علی جهانگیری
علی جهانگیری
خواندن ۲۵ دقیقه·۵ ماه پیش

عدالت در اندیشه سیاسی ساسانیان



گذری ﺑﻪ ﺗﺎرﯾﺦ از زمانۀ ﺑﺎﺳﺘﺎن تا به امروز، ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﻔـﺎﻫﯿﻤﯽ ﺧـﺎص در ﻫﺮ دوره و هرجامعه ای دﻏﺪﻏﻪ انسان و حاکمان ﺑﻮده و ذﻫﻦ ﻣﺘﻔﮑّﺮان، سیاست مداران را ﺑﻪ ﺧﻮد ﻣﺸـﻐﻮل ﻣﯽ ﮐﺮده است. از ﻣﻬﻢ ﺗـﺮﯾﻦ اﯾـﻦ ﻣﻔـﺎﻫﯿﻢ ﻣـﯽﺗـﻮان ﺑـﻪ ﻣﻔﻬـﻮم ﻋﺪاﻟﺖ اﺷﺎره ﮐﺮد؛ شاید نتوان هیچ موضوعی را به قدمت و اهمّیت چیستی و چگونگی عدالت در سیاست جستجو کرد. عدالت و داد از پیچیده ترین واژه هاست که علی رغم زیبایی آن بسیار پر منازعه است و به جرأت می توان گفت که اساساَ یکی از اهداف شکل گیری نهاد حکومت بوده است و بطبع یکی از بنیادی ترین مفاهیم در اندیشه ایرانشهری ساسانی.

از دیر باز ایرانیان دغدغه عدالت و انصاف داشته و حکومت را با این معیار می سنجیدند. فلسفه وﺟﻮدي ﺣﻜﻮﻣﺖ از ﻧﻈﺮ اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﺑﺮﻗﺮاري ﻋﺪاﻟﺖ و ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ ﺳﺘﻢ ﺑﻮده است. ﻣﻔﻬـﻮﻣﯽ ﮐـﻪ ﭘﯿﺸـﯿﻨﻪ آن ﺑـﻪ ایران باستان و روزﮔـﺎر اﺳﺎﻃﯿﺮي آن ﺑﺎزﻣﯽ ﮔﺮدد. دیدگاهی که بر خاسته از نوع نگاه آنها به جهان است.

فهم رایج از عدالت در ایران باستان با مفهوم دین به شدت درآمیخته بود. اﻧﺪﻳﺸﻪ ﻋﺪاﻟﺖ ﺧﻮاﻫﻲ اﻳﺮاﻧﻴﺎن، ﺗﺮﻛﻴﺒﻲ اﺳﺖ از ﻋﻨﺎﺻﺮ اﻋﺘﻘﺎدي آﻳﻴﻦ ﻣﺰداﻳﻲ و اﺳﺎﻃﻴﺮي زردﺷﺘﻲ ﺑﺎ اﻋﺘﻘﺎدات ﻛﻬﻦ اﻳﻦ ﻗﻮم. در ﻓﻠﺴﻔﻪ ي ﺳﻴﺎﺳﻲ اﻳﺮاﻧﻲ این ﻣﻌﻨﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ، ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮدﻣﺎن ﻧﻴﻚ رﻓﺘﺎر ﻋﺎدي ﻣﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎم آرﻣﺎﻧﺸﻬﺮي و ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﻳﻲ اﻳﺮاﻧﺸﻬﺮ دﺳﺖ ﻳﺎﺑﻨﺪ و ﺣﻔﻆ ﺗﺪاوم ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﻳﻲ آﻧﺎن ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﺗﺪاوم عدالت استوار است.(احمدی، 1382: 25) ﻋﺪاﻟﺖ اﺑﺰار و ﻣﻌﻴﺎري ﺑﺮاي ﺑﺮﻗـﺮاري ﺗﻌﺎﻣـﻞ ﻣﻴـﺎن ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﻳـﺎن و ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮان ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﻲ آﻣﺪ. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ از ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮان اﻧﺘﻈﺎر اﻃﺎﻋﺖ ﺑﻲ ﭼﻮن و ﭼﺮا ﻣﻲ رﻓﺖ، وﻟﻲ اﻳﻦ اﻃﺎﻋﺖ زﻣﺎﻧﻲ ﻣﺤﻘﻖ ﻣﻲ ﺷﺪ ﻛﻪ ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎن ﺑﻪ ﻋﺪاﻟﺖ رﻓﺘﺎر ﻣـﻲ ﻛﺮدﻧـﺪ ﻳـﺎ ﺗﻈـﺎﻫﺮ ﺑـﺪان ﻣﻲ ﻧﻤﻮدﻧﺪ ﺗﺎ ﺣﻜﻮﻣﺘﺸﺎن ﺑﻘﺎ و دوام یابد.

فلاسفه و ادیان الهی عدالت را برترین فضیلت نهاد اجتماعی می دانند و هدف انسان از زندگی اجتماعی را ایجاد نظم، عدالت و امنیت می دانند. دیدگاه هر دوره از عدالت برخاسته از شرایط زمانی و مکانی آن روزگار است. امّا اینکه عدالت چیست و عوامل موجد و عوامل برهم زننده کدامند بسته به جامعه ای که بررسی می کنیم متفاوت است.

بنابراین در این مقاله سوأل این است؛ مفهوم عدالت در بستر سیاسی اجتماعی حاکم بر دوره ساسانیان چه معنایی داشت؟ و فرضیه ما هم این است که در بستر سیاسی و اجتماعی کاملاً دینی شده ساسانی و گفتمان مرسوم ایرانشهری، اَشه به عنوان قانون اَزلی، مشخص کننده طبقات و وظایف آنها در جامعه بیان شد که براساس آن، شهریار آرمانی در رأس و طبقات اجتماعی در ذیل او هستند. شاه نماد عدالت، حافظ نظم و حافظ طبقات اجتماع است و هر کس بر اساس خویشکاری و طبقه خود تربیت یافته و براساس قانون اَزلی فعالیت می کند و جامعه اَشون ساخته می شود که این عین عدالت است و منجر به سعادت می شود.

در این مقاله با برسی سنگ نوشته ها، کتیبه ها و متون هم عرض مکتوبی مثل نامه تنسر، عهد اردشیر، ارداویراف نامه و..... به دیدگاه ساسانیان در باب عدالت خواهم پرداخت.

ﭼﺎرﭼﻮبﻧﻈﺮى:

روﺷﻰ ﻛـﻪ در این ﺗﺤﻘـیق از آن اﺳـﺘﻔـﺎده ﺷﺪه، روش هرمنوتیک ترکیبی متن محور – زمینه محورِ اسکینر اﺳـﺖ. متدلوژی اسکینر از میان نقد دو متدلوژی قرائت متنی و قرائت زمینه ای پدید آمده است. اسکینر مفروضات هر دو متدلوژی را اشتباه دانسته و توجّه محض به زمینه اجتماعی و یا مطالعه صرف اثر را برای فهم مطالعه معنای آن نا کافی می داند. او با الهام از شیوه کنش گفتاری آوستین مبنای متدلوژی خود را کنش گفتاری مقصود رسان قرار می دهد. اسکینر بیان ﻣﻰدارد ﻛـﻪ ﺑﺮاى درك ﻣﻔـﻬﻮم یک اثر، آﻧﭽـﻪ داراى اهمّیت اﺳﺖ، ﻓﻬﻢ ِﻗﺼـﺪ ِﻧﻮیسنده در ﻫﻨﮕﺎم ﻧﮕﺎرش آن اﺛﺮ اﺳﺖ. (ﻣـﺮﺗﻀـﻮى، 1386: 177)

او ﻣـﻌـﺘـﻘـﺪ اﺳﺖ ﺑـﺮاى درك ﻋﻠّﺖ رویکرد ﺟـﺪید ﺳـیاسی یک ﺷﺨﺺ در ﻣـﻘـﺎیسه ﺑـﺎ اﻧﺪیشمندان ﻣـﺘﻘـﺪّم ﺑﺎید زمینه های ذﻫﻨﻰ و عینیی را ﺑﺮرﺳﻰﻛـﺮد ﻛـﻪ آثار در واﻛـﻨﺶ ﺑﻪ آنﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﮕﺎرش در آﻣـﺪه اﺳﺖ. (ﻣﺮﺗـﻀﻮى، 1385: 164)

ﺑﺮاى این ﻛﻪ ﺑﻪ چنین دیدﮔﺎﻫﻰ برسیم ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻦ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺗﺠﺴّﻢِ ﯾﮏ ﻋﻤﻞ ﻣﻔﺎﻫﻤﻪ اي ﯾﺎ ارﺗﺒﺎﻃﯽ ِﻗﺼﺪ ﺷـﺪه در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﻣﺆﻟّﻒ از ﻃﺮﯾﻖ آن ﻣﯽﺧﻮاﻫﺪ ﺑﺎ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎن و ﻣﺨﺎﻃﺒﺎن ارﺗﺒـﺎط ﺑﺮﻗـﺮار ﮐـﺮده و ﺑـﺪﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﻗﺼﺪ ﺧﻮد را ﻣﺤﻘﻖ ﺳﺎزد. ﻟﺬا ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮﺟﻪ داﺷﺖ، برای ﻓﻬﻢ ﻣﻌﻨﺎي ﻣـﺘﻦ، ﺑﺎﯾـﺴﺘﯽ از درون آن ﻣﺘﻦ ﺧﺎرج ﺷﺪه و ﺑﻪ راﺑﻄﻪ ﻣﯿﺎن ﻣﺘﻦ و ﺧﺎﻟﻖ ﻣﺘﻦ (نیّت ﻣﺆﻟّﻒ) توجّه کرد. ﺑـﺮاي ﺷـﻨﺎﺧﺖ ﻧﯿّـﺎت ﻣﺆﻟّﻒ، ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﻓﻀﺎي ﮔﻔﺘﻤﺎﻧﯽ و ارﺗﺒﺎﻃﯽ اي ﮐﻪ ﻣﺘﻦ در آن ﻓﻀﺎ ﺧﻠﻖ ﺷﺪه را ﺑﺎزﺳـﺎزي و ﺑـﺎز آﻓﺮینی ﻧﻤﻮد و ﺑﺮاي ﺑﺎزآﻓﺮﯾﻨﯽ اﯾﻦ ﻓﻀﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪﻃﻮر ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺑﻪ ﻣﺸﮑﻼت و ﻋﻼﯾﻖ ﺳﯿﺎﺳﯽ، زﺑﺎن و ﻣﻌﺎﻧﯽ و ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ راﯾﺞ و ﻧﯿﺰﻋﺮف ﻫﺎ و ﺳﻨﻦ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ اﺳﺘﺪﻻﻻت ﺳﯿﺎﺳﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ دوره زﻣﺎﻧﯽ و ﻣﮑﺎﻧﯽ ﻣـﺘﻦ ﻣـﻮرد ﻧﻈﺮ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻤﻮد.

شرایط سیاسی و اجتماعی دوران ساسانی:

عهد قبل از ساسانی عهد ملوک الطوایفی یا گدک خودای بود. هریک از ولایات هجده گانه اشکانی یک پادشاه داشت و همه زیر نظر پادشاه مرکزی که از تخمه شاهی بود اداره می شد. مقام سلطنت حق خاندان اشکانی بود با این قید که سلطنت لزوماً از پدر به پسر منتقل نمی شد، بلکه مجلس تیولداران در انتخاب دخیل بودند و شاه را مشاورانی بود که او را کتباً یا شفاهاً از کارهای نیکی که باید انجام دهد یا اعمال بدی که باید از آن پرهیز کند آگاه سازد و او را به عدالت و نوع دوستی رهبری کند. (کریستین سن، 1332 :29)

در این دوران دین رسمی وجود نداشت و هر ایالتی، دین و رسوم خود را داشت. مهرپرستی و اسطوره ها تمام زوایای زندگی مردم را تحت سیطره داشتند. دوستی آنها با یونانی ها و سلطه هلنیسم و عدم توجه به رسوم و عقاید شاهان پیشینی(هخامنشیان) و سیستم یکپارچه ایرانشهری بود که افرادی مثل اردشیر را که در خانواده مذهبی و در آتشکده پرورش یافته بود، به فکر تغییر و بازگشت به دوران باشکوه قبل از اسکندر انداخت. اردشیر در زیر سایه تیرا بزرگ می شود و بعد از او ارگبد دارابگرد می شود و از این جا جاه طلبی و رویاهای بزرگ او آغاز می شود.ﺑﺎ ﭘﻴﺮوزی اردﺷﻴﺮ ﺑﺎﺑﻜﺎن ﺑﺮ اردوان ﭘﻨﺠﻢ اﺷﻜﺎنی، اردﺷﻴﺮ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺣﺎﻓﻆ ﺳﻨﺖﻫﺎی روزﮔـﺎر ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻴﺎن ﺑﺮ ﺗﺨﺖ می نشیند و ﺗﺎج ﺷﺎﻫﻨﺸﺎهی اﻳﺮان را ﺑﺮ ﺳﺮﮔﺬاﺷته و ﺳﻠﺴـﻠﻪ ﺳﺎﺳـﺎنی شکل می گیرد و ﺗﻤﺎمی ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺻﺮف ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻗﺪرت و ﻣﺒﺎرزه ﺑـﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔـﺎن می شد. (زرﻳـﻦﻛوب، 1381 :12)

اردشیر به عنوان مروّج دین زرتشت عمل کرده، آتشکده ها را بنا و دین زرتشت را رسمی اعلام می کند، آتشکده های غیر رسمی را خراب و اوستا را که در زمان سلوکیان و اشکانیان تقریباً از دست رفته بود را دوباره جمع آوری کرد. بزرگترین اقدامی که اردشیر پس از این فتوحات گسترده انجام داد، برنامه ریزی برای شکل دادن به یک حکومت متمرکز بود، به سخن دیگر وی بر آن شد که ایرانشهر را زیر پرچم یک حکومت در آورد و برای این کار به وضع ملوک الطوایفی یا پراکنده شاهی دوره اشکانی پایان داد و این میراث به جای مانده از عهد پارتیان را با مرکزیت دادن به حکومت خود، برچید و از میان برد.

ﺧﺎﻧﺪان ﺳﺎﺳﺎنی از وﻗﺘﻲ ﻋﻨﻮان ﺳﻠﻄﻨﺖ را ﻫﻢ ﺑﺮ ﻣﻨﺼﺐ روﺣﺎنی ﺧﻮد اﻓﺰود، ﺑﺮاي ﺣﻔﻆ ﺣﻴﺜﻴﺖ و اﻋﺘﺒﺎر ﺧﻮﻳﺶ ﻻزم دﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﮋاد و ﺗﺒﺎر ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻴﺎن ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ و ﻧﻴﺰ دﻳـﻦ و دوﻟﺖ را ﻻزم و ﻣﻠﺰوم ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ اﻋﻼم ﻛﻨﺪ. (زرﻳﻦﻛﻮب، 1381 :18)

هدف ساسانیان از ساخت تبار و نسب برای خود از این قرار بود که؛ یکی از راههای مشروعیت بخشی رساندن خود به شاهان پیشدادی و شاهان باشکوه زمان هخامنشی مثل کوروش و داریوش بود. آنها ارزش را به تبار می دادند نه ثروت و امتیاز. (ویسهوفر، 1396 :214) اردشیر و ساسانیان تبار خود را از خدایان می دانستند. در کتیبۀ کعبه زرتشت ساسان خدا نامیده شده است، البته خدا نه به معنی آفریدگار بلکه به معنای بزرگ و صاحب. این کار به خاطر این بود که رعایا نباید آنها را شاه معمولی ببینند بلکه آنها را باید با صفات الهی ببینند، یعنی خدایی زمینی زیر نظر خدای معنوی (اهورا مزدا).

جهان بینی جدیدی که ساسانیان به وجود آوردند نتایجش رسمی شدن دین زرتشت و تمرکز گرایی سیاسی و اداری بود. احکام دینی که در دینکرد آمده بود، شد قانون اداره مملکت، و شاه هم شد حافظ این قانون به کمک طبقات اجتماع بر اساس اَشه(احمدوند، 1396 :184) در نظر ایرانیان مفهوم راستی (اَشه) به عدالت بسیار نزدیک تر است و یعنی هماهنگ شدن با نظام اخلاقی و اجتماعی و شکستن ظلم و دروغ که این جز قرار گرفتن هر چیز و هر کس در جای خود امکان پذیر نمی باشد.(مجتبایی، 1332 :31-30) در نزد آنها عدالت آنچنان مهم و حیاتی بوده که اسطوره ای برای حفظ این مهم نام برده اند به نام اردیبهشت که حافظ قانون است و نظم را حفظ می کند تا عدالت برقرار شود. (هیلنز، 1379 :74)

دوره ساسانی یکی از مهّمترین، حسّاس‌ترین و تأثیرگذارترین دوره‌های تاریخ ایران شناخته می‌شود. در این دوره، تمدّن ایرانی از بسیاری جهات به نهایت شکوفایی و رونق خود رسید. انوشیروان به علومی چون فلسفه، الهیّات، سیاست، پزشکی و قانون علاقه زیادی داشت و دستور جمع آوری و آموزش آنها را صادر کرد(ویسهوفر، 1396 :264) این تأثیر تنها محدود به مرزهای داخلی نبود و تأثیر آن‌ به هند، چین، اروپای غربی و آفریقا هم ‌رسید. آنها نقشی برجسته در شکل‌گیری هنر اروپایی و آسیایی در دوره‌های میانه داشتند. بخش عمدۀ چیزی که امروزه به نام دوران طلایی اسلام در هنر، معماری، موسیقی و دیگر زمینه‌ها شناخته می‌شود، از ساسانیان به جهان اسلام منتقل شد. دوره شاهنشاهی ساسانیان، در سال 651 پس از میلاد با کشته‌ شدن یزدگرد سوم طی حمله اعراب به ایران به پایان رسید و ایران تحت سلطه اعراب مسلمان درآمد.

عدالت چیست:

عدالت در لغت معادل نظم و ادب است. در پارسی، داد معادل عدل، و دادمندی یا دادگری معادل عدالت است. «دادگر» نیز معادل عادل می‌باشد. دادگستر نیز به معنای گسترنده عدل است. عدالت همواره در همه جوامع دارای تقدّس بوده و آرمانی است که آنها در جهت تحقق آن تلاش می کنند. دادگری نزد ایرانیان آنچنان اهمیت داشت که گزینش دیااکو نخستین شهریار تاریخ ایران دلیلی جز دادورزی وی نداشت(رضایی راد، 1379: 299) دارﻳﻮش در ﺳﻨﮓ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ از ﺧﻮد ﺑﺮ ﺟﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻪ، ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ از ﺧﺪا ﻣﻲﺧﻮاﻫﺪ ﻛﻪ در ﺑﺮﻗﺮاري ﻋﺪاﻟﺖ ﻣﻴﺎن ﻣﺮدم او را ﻳﺎري دﻫﺪ . (مجتهد زاده، 1385: 4) عدالت و تسامح دو عنصر اساسی در آرمانشهر ایرانی است. جامعه‌ای عدالت بنیاد و تسامح محور از دیرباز بخشی اساسی از رویای ملی ایرانیان را تشکیل می‌داده است.عدالت یعنی قرار گرفتن هر چیز در جای خودش(رجایی، 1372 :16) یک تعریف هم از افلاطون وجود دارد که شبیه معنای عدالت در ایران باستان است؛ بهترین دولت آن است که کمترین تغییر و بیشترین ثبات در آن موجود باشد و هر کس باید به کار خویش اشتغال ورزد و هیچکس نباید همه کاره باشد (رضایی راد، 1379: 300)ابن خلدون از قول موبد زرتشتی بیان می کند که به آبادانی نتوان راه یافت جز به داد، و داد ترازویی است میان مردم که پروردگار آن را نصب کرده و عهده داری آن بر عهده شاه است(ابن خلدون،1391: 71)

در میان مردم اگر داد بگسترانید به آبادانی روی آورند و این باج و روزی شما را افزونی بخشد و اگر بر ایشان ستم کنید، از آبادکردن روی برگردانند و بیشتر زمین بی کار گزارند و این از باج بکاهد و روزی شما کاستی بگیرد(مسکویه رازی، 1369: 65)

ﻣﻌﻨﻲ ﺳﻴﺎﺳﺖ آن ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﭘﺎدﺷﺎه ﻃﺒﻘﺎت ﻣﺮدم را از اﺑﻨﺎء ﻣﻠﻚ و ﺷﺮف و ارﺑﺎب اﻧﺴﺎب و اﺻﺤﺎب اﺣﺴﺎب و ﻋﻠﻤﺎ و اﻫﻞ ﻓﻀﻞ و ﻋﺒﺎد و اﻫﻞ ﺳﻼح و دﻫﺎﻗﻴﻦ و ارﺑﺎب ﺿﻴﺎع و ﺗﺠﺎر و ﻣﺤﺘﺮﻓﻪ ﻫﺮ ﻳﻜﻲ را در ﻣﺮﺗﺒﺖ ﺧﻮﻳﺶ و ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻻﻳﻖ ﺑﻪ وي ﺑﺪارد(افضل الدین کرمانی، 1339: 54)

حکومت و تشکیل حکومت یک وسیله و ابزاری برای تحقق عدالت در جامعه و جلوگیری از انحراف و پرورش نفوس آدمیان و تهذیب آنها می باشد و عدالت در این معنا به اخلاق و معنویت پیوند تام و تمام دارد و اصولاً عدالت بدون انگیزه و قصد الهی معنا نخواهد داشت. این است که مطرح می سازد: و انبیا اینکه دنبال این بودند که یک حکومت عدلی در دنیا متحقق کنند، برای این است که؛ حکومت عدل اگر باشد، حکومتی باشد با انگیزۀ الهی، با انگیزه اخلاق و ارزشهای معنوی انسانی، یک همچو حکومتی اگر تحقق پیدا بکند، جامعه را مهار می کند و تا حد زیادی اصلاح می کند. عدالت صفت پروردگار و سنت عالم است و عدالت در جامعه، منتج از عدل الهی است (خمینی، 1378: 162)

شهید مطهّری در کتاب عدل الهی چهار برداشت از عدل را بیان می کند:

1) موزون بودن: یعنی رعایت تناسب یا توازن میان اجزای یک مجموعه.

2) تساوی و رفع تبعیض: یعنی رعایت مساوات بین افراد هنگامی که استعدادها و استحقاق های مساوی دارند، مانند: عدل قاضی.

3) رعایت حقوق افراد و دادن پاداش و امتیاز بر اساس میزان مشارکت آنها مانند: عدالت اجتماعی.

4) رعایت استحقاق ها: این معنی از عدل عمدتاً مربوط به عدالت تکوینی و از خصوصیات باری تعالی است.

علت شباهت همه تعاریف از عدل در ایران باستان (خرد مزدایی)، اندیشه اسلامی و عدل افلاطونی؛ این است که دیدگاه همه آنها عقلانی است و مصلحت عمومی ارجحیت دارد و اعتدال مورد توجه آنهاست.

بنابراین؛ دیدیم عدالت چه از نظر عقل، چه از دیدگاه شرع، به معنای قرار دادن هر چیزی در جای خود است و این مستلزم دو نگرش جزءنگر و کل نگر و بهره‌مندی از هدفمندی در زندگی بشر است. از آنجا که یک انسان از اجزای مختلفی تشکیل شده، جامعه او نیز متشّکل از اعضای متفاوت است و نیازمند چینش مطلوب و شایسته است تا با تحقق یک کل کارآمد به کمال خویش نایل آید. همانطور که اعضا و جوارح انسان در نظمی هدفدار جسم او را زنده، پویا و در راستای خدمت به انسانیّت نگه داشته تا عقل و قلب بتوانند کرامات خدادادی را کشف کرده و به آن ظهور و فعلیت بخشند به همین سان جامعه انسانی نیز با اعضای منظّم و هدفدار می‌تواند با بهره گیری از عقل جمعی و عشق مواج در بین انسان ها کمال مطلوبش را محقق و به سمت درخشش صفات متعالیه اجتماعی گام بردارد و این معنای حقیقی عدالت اجتماعی است.

جامعه انسانی نیز دقیقاً از همین الگوی بدن انسان پیروی می‌کند. مادامی که همه اقشار بنابر استعداد درونی و خدادادیشان به فعالیت اجتماعی مطلوب خود بپردازند و در مدیریت اجتماعی به جایگاهِ فرد فرد آنها توجه شود و روابط منطقی بین آنها نیز با دقّت کنترل گردد، این جامعه با بهره‌مندی از عدالت اجتماعی به سمت کمال و شکوفایی کمالات انسانی به پیش خواهد رفت و در غیر این صورت، رفته رفته از انسانیّت، اخلاق و معنویّت تهی گشته و افراد همچون جزیره‌هایی از هم جدا با ظاهری متشابه و در کنار هم به سمت خودخواهی و لذّت طلبی‌های بی حد و حصر پیش خواهند رفت. بنابراین عدالت اجتماعی در گرو عدالت فردی است و تا زمانی که افراد در درون خود به نظم و عدالت نرسند اجتماع هم به نظم، سلامت و عدالت نخواهد رسید. با حذف عنصر عدالت، هیچ موجودی امکان زندگی، حرکت و هدفداری را نخواهد یافت و از همین جا دقیقاً معنای ظلم که به هم ریختگی و بی هدفی را درپی خواهد داشت رخ می نمایاند.

در دین زرتشت اساس معیشت و نظام اخلاقی جامعه بر اصل خویشکاری و خودآیینی طبقات قرار دارد و به هر کس واجب است که تنها کار و پیشه ای که خاص و بایسته طبقه اوست بپردازد و تجاوز از حدود آن گناه و آفت است و باعث ویرانی، آشوب و تهی شدن جامعه از عدالت می شود. در این جامعه به روشنی حاکمیت و سلطه یک فرد بر جامعه و نظام سیاسی نمایانگر است و عدالت این جامعه به مفهوم قرار دادن هرچیز درجای خودش یکی از بنیان های اساسی اندیشه مزدایی است. (ازغندی، 1391 : 13)

جامعه ساسانی تا دوران خود سازمان یافته ترین جامعه انسانی بر زمین بودند و تخصص یافتگی در تمام نهادهای اجتماعی و سیاسی آن آشکار بود (وکیلی، 1397 :264)، جامعه ای که متشکل از دین یاران(روحانی، اتوزیان، موبدان، آذر بان، مغان)، سیاست یاران(دیوانیان، دبیران)، رزم یاران(ارتشبدان، نسیاران، سپاهیان، جنگاوران)، فن یاران(صنعتگران، کشاورزان) و خدمت یاران(کارگران، دست ورزان) بود.(رجایی، 1395 :83)

در ﻫﺮ ﻃﺒﻘﻪ اﺧـﻼق خاصی وﺟﻮد دارد ﻛـﻪ ﻧﻈـﻢ ﻃﺒﻘـﺎت ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻫﻢ رﻳﺰد ﭘﺎدﺷـﺎه در ﺟﺎﻣﻌـﻪ ﻧﻘـﺶ ﺳـﺮ در ﺑـﺪن را دارد و ﺑﺎﻳـﺪ ﻣﻴـﺮاث ﮔﺬﺷﺘﮕﺎن را ﺣﻔﻆ ﻛﻨﺪ. سر ﻋﻀﻮ اوّل و ﻣﻬّﻢ بدن اﺳﺖ و ﭘﺎدﺷﺎه در ﻧﻘـﺶ آن ﺑﺎﻳـﺪ ﻧﮕـﻪ دار ﻫﻤﺔ اﻋﻀﺎء ﺑﺎﺷﺪ و دﺳﺘﻮرﻫﺎ را ﺑﺮ آﻧﻬﺎ وارد ﺳﺎزد. ﻋُﺒﺎد و زاﻫﺪان دﻳﻦ را ﻧﮕـﻪ داري ﻣـﻲ ﻛﻨﻨـﺪ. ﻛﺎر ﺟﻨﮓ و ﻧﮕﻪ داري از ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﺑﺮ ﻋﻬﺪة ﺳﭙﺎﻫﻴﺎن اﺳﺖ. کتابت و رﺳـﺎﻳﻞ و ﻣﺤﺎﺳـﺒﺎت را دﺑﻴﺮان و وزﻳﺮان ﺑﺮ ﻋﻬﺪه ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ. ﺑﺮزﮔﺮان، ﺗﺎﺟﺮان و رﻋﻴّﺖ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻛﺎرﻫﺎي روزﻣـﺮه ﺧـﻮد ﻣﺸﻐﻮل اﻧﺪ(ﻛﺮﻳﺴﺘﻦ سن، 1367 :147 ).

غایت سیاست و حکومت در دولت ساسانی ایجاد جامعه اَشون یعنی منظّم و مبتنی بر عدالت و پدید آوردن حکومت دینی و اجرای مکتب زرتشت است. جامعه آرمانی اَشون، جامعه ای است منظّم و قانونمند که هرچیز در جای خود است و این یعنی نور ایزدی بر همه جای مملکت تابیده می شود. (احمدوند، 1396 :18)

بررسی مفهوم عدالت درمتون هم عرض در عهد ساسانی:

نامه تنسر:

این مفهوم بنیادین در نامه تنسر، دست کم چهار بار و در معانی لازم و ملزوم آمده است:

1) عدالت به معنای نظام و آیین اَرته و هماهنگی و مطابقت با این آیین و قانون.

2) عدالت در برابر ظلم در معنای وسیع راستی.

3) عدالت به معنای خویشکاری و نهادن هر چیز در جای درست خود و اشتغال هر کس به کار خویش.

4) عدالت به معنای پیمان و حد وسط افراط و تفریط (اخوان کاظمی، 1378 :9)

مشغول گردانیدن مردمان به کارهای خویش ، بازداشت از کارهای دیگران، قوام عالم و نظام کار عالمیان است و به منزلت باران که زمین زنده کند و آفتاب که یاری دهد و باد که روح افزاید.(مینوی، 1354 :60) هیچ چیز را چنان نگه ندارند که مراتب مردم را (مینوی، 1354 :66)

"بر پادشاه است که افاضه عدل کند که عدل فراهم آورنده خیر و نگهدارنده ملک از زوال و اختلال است و نخستین وسایل و علائم اَدبار سلطنت اینست که عدل از میان برخیزد". (مینوی، 1354 :65)

اگر مردم طبقات را رعایت نکنند فساد و تباهی ایجاد می شود. ﻋﻤﻮم ﻣﺮدم ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻛﺎرﻫﺎي ﺧﻮد ﻣﺸﻐﻮل ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﭼﺮاﻛﻪ اﮔـﺮ ﻋﺎﻣـﻪ ﺑـﻪ ﺳﻴﺎﺳـﺖ ﻧﺰدﻳﻚ ﺷﻮﻧﺪ، ﺷﻐﻞ ﻫﺎ ﭘﺮاﻛﻨﺪه ﻣﻲ ﺷﻮد، ﺗﺨﺼﺺ رﺧﺖ بر ﻣﻲ ﺑﻨـﺪد، ﺟﺎﻳﮕـﺎه ﻃﺒﻘـﺎﺗﻲ ﻧـﺎﺑﻮد ﻣﻲ ﺷﻮد و عدالت، داد و امنیت نابود می شود(مینوی، 1332 :61). هرفرد باید حدود مرز و طبقه خود را بشناسد و حقوق و تکالیف مخصوص داشته باشد و در هر طبقه که به دنیا آمده آموزش ببیند و تربیت یابد. طبقات انتقال دهنده صفات و آداب بودند و اصلی ترین ساز و کار انتقال رفتار های اجتماعی به شمار می رفتند. تمام تغییرات قدرتی و ثروتی باید در طبقه باشد که این امر رضایت همگان از وضع موجود و عدم شورش و انقلاب را در پی دارد(احمدوند، 1396 :187) بین این طبقات نباید مرتبه جویی و منازعه و جدال شکل بگیرد. در ﺳﺮاﺳﺮ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﻨﺴﺮ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﺑﺮ ﺣﻔﻆ ﻣﺮاﺗﺐ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮑﯽ از ﺿﺮورﺗﻬﺎي اﺳﺎﺳﯽ ﺑﺮاي ﺗـﺪاوم ﻗﺪرت ﺷﺎﻫﻨﺸﺎه ﻧﺎم ﺑﺮده ﺷﺪه اﺳﺖ. شاه خوب و دیندار، مظهر عدل الهی است و شاهی او در حقیقت غلبه عدالت و راستی بر ظلم و دروغ است در مقابل شاهی که عدالت را کنار گذارد، فَره ایزدی از او دور می شود و این به دو سبب است؛ یکی تمرّد مستقیم از دستور ایزد، یعنی ادعای خدایی کردن، و دوم تمرّد غیر مستقیم از ایزد، یعنی بیدادگری نسبت به خلق خدا. (اخوان کاظمی، 1378 :11)

"ﺳﻨّﺖ دو اﺳﺖ: ﺳﻨّﺖ اوّﻟﯿﻦ و ﺳﻨّﺖ آﺧﺮﯾﻦ، ﺳﻨّﺖ اوّﻟﯿﻦ ﻋﺪل اﺳﺖ ﻃﺮﯾﻖ ﻋﺪل را ﭼﻨﺎن ﻣﺪروس ﮔﺮداﻧﯿﺪه اﻧﺪ ﮐﻪ اﮔﺮ در اﯾﻦ ﻋﻬﺪ ﯾﮑـﯽ را ﺑـﺎ ﻋﺪل ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﯽ ﺟﻬﺎﻟﺖ او را ﺑﺮ اﺳﺘﻌﺠﺎب و اﺳﺘﻌـﺼﺎب می دارد و ﺳـﻨّﺖ آﺧﺮﯾﻦ ﺟﻮر اﺳﺖ، ﻣﺮدم ﺑﺎ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺻﻔﺘﯽ آرام ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ ﮐﻪ از ﻣﻀﺮت ﻇﻠﻢ ﺑـﻪ ﻣﻨﻔﻌـﺖ ﺗﻔـﻀﯿﻞ ﻋﺪل و ﺗﺤﻮﯾﻞ از او راه می ﻧﺒﺮﻧﺪ ﺗﺎ اﮔﺮ آﺧﺮﯾﻨﺎن ﻋﺪﻟﯽ اﺣـداث می کنند می گویند لایق اﯾﻦ روزﮔﺎر ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﺪﯾﻦ ﺳﺒﺐ ذﮐﺮ و آﺛﺎر ﻋﺪل ﻧﻤﺎﻧﺪ و اﮔﺮ از ﻇﻠﻢ پیشینگان ﺷﻬﻨﺸﺎه ﭼﯿﺰي ﻧﺎﻗﺺ می کند ﮐﻪ ﺻﻼح اﯾﻦ ﻋﺪل و زﻣﺎن نیست، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ اﯾﻦ رﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ و ﻗﺎﻋﺪه اوّﻟﯿﻨﺎن اﺳﺖ. تو را ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﻤﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑـﺮ ﺗﺒﺪﯾﻞ آﺛﺎر ﻇﻠﻢ اوﻟﯿﻦ و آﺧﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻮﺷﯿﺪ، اﻋﺘﺒﺎر ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻇﻠـﻢ در ﻫـﺮ ﻋﻬـﺪي ﮐـﻪ ﮐﺮدﻧـﺪ ﻧﺎ ﻣﺤﻤﻮد اﺳﺖ اگر اوّلین است و اگرآخرین. و این شهنشاه مسلّط است بر او و دین با او یار و بر تغییر و تمحیق اسباب جور که ما او را ﺑﻪ اوﺻﺎف ﺣﻤﯿﺪه ﺑﯿـﺸﺘﺮ از اولینان می بینیم و سنت او بهتر از سنن گذشته"(مینوی، 1332 :55).

عهد اردشیر:

ايـن مـتن باسـتاني سنّت عملي حكمرانـي اسـت كـه از زبـان شـخص اوّل مملكـت نوشته شده است. اردشير كـه در پايـان عمـر عـارف مـي شـود و سـلطنت را رهـا مـي كنـد، تصميم مي گيرد آئين شهرياري و شـيوه هـای حكومـتداری را بـراي مردمانش به ارث بگذارد(پژوهش، 1348 :100)

در این نوشته هم همانند نامه تنسر، اردشیر از رأس شروع می کند و به كيفيات رهبري جامعه اشاره می کند و دینداری را لازم ترین مؤلّفه می داند. پادشـاه در همـه حـال بايـد آداب اشـرافي و حکومتی را رعايت كند و مواظب رفتار خود باشد. حـاكم كسـي اسـت كـه توانـايي اعمال قدرت خشونت آميز را داشته باشد. جان مردم در دست اوست و او تنها كسي اسـت كه مي تواند اعلام جنگ و صلح كند و هر كسي را بخواهد جان ببخشد و يا بكشـد. حـاكم در همه حال بايد بداند كه از رعيّت تفاوت دارد(پژوهش، 1348 :62) رعيت هميشـه چشـم بـه بـالا دارد و صـفات رهبري همانند دلسوزي، مهرباني، رعيّت داري و گشاده رويي از يكسو و سركشي، تندخويي و چشم تنگي را از سوي ديگر را نظاره مي كند.(پژوهش، 1348 :74) پادشاه بايد بداند و مواظب باشد كه مردم براي بازار خودشـان دور او را گرفته اند(پژوهش، 1348 :65) و تمام سياست شاه بايد در جهت دور کردن حـرص، دروغ، خشم، شوخي، ترس و از همه مهمتر بيكاري باشد(پژوهش، 1348 :86)

در عهد اردشير آمده است كه شاه ستون مملكت و دين بنياد آن اسـت.بیشترین خطر هم از جانب دین است چون حكومت واقعي از طريق حكومت بر جسم هـا نيست، بلكه حكومت بر جان ها و انديشه ها است که حكمراني واقعي محسـوب مـي شـود. در مغـز مردم رخنه كننده تر از دين وجود ندارد(پژوهش، 1348 :76) دين جوابي به چرايي زندگي مي دهد و هدف و راه نشان می دهد پس در حکومت و سامان آن بی جایگزین است.

همانا از مشخصه های ایرانشهری بحث طبقات و حفظ آن است که اردشیر مانند حفظ آن را بر عهده پادشاه و بسیار حیاتی می داند. یکی از این طبقات اشراف هستند که قدرت مطلقه را كنترل مي كنند، مَحـرم حاكميـت به حساب مي آيند و به مقام دبيري، وزيري و مشاغل بوروكراتيك مي رسند و نقش مشورتی دارند. اشراف بايد با خويشان ازدواج كنند تا نژاد حفظ شود و نظم طبقات را به هم نزنند و فرزندان كمي داشته باشند تا تربیت کامل و بهتری انجام شود. سياست تنها با بزرگان اسـت و پادشاه در همة امور بايد نظر آنها را جويا شود. اگر اشراف راضي باشند بر مردم مي تـوان لگام نهاد(پژوهش، 1348 :87) رازهاي حكومت را عامـه نبايـد بفهمنـد و تنهـا بـا برخـي از اشراف بايد در ميان نهاد (پژوهش، 1348 :89) سياست جوهري تخصصي و عملي دارد كـه بـا خـون، نژاد و تجربه در يك متن سنّتي حفظ مي شود و قابل تعليم است. سنّت پدران را بايد حفـظ كرد (پژوهش، 1348 :94) لایه آخر و پایین جامعه که قشر بسیار وسیع و اکثریت جامعه را تشکیل داده اند کشاورزان و صنعتگران هستند. این طبقه برای اردشیر مهّم است و بیکاری آنها را موجب فساد و تباهی حکومت می داند. اگر چنين شود، احتمال به وقـوع پيوسـتن دو اتفّاق بسیار خطرناک وجود دارد: نخست اينكه مردم بيكار بـه هـيچ طبقـه اي وابسـتگي ندارنـد و بـدون هنـر و ادب مي شوند. مردم بي ادب به راحتي با توجه به سست شدن اخلاقياتشـان بـه حكومـت خـود خيانت مي كنند. دوّم اينكه مردم بيكـار در همـة امـور مملكـت تجسـس مـي كننـد و بـه پرسشگري از قدرت مي پردازند و هر لحظه احتمال شورش آنهـا عليـه حكومـت وجـود دارد (پژوهش، 1348 :98 ) طبقـات پـايين بايـد در جايگـاه خـود قرار بگيرند و هميشه در امور روزمرّه خود فارغ از كنش سياسي باشـند و به کار خود مشغول باشند. پادشاه باید از دل آنها آگاه باشد. اردشير مي گويد: بـر تن مردم حكومت كردن آسان است اما بر دلهايشان نمي توان حكومت كرد، پادشاهان فقط بر تن ها حاكم هستند و چيره بر دست مردم و نه بر سرهايشان .خيانت مردم در كمين حكومت است، هرچند بدترين گنـاه اسـت، در اثـر تجاوز به حقوق رعيّت عادي خواهد شد. پادشاه بايد دادگر باشد و نام نيكو از خود بـه يادگـار بگـذارد تـا عبـرت ديگـران نشود. نام نيكو و تظاهر به دينداري و ياد داشتن آداب حكومت پادشاه را آرماني مي كند.(پژوهش، 1348 :69)

اردشیر وجود شاه را لازم و ضروری می داند و هرج و مرج را مایه نابودی. شاه ستم پيشـه از وضـعيت آشـوب بهتر است(پژوهش، 1348 :113) حاكم بايد قدرت به كاربردن خشـونت را داشـته باشـد و در بسياري از مواقع زندگي جوامع در مرگ و خون است. حاكم نبايد از به كـاربردن خشـونت ترس داشته باشد(پژوهش، 1348 :80) چرا كه كشتن، كشته ها را كم مي كند(پژوهش، 1348 :95) پادشاه چون مردم را دوست دارد بايد برخي را بكشد(پژوهش، 1348 :75) گزاره هاي اردشير فقط از ديـن بر مـي آيـد. بنيـاد حكومت به دين است و حاكم بايد به سبب انحصار كاربرد زور، انحصار دين را هم در اختيار داشته باشد. حكومت نبايد بگذارد زاهدان گوشه گير هواخواه دين گردند كه اين امر مي تواند جايگزيني بـراي قـدرت حاكمـه شود.البته اردشیر اعتقاد دارد شاه خداوند نيست و نمـي توانـد حاكم مطلق باشد، چرا كه او نيز به دام مرگ خواهد افتاد (پژوهش، 1348 :108) حاكم هميشـه بايد ساية خداوند را بالاي سر خود ببيند و با خرد اعتدالي ظلم و استبداد را كنار بگذارد. وظيفة حاكم آبادكردن سرزمينها و رعيّت داري است تا در پرتـو ايـن اصـول، رعيّت با رضايت به او ماليات دهند. اگر حاكم عدالت داشته باشد، رعيّت هواخواه اوينـد و وظايف خود را فارغ از خيانت و دروغ انجام مي دهند. (پژوهش، 1348 :112).

اردشير مي گويد، نيرو با سپاه به دست مي آيد، سپاه با مال، مال بـا آبـاداني، آبـاداني بـا دادگري و دادگري با راهبري نيكو شكل مي گيرد (پژوهش، 1348: 112) خراج ستون كشور است كه با افزايش و كاهش عدالت، كم و زياد مي شود (پژوهش، 1348 :114) دادگري و عدالت، مردم را راضـي نگه مي دارد و آنها با رضايت ماليات مي دهند و در امور لشكري و كشوري خدمت مي كنند و امور فرماندهي از اين طريق سر و سامان مي گيرد (پژوهش، 1348 :115)

عهد اردشير ميانه اي از خرد آرماني و واقع گرایی است و اعتدال در همة ابعاد رعايت مي شود.

کارنامه اردشیر:

کارنامه یکی از متون اصلی وتأثیر گذار در اندیشه ساسانیان است چون توسط خود پادشاه و نقش اول کشور که بنیانگذار سلسله هم بوده، نوشته شده است. در آنهم به ایرانشهری و مراحل تشکیل آن از نوع روایی و حماسی پرداخته شده است. از ماجرای خواب بابک تا به دنیا آمدن اردشیر و یافتن فَره ایزدی و جنگ های او و پادشاه شدنش تا ایجاد نظم و عدالت و از بین بردن فساد، دروغ، نابسامانی و ملوک الطوایفی اشکانیان و تثبیت دین و رسمی کردن آن و تمرکز قدرت و جاری شدن قانون زرتشت در کشور صحبت می کند. در واقع اقدامات او در کارنامه: ایجاد مرکزیت و تبدیل پادشاهان محلی به نجبای درباری، جمع‌آوری اوستا، رسمی کردن دین زردشت و ارتقاء موبد موبدان رئیسِ روحانیونِ زرتشتی، به یکی از بلند پایه‌ترین مقامات دولتی، تقسیم مردم به طبقات و جلوگیری از تجمّلات و تعیین حد معیشت، زنده کردن سپاه جاویدان داریوش بزرگ، تخفیف کیفرها و منع بریدن دست و جلوگیری از فساد اخلاقی می باشد. اردشیر بجای بی نظمی و کثرت دوره اشکانی، عدالت و قانون واحد مقدّسی حکم فرما کرد.

اَرداویراف نامه:

یکی دیگر از متون مهّم اَرداویراف نامه است. اَرداوﻳﺮافﻧﺎﻣﻪ را ﻣﻲﺗﻮان ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟـﺔ ﻣﻨﺒﻊ ﻣﻌﺘﺒﺮ دورة ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ ﻗﻠﻤﺪاد ﻛـﺮد ﻛـﻪ اﻃّﻼﻋـﺎت آن ﻧﻤﺎﻳـﺎنﮔـﺮ ﺳـﺎﺧﺘﺎرﻫﺎيﮔﻮﻧﺎﮔﻮن اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ﺟﺎﻣﻌﺔ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ اﺳﺖ. اَرداوﻳﺮافﻧﺎﻣﻪ ﺷﺮح ﻣﻌﺮاج ﻣﻮﺑﺪي ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻧﺎم اَرداوﻳﺮاف اﺳﺖ ﻛﻪ به ﺟﻬﺎن روﺣﺎﻧﻲ ﻣﻲرود و ﺷﺮح ﺳﻔﺮش را ﻛِﺘﺎﺑﺖ ﻣﻲﻛﻨﺪ.

این کتاب به توصیف بهشت و جهنّم مزدیسنی، حالات مردم و طبقات در آنجا، درجات پارسایان و جهنّمیان می پردازد و احکام دین، قوانین و آداب زندگی اَشون را در قالب مشاهدات ارداویراف بازگو می کند. در واقع در این متن هم مثل دو متن قبلی که توضیح داده شد، در توجیه حکومت دینی و عدل ونظم ایجاد شده آنهاست و طوری نگاشته شده اند که روشن کنند هر کس به دین و قانون پایبند باشد در بهشت است و در غیر از این صورت جهنّم جایگاه ایشان است. به بیان دیگر اگر اصول زرتشت که همانا گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک است رعایت شود، عدل و نظم در جهان حاکم شده و پاداش اخروی دارد و اگر ظلم، دروغ، پیمان شکنی، فساد، آزار حیوانات و آلوده کردن عناصر مقدّس انجام شود جایگاهش جهنّم است.

یافته ها و نتیجه گیری:

1: فلسفه وجودی حکومت ها برقراری عدالت و مبارزه با ستم می باشد.

2: اندیشه عدالت خواهی ایرانیان، ترکیبی از عناصر اعتقادی آیین مزدایی و اساطیری زرتشتی با اعتقادات کهن ایرانی است.

3: از اصلی ترین دلایلی که بر آن به عنوان ریشه عدالت در حکومت ها می توان اشاره کرد دین و اعتقادات کیهانی است.در اندیشه ساسانی چون حکومت موهبتی الهی است که به شاه از طرف اهورامزدا تفویض شده پس اجرای عدالت مسئولیت شرعی تلقی می شده است

4: همه جامعه بر اساس قانون طبیعی و اَشه در جهت غایت آفرینش یعنی پیروزی خیر بر شر فعالیت می کنند البته هر کس در جایگاهی که بر اساس استعدادش درآن قرار دارد .

5: سلسله مراتب اجتماعی و تفکیک مسئولیت های عمودی قدرت از رأس به ذیل باعث نظم و امنیت و سلامت جامعه می شد که عدالت و سعادت را به همراه داشت.

6: عدالت ساسانی در مقابل بی عدالتی و بی نظمی اشکانیان و در جهت اصلاح آن بود.

اندیشه سیاسیجهانگیریعلوم سیاسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید