بریم سراغ شعرای گرامی:)
هر زمان نو میشود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نونو میرسد
مستمری مینماید در جسد
صورت از بیصورتی آمد برون
باز شد کانا الیه راجعون
تو از آن روزی که در هست آمدی
آتشی یا خاک یا بادی بدی
از مبدل هستی اول نماند
هستی دیگری بجای او نشاند
این بقاها از فناها یافتی
از فنا پس رو چرا بر تافتی؟
جهان کل است و در هر طرفة العين
عدم گردد و لا يبقي زمانين
دگر باره شود پيدا جهاني
به هر لحظه زمين و آسماني
به هر لحظه جوان و کهنه پير است
به هر دم اندر او حشر و نشير است
در آن چيزي دو ساعت مي نپايد
در آن ساعت که مي ميرد بزايد
بود ایجاد و اعدام دو عالم
چو خلق و بعث نفس ابن آدم
همیشه خلق در خلق جدید است
و گرچه مدت عمرش مدید است
همیشه فیض فضل حق تعالی
بود از شان خود اندر تجلی
از آن جانب بود ایجاد و تکمیل
وز این جانب بود هر لحظه تبدیل
تو گویی دائما در سیر و حبسند
که پیوسته میان خلع و لبسند
همه در جنبش و دائم در آرام
نه آغاز یکی پیدا نه انجام
ولی هر لحظه میگردد
مبدل در آخر هم شود مانند اول
در هر نفسی برد جهانی به عدم
آرد دگری چو آن همان دم به وجود
فانی است غیر از خدای جهان
ندارد بقایی جهان یک زمان
خدای جهان هر چه اهدا کند
به تجدید امالش ابقا کند
اشعار دیگری هم بودن اما به علت پیچیدگی بیشترشون نیاوردم، بد نیست یه سری به سایتم بزنین!