عبارت «جامعه شمشادی» را در بلاگ پستی از امیر ناظمی دیدم و با گوگل کردنش متوجه شدم اولین بار مجید لشکربلوکی در نوشتهای با عنوان “ایران و تراژدی جامعه شمشادی” از این عبارت استفاده کرده است. در قسمتی از این نوشته آمده است: "برخی می گویند جامعه ایرانی از قدبلندها تنفر دارد. به همین دلیل ممکن است ثروتمندان و حتی سلبریتیهایش را تخریب کندجامعهی ایرانی عدالت را برابر با نابودی قدبلندها میداند.
به همین خاطر ما با یک جامعه شمشادی روبرو هستیم. جامعه شمشادی یعنی جامعهای که از بزرگها خوشش نمیآید و درختها و علفها همه شمشماد دیده میشوند. جامعهای که قیچیهایش برای بریدن آنکه رشد میکند، همیشه آماده است." به نظرم عبارت جامعه شمشادی توصیف بینقصی از جامعه ماست. جامعهای که قیچیهایش نهتنها برای قدبلندها بلکه برای اصلاح هر گیاهی که بر خلاف الگوهای از پیش تعیین شده رشد کند، آماده اصلاح کردن است.
به نظر میرسد حاکمیت متولی اصلی تفکر «شمشاد پروری» است و تمام نیرو خود را به کار میگیرد تا این تفکر را در مدارس در ذهن کودکان بکارد و جامعه را بر همین اساس رشد دهد و بر این باور است که هزینههای اصلاح و حتی ریشهکن کردن کمتر از هزینههای تحمل تنوع و آزادی است!
حالا این تفکر فراتر از حکومت در قضاوت و رفتار تکتک ما نمود دارد و ما از هر چیزی که شبیه خودمان نیست بیزاریم و داوطلبانه با قیچیهایمان به جانش میافتیم. (رفتار بر اساس آنچه مطلوب حاکمیت است)
همانطور که تلویزیون، ضابطیان و فردوسیپور را به دلیل قد کشیدن و متفاوت بودنشان حذف میکند، ما کسی را که در جمعمان بیش از بقیه موفقیت به دست میآورد را طرد میکنیم و اصرار داریم که ثابت کنیم او موفقیتش را بر اساس شانس و اقبال یا بی سر و صاحب بودن مملکت به دست آورده است.
همانطور که حاکمیت موسیقی زیرزمینی را غیرمجاز میخواند یا هر کسی با پوشش متفاوت را سوار ون میکند، ما هم مخالف هر کسی با عقیده و طرز فکر متفاوت هستیم.
و درباره این بیتحملی ما در برابر هر گونه تفاوتی در ظاهر، زادگاه، زبان، رنگ، تفکر، عقیده و ... میتوان ساعتها صحبت کرد.
تمام زیبایی طبیعت در تنوع و آزادی موجودات است و کسی از باغی پر از شمشادهای همقد و اندازه لذت نمیبرد.