زندگی ما آدما طول و عرض و عمق داره. اگر بخوام بهتر توضیح بدم زندگی ما مثل یک نمودار روی خط زمان حرکت میکنه. طول زندگی ما همون زمانی هست که میگذره ، عرض زندگی ما اندازهی حال خوبی هست که در هر لحظه از طول زندگی داریم (البته من توی این موضوع خیلی بحث نمیکنم) و عمق زندگی ما تعداد خاطراتی هستند که در هر بازه زمانی از طول زندگی ثبت میشند. بهتره یک مثال بزنم. من حدودا ۲۵ سالمه و بازهی سنی ۲۰ تا ۲۴ سالگی خودم رو خیلی خیلی عمیق میدونم. یعنی بیشتر خاطراتی که الان توی ذهنم دارم توی این بازه ثبت شده. به عبارت دیگه وقتی توی ذهنم در گذشته سیر میکنم خاطرات این بازه اول از بقیه به ذهنم میرسند و همینطور خیلی دقیق و با جزئیات زیاد توی ذهنم بازسازی میشند. با توجه به این گفته نمودار زندگی من با دو مؤلفه طول و عمق چیزی در این حدود میشه:

در نمودار بالا، عددهای زیر نمودار طول زندگی من یا همون سالها و زمانی که سپری کردم و ارتفاع هر نقطه عمق زندگی من یا همون تعداد حدودیِ خاطراتی هست که در هر سال در ذهنم ثبت شدهاند.
چیزی که از این حرفها برای من و بقیه باید مهم باشه اینه که مهم نیست طول زندگی شما چقدر هست، بلکه مساحت زیر این نموداره که به شما میگه شما چقدر زندگی کردید. مثلا برای من سن ۱۸ تا ۲۴ اون موقعی هست که بیشتر زندگی کردم و به شکل قابل توجهی در اون سالها خاطرات بی نهایت زیبایی دارم. البته خاطرات خیلی بَد هم باید روی نمودار بیان چون اونها هم تجربههای شما هستند. اینکه چرا این نمودار برای من این شکلی شده دلایل شخصی داره. اما نمودار زندگی هرکسی میتونه متفاوت باشه.
مطلب مهم این داستان، این هست که شما باید مساحت زیر این نمودار زندگیتون رو تا جایی که ممکن هست گسترش بدید. برای من آدمایی بزرگ هستند و واقعا زندگی کردند که مساحت زیر نمودارشون بیشتر و بیشتر باشه. مهم نیست یک نفر چند سال زندگی کرده مهم اینه که چقدر توی این سالها زندگی کرده. پس خیلی خلاصه، برای من زندگی کردن همون تجربه کردن هست.

یکی از نکاتی که تازگیها متوجهش شدم این هست که روزی که تعداد عکس بیشتری در گالری گوشیم ثبت کردم، اون روز بیشتر برام خاطره انگیز بوده. یعنی همین الان برای اینکه بفهمم توی چند وقت اخیر چقدر زندگی کردم، یاد گرفتم و تجربه کردم کافیه یک سر به گوشی موبایلم بزنم و ببینم اخیرا چندتا عکس گرفتم. با این روش ناخودآگاه ترقیب میشم که بیشتر به اطرافم دقت کنم، چیزهایی رو پیدا کنم که برام زیبا هستند و اونها رو تا جایی که میشه ثبت کنم. همین تمرین گاهی حالم رو بهتر میکنه و من رو توی زمان حال نگه میداره.
راه بهتر این هست که مدام به سفر و طبیعت برید، با دوستانتون و خانوادتون وقت بگذرونید و کسی رو داشته باشید که اون هم مثل شما فکر کنه و دوستتون داشته باشه. البته داشتن این موارد به خصوص مورد آخر بسیار سخته و امکانش هست زمانی که واقعا بهشون نیاز دارید اونا اونجا نباشند پس طبیعیه که هرکسی نمیتونه اونارو داشته باشه (بعضیها هم دارند ولی قدرش رو نمیدونند که یعنی همون ندارند) ولی اینکه تنهایی هم خاطره داشته باشید، با هزینه کمتر ممکنه و اصلا هم ایرادی نداره.
یک نکته خیلی کوتاه هم بگم که زندگی معنای بسیار پیچیدهای داره و این مطالب گفته شده صرفا یک ایدهاست که چند وقتی در مورد کیفیت زندگی در ذهن من نقش بسته. پس لزوما درست نیستند ولی نگاهی هست که شاید به شما کمک کنه.
در آخر هم امیدوارم از درون خوب باشید چون بدون این حال خوب زندگی با هر طول و عمقی بسیار دشواره.