وقتی یه عکس قدیمی را نگاه میکنیم یا فیلم یا فوتبالی قدیمی را تماشا میکنیم به خود میگوییم یادش بهخیر عجب دورانی بود، همه چیز بهتر بود. یا اکثر اوقات این حس به ما دست میدهد که از چیزی لذت نمیبریم، یا این سوال را از خودمان میپرسیم که دنیا چرا انقدر مزخرف شده است؟!
آیا این موضوع فقط در ایران صدق میکند یا کل دنیا درگیر این تفکرات هستند؟
جوابش ساده است!
اگر اهل فیلم و سریال خارجی باشید احتمالا متوجه این موضوع که تولیدات سینمایی اخیر جهان جایی در بین برترینهای IMDB ندارند، شده باشید، یا اگر اهل فوتبال باشید افت محسوس کیفیت فوتبال دنیا نسبت به گذشته و کم شدن تعداد ستاره و فوقستارههای تیمها نسبت به چند سال گذشته قطعا شما را آزار داده است!
متاسفانه موضوع به همینجا ختم نمیشود و در زمینههای مختلف در کل دنیا شاهد این افول هستیم!
اینجانب به عنوان یک کارشناس دیجیتال مارکتینگ قطعا نمیتوانم درباره ابعاد سیاسی یا جامعهشناسی این موضوع نظر بدهم ولی دوست دارم از دید شخصی که در زمینه تبلیغات و شبکههای اجتماعی کار کرده و با اقشار مختلفی از مردم سروکار داشته نظرم را بنویسم.
خاطرم هست اوایل روی کار آمدن فیسبوک، دوستان و آشنایان آن را به من بهعنوان یک فضای ارتباطی بین خودمان معرفی کردند. تا زمانی که دانشگاه میرفتم و قبل از روی کار آمدن اینستاگرام از آن بهعنوان یک مرکز ارتباطی با همکلاسیها، دوستان و اقوام استفاده میکردم.
چند سال بعد از فیلتر شدن فیسبوک، اپلیکیشنی به نام اینستاگرام بهمنظور اشتراکگذاری عکس در ایران رواج پیدا کرد.
تا اینجای کار رسالت این شبکهها مشخص بود.
با ظهور دیجیتال مارکتینگ یا همان بازاریابی بر بستر فضای مجازی، اینترنت به دلیل فراهم کردن فرصتهای زیاد برای ارتباط بین انسانها، سکوی پرتاب دنیای بازاریابی و تبلیغات شد.
از طرفی ما با دنیایی پر از مشکلات اقتصادی و ناترازیهای انرژی، تغییرات جغرافیایی و تحولات اکوسیستمی، کشورهای ورشکسته، پیری جمعیت و … در نقاطی از دنیا مواجه شدیم و این باعث شد که منابع و ثروت در اختیار طیف محدودتری از انسانها، شرکتها و کشورها قرار گیرد. همین عامل باعث رقابت شدید برای جذب ثروت برای کشورها و جذب سرمایه، مشتری و بهتبع آن گردش مالی برای سازمانها شد. به همین علت نظام سرمایهداری مجبور به ایجاد نیازهای کاذب در انسان شد.
این عوامل با کمک فضای ارتباطی گسترده و رسانهها، حس نیاز به بقای انسان امروزی را تشدید کرد و این نیاز تا حدودی سایر نیازهای بشر را کمرنگ کرد.
البته لازم است ذکر کنم که حس نیاز به بقا یک لبه تیغ است و لبه دیگر آن حس طمع و زیادهخواهی در انسان است که بعد از اولویت قرار دادن حس بقا ممکن است گریبان آدمی را بگیرد!
کمکم این تغییرات اثر خودش را در تفکر و نحوه زندگی انسان امروزی گذاشت تا جایی که کل دنیا و زندگی بشر تبدیل به یک بستر بزرگ بازاریابی و تبلیغات محصولات و خدمات مختلف شد.
زمانی که حس نیاز به بقا، حرص و طمع و نیازهای کاذب بشر امروزی به بالاترین سطح خودش برسد، سایر نیازها، رسالت بشر، فلسفه زندگی، روح و روان و … به درجات پایینتری نزول میکند و کمتر انسان یا سازمانی به ارائه ارزشی در ارتباط با این وجوه میپردازد.
برای درک بهتر این موضوع مثال سادهای میزنم: درباره اینستاگرام و فلسفه بهوجود آمدن آن صحبت کردیم و الان که این مطلب را نگارش میکنم این رسانه قسمت مهمی از زندگی ما ایرانیها را تشکیل میدهد. با نگاهی به سیر تحول این شبکه اجتماعی یا حتی سایر شبکهها بهخوبی میتوانیم اثرات تغییر تفکر و زندگی انسان امروزی را ببینیم. ما دیگر خیلی کمتر محتوایی برای ایجاد ارتباط یا اهداف دیگری غیر از فروش محصول یا خدمت در اینستاگرام میبینیم. با ظهور متخصصان سوشال مدیا و دیجیتال مارکتینگ، فضای اینستاگرام به فضایی کاملا رقابتی برای تبلیغات و بازاریابی تبدیل شد تا جایی که در این فضا رقابت شدید برای دیده شدن در جهت فروش محصول یا خدمت شکل گرفت. کار به جایی رسیده که عکس و ویدیوها حتی اگر موضوعی فان یا آموزشی داشته باشند همه در جهت فروش محصول به شماست و این باعث حس لذت بسیار کمتری در ما میشود و محتواها ارزش و اصالت خودشان را از دست دادهاند.
اینستاگرام فقط یک مثال کوچک بود و با بررسی سایر بخشهای زندگی بشر مانند هنر، ورزش و … میتوان عمق فاجعه را درک کرد.
اما جواب سوال! به هر حال بشر فقط برای بقا و کسب درامد و … آفریده نشده و نیازها و جنبههای مختلفی در وجود او قرار داده شده است. هرچقدر هم که شما به سایر جنبههای روح و وجود خودتان بیاعتنا باشید ولی طبیعت نسبت به سرشت وجودی شما بیاهمیت نیست و هشدارهایی را همیشه به شما میدهد.
زمانی که حالتان خوب نیست، عذاب وجدان دارید، از زندگی لذت نمیبرید و سایر حالات ناراحتکنندهای که همگی تجربه کردیم به ما دست میدهد، گاهی اوقات این تلنگری از سمت طبیعت و روح ماست که از جنبههای دیگر زندگی غافل نشویم و فلسفه وجودی بشر را فراموش نکنیم و اوقاتی را به جنبههای غیرمادی نیز اختصاص دهیم.
ممنون که تا پایان همراه من بودید، این مطلب به امید تفکر بیشتر درباره خودمان و فلسفه زندگی انسان نگارش شده است. لازم است ذکر کنم که این نوشته صرفا نتیجه تفکرات و دانش محدود خودم است و قضاوت درباره آن را به خواننده واگذار میکنم.
این مقاله را با این بیت زیبا از مولوی که بیارتباط با موضوع صحبتمان هم نیست به پایان میرسانم:
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش…