
دیدی همه اشتباه میکردن؟ تو مرد بودی، خیلی هم مرد بودی.
میدونم تو چه وضعیتی تونستی با همه بجنگی و ایران تیکهتیکهشده رو متحد کنی و شاه بشی و بر ایران بزرگ حکومت کنی. تو وضعیتی که هیچکس تو رو حتی آدم هم حساب نکرد. میگفتن آدم خواجه حتی حق حیات نداره، شاه بشه؟! خانما هم نمیتونن شاه بشن، تو بشی؟
تمام مدت تو خونه کریمخان زیر نظر بودی، با این شرایط ۴ تا دوست هم نمیشه داشت چه برسه به جمعکردن لشکر!
همه تو رو شماطت میکنن که چرا زدی کرمانیا رو کور کردی؛ ولی فقط عده کمی درک میکنن که چه زجری کشیدی از طردها و نگاههای تحقیرآمیز. میدونم چهقدر میتونه وحشتناک باشه که همه از تو دوری کنن و مسخرهت کنن ولی تو آروم و سر به زیر به زندگیت ادامه بدی و کتابهات رو بخونی.
آره مردم فقط به کاری که انجام میدی نگاه میکنن و براشون اهمیتی نداره به تو چی گذشته.
اینکه با وجود این همه محدودیت و تحقیر تونستی شاه بشی حداقل برای من خیلی قابل تحسینه. فقط کاش کتابی مینوشتی که بفهمم چهجوری تحمل میکردی؟ چهجوری انگیزهت کم نشد و محکم راهت رو ادامه دادی؟
آخه کی میگه تو مرد نبودی؟ بهنظر من تو از تمام مردا با بشکه تسترون هم مردتری.
کاش میشد مثل تو بود، کاش میشد ذرهای از قدرت روحی و صبر و پشتکار تو رو داشت و تو این شرایط کم نیاورد.
واسه همینه که من هیچوقت نمیگم الگوی من رستم دستان و کوروش و نادرشاهه، میگم آغامحمدخان قاجاره!