیلهای بازاریابی، سفارشیسازی و بهینهسازی کرد.
با این درک بنیادین، اکنون میتوانیم روشهای مختلفی را که کسبوکارها میتوانند از این فناوری قدرتمند استفاده کرده و از آن ارزش استخراج کنند، تحلیل نماییم.
انتخاب مدل مصرف هوش مصنوعی، یک تصمیم صرفاً فنی نیست؛ بلکه پیامدهای عمیقی برای تمایز رقابتی، انباشت ارزش در بلندمدت و استقلال استراتژیک یک شرکت دارد. در واقع، سه مدل اصلی برای استفاده از هوش مصنوعی مولد وجود دارد که هر یک باید با نگاهی استراتژیک ارزیابی شوند.
این مدل به هوش مصنوعیای اطلاق میشود که «در نرمافزارهای آماده (off-the-shelf) تعبیه شده است». مزیت اصلی آن، دسترسی فوری به قابلیتهایی است که بهرهوری را افزایش میدهند، مانند دستیارهای نوشتاری یا ابزارهای ویرایش تصویر. با این حال، باید توجه داشت که این ابزارها برای همه در دسترس هستند و یک تمایز رقابتی منحصربهفرد ایجاد نمیکنند. در عوض، آنها «یک سطح پایه جدید و بالاتر برای همه تعیین میکنند». این مدل برای حفظ رقابتپذیری ضروری است، اما برای پیشی گرفتن از رقبا کافی نیست.
در این مدل، برنامههای کاربردی سفارشی شما برای دریافت خدمات هوش مصنوعی، سرویسدهنده دیگری را از طریق API فراخوانی میکنند. این رویکرد به شما اجازه میدهد تا بسته به هوشمندی در پیادهسازی و تنوع سرویسدهندگان، «شروع به ایجاد تمایز کنید». با این حال، این مدل دو ریسک استراتژیک پنهان دارد. اول، مشکل «جعبه سیاه» (Black Box) است؛ شما کنترل و شفافیت کاملی بر منشأ دادهها و فرآیندهای حاکمیتی ندارید، در حالی که کسبوکار شما «در نهایت مسئول نتایج نهایی است». این مانند آن است که کلید داراییهای دادهای خود را به دیگری بسپارید. دوم، ریسک «استخراج نامتوازن ارزش» (Value Extractive) است. در بلندمدت، این خطر وجود دارد که مدلهای کسبوکار ارائهدهنده سرویس، ارزش بیشتری از استفاده و دادههای شما استخراج کنند تا خود شما. این وابستگی، شما را به محتاجان «نگهبانان آتش» مدرن تبدیل میکند و این دقیقاً همان عدم توازن قدرتی است که مانع از خلق ارزش پایدار برای کسبوکار شما میشود.
این جامعترین رویکرد است که تمام عناصر لازم — مدلهای بنیادی، ابزارها و فرآیندها — را برای ساخت راهحلهای هوش مصنوعی سفارشی در اختیار شما قرار میدهد. مزیت نهایی این مدل، توانایی «ایجاد و انباشت ارزشی است که منحصربهفرد کسبوکار شماست». این مسیر شما را به «آتشافروز هوش مصنوعی» خودتان تبدیل میکند و به شما امکان میدهد تا کنترل کامل سرنوشت فناوری و استراتژی خود را در دست بگیرید و از وابستگیهای پرخطر پرهیز کنید.
اگرچه اکثر کسبوکارها در نهایت از ترکیبی از این سه مدل استفاده خواهند کرد، اما رویکرد پلتفرمی برای دستیابی به مزیت استراتژیک واقعی و بلندمدت ضروری است.
تسلط بر مدل پلتفرمی تنها یک انتخاب فنی نیست، بلکه یک ضرورت استراتژیک است. این رویکرد، خلق ارزش پایدار و کاهش ریسکهای حیاتی را ممکن میسازد و شما را در جایگاه رهبری قرار میدهد.
فرآیند خلق ارزش در این مدل را میتوان با استعاره «یک کارمند جدید» توضیح داد. یک مدل بنیادی از پیش آموزشدیده مانند یک کارمند تازهوارد با مهارتهای عمومی است. هرچه این کارمند بیشتر با «دادههای تجاری خاص، دانش اختصاصی و تخصص شما» آموزش ببیند، ارزش بیشتری خلق میکند. به طور مشابه، با تنظیم (tune) یک مدل بنیادی بر روی پلتفرم خود، آن را به یک دارایی تخصصی و منحصربهفرد تبدیل میکنید که ارزش آن به طور فزایندهای به خود شما تعلق میگیرد.
علاوه بر این، کنترل کامل بر پلتفرم به شما امکان میدهد تا ریسکهای جدی را مدیریت کنید:
دادههای بد (Bad Data): با کنترل فرآیند آموزش، از ورود دادههای بیکیفیت که منجر به نتایج نادرست و توهمات (hallucinations) میشوند، جلوگیری کنید.
محتوای دارای حق نشر (Rights Managed Content): اطمینان حاصل کنید که مدلهای شما به طور سهوی از محتوای دارای حق نشر دیگران استفاده نمیکنند و از مشکلات حقوقی آتی پیشگیری نمایید.
نشت دادههای حساس (Sensitive Data Leaks): کنترل شدیدی بر دادههای اختصاصی خود داشته باشید و از نشت ناخواسته آنها به فضای عمومی جلوگیری کنید.
برخلاف تصور عمومی، آینده هوش مصنوعی «چند-مدلی» است، نه تحت سلطه یک مدل واحد. کسبوکار شما برای موارد استفاده مختلف، از چندین مدل دقیق و تنظیمشده بهره خواهد برد. نوآوریهای متنباز (open source) نیز نقش بزرگی در «دموکراتیزه کردن هوش مصنوعی» ایفا خواهند کرد. برای مثال، پلتفرم Hugging Face که مانند GitHub برای مدلهای بنیادی عمل میکند، میزبان بیش از ۳۲۵٬۰۰۰ مدل متنباز است و هزاران مدل دیگر نیز به آن اضافه میشوند. یک رویکرد پلتفرمی برای مدیریت این اکوسیستم متنوع و در حال تحول ضروری است و به شما انعطافپذیری لازم برای بهرهبرداری از بهترین مدلها را میدهد.
بنابراین، رویکرد پلتفرمی دیگر یک گزینه فنی نیست، بلکه سنگ بنای استقلال استراتژیک است. با این درک، حال باید پرسید چگونه میتوان این مسیر را نه با شتابزدگی، بلکه با آیندهنگری و دقت راهبردی پیمود.
بسیاری از رهبران کسبوکار، احساس فوریت و ترسی از دست دادن این لحظه تاریخی را تجربه میکنند. این احساس طبیعی است، اما مهم است که این انرژی را به سمت یک استراتژی حسابشده و پایدار هدایت کنیم، نه تصمیمهای شتابزده.
توصیه اصلی استراتژیک این است که از «عجله برای انتخاب گزینههای سریع و آسان» صرفاً برای اینکه بگویید «ما هم از هوش مصنوعی استفاده میکنیم» خودداری کنید. در عوض، همانطور که داریو گیل توصیه میکند، در مورد ساخت یک پلتفرم هوش مصنوعی، مدیریت دادهها و ایجاد حاکمیت، «اندیشمند، حسابشده و استراتژیک» عمل کنید. این رویکرد تضمین میکند که مجبور نخواهید بود با هر تغییر جهت باد، استراتژی خود را از نو بسازید.
هدف نهایی باید همیشه این باشد که به یک «خالق ارزش با هوش مصنوعی» تبدیل شوید. این جایگاه تضمین میکند که کسبوکار شما «بهرهبردار اصلی» سرمایهگذاریهایش در حوزه هوش مصنوعی خواهد بود. شاید امروز تمام مهارتهای لازم را در اختیار نداشته باشید، اما این نباید مانع شما شود.
در نهایت، این «خالقان ارزش با هوش مصنوعی» هستند که بزرگترین تأثیر را خواهند گذاشت. آنها این فناوری بنیادین شگفتانگیز را برای ساختن راهحلهای کاملاً جدید و مقابله با بزرگترین چالشهای اجتماعی، پزشکی و زیستمحیطی به کار خواهند گرفت. اکنون زمان آن است که کنترل را به دست بگیرید و آینده خود را با هوش مصنوعی بسازید.