علی جهانگیری
علی جهانگیری
خواندن ۳۰ دقیقه·۶ ماه پیش

نظم کیهانی


نظم کیهانی و نسبت آن با عدالت در اندیشه سیاسی ساسانیان

(مطالعه موردی نامه تنسر)

چکیده:

نظم و عدالت از مهمترین مفاهیم اندیشه سیاسی است که ریشه در جهان بینی هر ملّت و حکومت دارد.بر همین اساس اندیشه ساسانیان و تنسر، متأثر از دین و دیدگاه ایشان به کیهان است. نظمی کیهانی، غایتمند و قائم محور که آیینه آن در زمین، سیستم رئیس محوری می شود که شاه آرمانی، سلسله مراتب اجتماعی و قانون اَزلی به نام اَشه، ارکان آن هستند و موجد نظم و عدالت. بنابراین در این مقاله سوأل این است که نظم کیهانی حاکم بر نامه تنسر چه ارتباطی با عدالت برقرار می کند؟ و فرضیه مقاله هم این است که در بررسی هستی شناسانه نامه تنسر با توجه به هرم هستی، مؤلّفه هایی چون شاه فرهمند، دین رسمی تحت نظر شاه، اندیشه طبقاتی و قانون اَزلی موجد نظم هستند و عدالتی می سازند که در آن هر کس و هر چیز بر اساس استعدادش در جای خود با وظیفه ای خاص در کمال خرسندی برای محقق شدن غایت دنیا یعنی پیروزی خیر بر شر فعالیت می کنند.روﺷﻰ ﻛـﻪ در این مقاله با استناد بر نامه تنسر از آن اﺳـﺘﻔـﺎده ﺷﺪه، روش هرمنوتیک ترکیبی متن محور– زمینه محورِ اسکینراﺳـﺖ.با ارائه مدل بسيار كوچكي تلاش كرده ايم تا نشان دهيم كه انديشه تنسر را همزمان بايد در دو سطح متن و زمينه به فهم درآورد.نشان داديم انديشه تنسر مانند هر متفكر ديگري در درون دوران و زمانه خودش است . اندیشه متحول کننده ای که هنجار مرسومِ قبلی که همانا تکثرگرایی و عدم تمرکز بود را به هنجار مرسومِ متمرکز، منظم و مقدس تغییر داد و عدالتی شکل گرفت بر اساس اَشه، که نتیجه چندین دهه تحقيق و فعاليت فكري او بوده و از آبشخورهاي زيادي مانند دین، فلسفه، حکمت و سنّت بهره برده است که اثرش تا به امروز ماندگار است.

کلید واژه ها:

نظم کیهانی، عدالت، اندیشه سیاسی، ساسانیان، نامه تنسر

مقدمه:

هرم بزرگ هستی یا نظم کیهانیِ خیمه ای، بنیادی ترین طرح هستی شناسی اندیشه ایران باستان است. براین اساس جهان و هستی، مرکّب از زنجیره عظیمی تصوّر می شد که نظمی قائم محور و غایتمند برتمام موجودات از رأس تا پایین ترین موجود حاکم بود، یعنی دیدگاهی متافیزیکی که به دنبال معنا و انسجام در جهان بود.

این دیدگاه مبتنی بر اسطوره بود و دو جنبه آسمانی و زمینی داشت که در شکل زمینی منجر به شکل گیری نظام های سیاسی و فلسفی گوناگون شد.

با ظهور زرتشت نظام پیچیده اساطیری ایران زمین تحول یافت و به سمت عقلانیت و مذهب رفته و تبدیل به یکی از کهن ترین و اثرگذارترین نظام هایی شد که نگاهی جدید به جهان داشت و سیر تحوّل آن تا به امروز ادامه داشته و شاخه های پربار گوناگونی از آراء و باورهای سیاسی و دینی پدید آورده است.

در همین چارچوب ایرانیان سیاست را در قالب حکومت مطلوب خود که همانا ایرانشهری بود بنیان نهادند. البته سنّت غایتمند ایران هیچگاه خالی از اندیشه سیاست و حکومت نبوده چون از دوران کهن اندیشۀ آنها جهان را معنادار و منظّم می دانست.

در بررسی اندیشه های سیاسی و گزاره های تشکیل دهنده هر تمدّنی باید میراث فکری و سنّت های آنها را باز شناسی کرد، میراثی که بر روی سنگ نوشته ها، اندرزنامه ها و زندگینامه ها تبلور یافته بود. یکی از این میراث ارزشمند که موضوع مقاله حاضر می باشد، اندرزنامه تنسر است. اندرزنامه ای سیاسی که به مهمترین موضوعات علم سیاست یعنی قدرت و حفظ و بسط آن می پردازد.

بنابراین در این مقاله سوأل این است که نظم کیهانی حاکم بر نامه تنسر چه ارتباطی با عدالت برقرار می کند؟ و فرضیه مقاله هم این است که در بررسی هستی شناسانه نامه تنسر با توجه به هرم هستی، مؤلّفه هایی چون شاه فرهمند، دین رسمی تحت نظر شاه، اندیشه طبقاتی و قانون اَزلی موجد نظم هستند و عدالتی می سازند که در آن هر کس و هر چیز بر اساس استعدادش در جای خود با وظیفه ای خاص در کمال خرسندی برای محقق شدن غایت دنیا یعنی پیروزی خیر بر شر فعالیت می کنند.

ﭼﺎرﭼﻮبﻧﻈﺮى:

ﺑﺮاي ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻣﺤﺘﻮاي ﻣﺘﻦ اﻧﺪرزﻧﺎمه ها، ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﻣـﺘﻦ و وارد ﺷـﺪن ﺑـﻪ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﺪون درك ﺟﺎﻳﮕﺎه ﻣﺘﻦ ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ ﻣﺒﻨﺎي ﻋﻘﻼﻧﻲ داشته ﺑﺎﺷـﺪ. در ﻫـﺮ ﻧﻮﺷـﺘﺎر ﺑﺎﻳـﺪ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﻮد ﭼﻪ ﻛﺴﻲ، از ﭼﻪ زاویۀ نگاهي، تحت کدام شرایط محیطی و آداب و رسومی، ﺑـﻪ ﭼـﻪ ﻗﺼـﺪي ﻣـﺘﻦ را ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻛﺮده اﺳﺖ. بدین منظور روﺷﻰ ﻛـﻪ در این ﺗﺤﻘـیق از آن اﺳـﺘﻔـﺎده ﺷﺪه، روش هرمنوتیک ترکیبی متن محور – زمینه محورِ اسکینر اﺳـﺖ. متدلوژی اسکینر از میان نقد دو متدلوژی قرائت متنی و قرائت زمینه ای پدید آمده است. اسکینر مفروضات هر دو متدلوژی را اشتباه دانسته و توجّه محض به زمینه اجتماعی و یا مطالعه صرف متن را برای فهم مطالعه معنای آن نا کافی می داند. او با الهام از شیوه کنش گفتاری آوستین مبنای متدلوژی خود را کنش گفتاری مقصود رسان قرار می دهد. اسکینر بیان ﻣﻰدارد ﻛـﻪ ﺑﺮاى درك ﻣﻔـﻬﻮم یک ﻣﺘﻦ، آﻧﭽـﻪ داراى اهمّیت اﺳﺖ، ﻓﻬﻢ ِﻗﺼـﺪ ِﻧﻮیسنده در ﻫﻨﮕﺎم ﻧﮕﺎرش آن اﺛﺮ اﺳﺖ. (ﻣـﺮﺗﻀـﻮى، 1386: 177)

او ﻣـﻌـﺘـﻘـﺪ اﺳﺖ ﺑـﺮاى درك ﻋﻠّﺖ رویکرد ﺟـﺪید ﺳـیاسی یک ﺷﺨﺺ در ﻣـﻘـﺎیسه ﺑـﺎ اﻧﺪیشمندان ﻣـﺘﻘـﺪّم ﺑﺎید زمینه های ذﻫﻨﻰ و عینیی را ﺑﺮرﺳﻰﻛـﺮد ﻛـﻪ ﻣـﺘﻮن در واﻛـﻨﺶ ﺑﻪ آنﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﮕﺎرش در آﻣـﺪه اﺳﺖ. (ﻣﺮﺗـﻀﻮى، 1385: 164)

اسکینر در ﻣﻘﺪﻣﻪ ﻛﺘﺎب ماکیاولی بیان ﻣﻰدارد: اﺳﺘﺪﻻل ﻣﻦ این ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺑﺮاى ﻓﻬﻢ ﻧﻈﺮیهﻫﺎ و تعالیم ماکیاولی، ﺑﺎید ﻣﺸﻜﻼﺗﻰ را از ﻻﺑﻪﻻى ﻏﺒﺎر زﻣﺎن ﺑﺎز و آﺷﻜﺎر کنیم. (اسکینر،1380: 17) او ﺑﻪ وﺿﻮح در دو ﻛﺘﺎب ﺷﻬﺮیار و ﮔﻔﺘﺎرﻫﺎ و ﺳﺎیر ﻧﻮﺷـﺘﻪﻫﺎى ﺧـﻮد در ﺑﺎب ﻓﻠﺴﻔـﻪ سیاﺳﻰ، ﺧـﻮیشتن را ﺑﺎ آنﻫﺎ روﺑﻪرو دیده اﺳﺖ. ﺑﺮاى این ﻛﻪ ﺑﻪ چنین دیدﮔﺎﻫﻰ برسیم ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻦ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺗﺠﺴّﻢِ ﯾﮏ ﻋﻤﻞ ﻣﻔﺎﻫﻤﻪ اي ﯾﺎ ارﺗﺒﺎﻃﯽ ِﻗﺼﺪ ﺷـﺪه در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﻣﺆﻟّﻒ از ﻃﺮﯾﻖ آن ﻣﯽﺧﻮاﻫﺪ ﺑﺎ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎن و ﻣﺨﺎﻃﺒﺎن ارﺗﺒـﺎط ﺑﺮﻗـﺮار ﮐـﺮده و ﺑـﺪﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﻗﺼﺪ ﺧﻮد را ﻣﺤﻘﻖ ﺳﺎزد. ﻟﺬا ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮﺟﻪ داﺷﺖ، برای ﻓﻬﻢ ﻣﻌﻨﺎي ﻣـﺘﻦ، ﺑﺎﯾـﺴﺘﯽ از درون آن ﻣﺘﻦ ﺧﺎرج ﺷﺪه و ﺑﻪ راﺑﻄﻪ ﻣﯿﺎن ﻣﺘﻦ و ﺧﺎﻟﻖ ﻣﺘﻦ (نیّت ﻣﺆﻟّﻒ) توجّه کرد. ﺑـﺮاي ﺷـﻨﺎﺧﺖ ﻧﯿّـﺎت ﻣﺆﻟّﻒ، ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﻓﻀﺎي ﮔﻔﺘﻤﺎﻧﯽ و ارﺗﺒﺎﻃﯽ اي ﮐﻪ ﻣﺘﻦ در آن ﻓﻀﺎ ﺧﻠﻖ ﺷﺪه را ﺑﺎزﺳـﺎزي و ﺑـﺎز آﻓﺮینی ﻧﻤﻮد و ﺑﺮاي ﺑﺎزآﻓﺮﯾﻨﯽ اﯾﻦ ﻓﻀﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪﻃﻮر ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺑﻪ ﻣﺸﮑﻼت و ﻋﻼﯾﻖ ﺳﯿﺎﺳﯽ، زﺑﺎن و ﻣﻌﺎﻧﯽ و ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ راﯾﺞ و ﻧﯿﺰﻋﺮف ﻫﺎ و ﺳﻨﻦ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ اﺳﺘﺪﻻﻻت ﺳﯿﺎﺳﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ دوره زﻣﺎﻧﯽ و ﻣﮑﺎﻧﯽ ﻣـﺘﻦ ﻣـﻮرد ﻧﻈﺮ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻤﻮد.

نظم کیهانی:

هر مکتب و اندیشه ای را باید در مبنای معرفت شناسی و پاسخ هایی که به هستی، تاریخ و انسان می دهد، بررسی کرد که شامل تبیین جهان، انسان، طبیعت و تاریخ است. این پاسخ ها ستونِ پایه و سنگ ِزیرینِ هر دستگاه نظری و ارزشی می باشد که همانا تعیین کننده رویکرد سیاسی و اجتماعی پیروان آنست. میزان پایداری، کارآمدی و انسجام درونی هر اندیشه و مکتبی به همین سنگ زیرین است. هرچه اصول و مبانی تطبیق بیشتری با جهان واقعی بیرون از ذهن داشته باشد، دستگاه نظری منسجم تر، پایدارتر و کارآمدتر خواهد بود و اگر این طور نباشد انسان به تولید نظریۀ مؤثّر و تأثیر گذار نخواهد رسید. از زمانی که انسان به آگاهی دست یافت، پرسش هایی آغاز شد: چرایی و چگونگی جهان؟ چه چیزهایی وجود دارند یا ممکن است وجود داشته باشند؟ این چیزها چگونه در یک سلسله مراتب گروه بندی می شوند؟ علل این نظم چیست؟ آغاز و پایان کار کدام است؟ انسان چه پیوند و مناسبتی با طبیعت دارد؟ معنا و هدف زندگی کدام است؟ آیا آفریننده ای هست یا جهان تصادفی ایجاد شده است؟

با این وجود از زمانی که انسان پرسش از جهان و پدیده های گوناگون را آغاز کرد و به تبیین و تشریح ماهیت، جایگاه و کارکرد آنها پرداخت هستی شناسی ایجاد شد. در آن دوران دریافت حقیقت هستی هرگز بدون واسطه امکان پذیر نبود و انسان به تنهایی نمی توانست با منشاء ارتباط برقرار کند و نیاز به واسطه داشت. (رضاقلی، 1395 :14)

به طبع در ایران باستان هم چنین بود که هیچ امری از جمله سیاست خارج از چارچوب دین، فهم نمی شد و با ظهور دین زرتشت، ارکان هستی شناسی ایرانی و پایه های اندیشه و فهم بر اساس آن نهادینه شد. (رضایی راد، 1378 :19)

در این جهان بینی دو جهان نام برده شده، یکی جهان بالا یعنی جهان اصل (مینو) که واقعی است و دیگری جهان زمینی(جهان زیست) که آینۀ آن باید باشد و بر اساس آن معنا می یابد (احمدوند، 1396 :175) و انسان آسمان و زمین را به گونه ای همبسته و پیوسته می نگرد و هر گونه انقطاع را نقطه بی نظمی و آشوب می داند. (احمدوند، 1389 :8)

بنیادهاي اندیشۀ تنسر به لحاظ هستی شناختی همان چارچوب هاي اندیشۀ زرتشت و دین بهی ایران باستان را دارد. (ازغندی، 1391 :6) اندیشه ای قائم محور که بر اساس آن، تمام عالم با هم در ارتباط متقابل و پیوسته و بر اساس نظمی سراسری ادامۀ حیات می دهد. در این عالم دو نیرو به نام خیر و شر وجود دارند، که در حال نزاع دائمی هستند، نیروهای خیر در پی نظم و نیروهای اهریمن در پی آشوب هستند و این دو نیرو موجب حرکت جهان می شوند. (عنایت، 1385: 76) البته قبل از ظهور زرتشت، مزداپرستی حاکم بود و انسان غایت زندگی خود را بر پایه اساطیر شکل می داد و نیروی خود را از اساطیر می گرفت(رضایی راد، 1378: 49)، بین تاریخ ایران و اسطوره ها رابطه ای دوشادوش، هم عرض و متقابل وجود دارد، این روایات و عقاید اغلب مبتنی بر متون برآمده از ذهنیت های آرمانی هستند که اسطوره به عنوان اولین دستگاه نمود این دستگاه فکری، روایات عمدتاً شفاهی را از محیط زندگی انسان به صورت قدسی ارائه می دهد بنابراین برای درک مبانی و ساختارهای سیاسی، اجتماعی باید اسطوره ها را درک کرد و شناخت. (احمدوند، 1396 :17) اسطوره نوعی روایت کلان و داستان گونه است که خاستگاه نظم های طبیعی یا اجتماعی را براساس قالبی انسان گونه شرح می دهد و وضعیت کنونی را برآن مبنا توضیح داده و توجیه می کند. این اساطیر در اثر همزیستی دراز مدّت با دستگاه های فلسفی ناگزیر شدند ساختار تخیّلی، واگرا و طبیعیشان را دگرگون سازند. پس از ظهور زرتشت ایزدان چندگانه به فرشته تبدیل شدند و سپس فرشتگان تجلیات فضایل اخلاقی ایزد برتر شدند و تفکر اسطوره ای و تفکر دینی دو منبع و سرچشمه فکری نظام کیهانی و اندیشه سیاسی دوران ساسانی شدند. (احمدوند، 1389: 43)گذر از چند خدایی یا شرک (پلی تئیسم) و به تحلیل رفتن سایر ایزدان در ایزد برتر(هنوئیسم) و در نهایت توحید و یکتاپرستی (مونوئیسم) فرایندی عام در تحول اساطیر و ادیان است (رضایی راد، 1378 :48) که با این تغییرات اسطوره ها حذف نشدند بلکه به سمت عقلانیت و مذهب تکامل یافتند (رضایی راد، 1378 :71) و قانون عام طبیعت بر تمام هستی حاکم شد. قانونی که اَشه نام داشت، عبارت بود از نظم حاکم بر هستی و قواعدی که سیر طبیعی و درست رخدادها را تعیین می کرد و گستره وسیعی از نیکی ها چون: نظم، عدالت، درستی، فضیلت، کمال و دینداری را شامل می شد. (رضایی راد، 1378 :19)

وقتی جهان آوردگاه دو نیروی خیر و شر است و انسان مختار است که یکی از این دو نیرو را انتخاب کند، آنگاه اَشه به میدان می آید. (رضایی راد، 1378 :97) وظیفه ای را که هر کس بر اساس اَشه باید انجام می داد را خویشکاری می نامیدند که در حکم کار ثواب و عین دینداری بود، خویشکاری همان شراکت انسان در غایت آفرینش است. (رضایی راد، 1378 :128)

نگاه تنسر به انسان را باید نگاهی برگرفته از چارچوب های انسان شناختی زرتشتی دانست. انسان ها به لحاظ سرشت و استعداد، متفاوت و متضادّند؛ نه یکسره بر سبیل راستی و نه کاملاً بر نادرستی، اصلاح پذیر و قابل هدایت بوده و دارای حق و تکلیف هستند و انسان غیر فعّال وجود ندارد، عدّه ای معدود، لایق فرمانروایی و عدّه کثیری لایق فرمانبرداری، پس مسئولّیت همه یکسان نیست اما هر کدام در جایگاه خود به حفظ نظم کیهانی مشغولند. (قاسمی، 1385 :49-44)

هرگاه انسان ها بر اساس اَشه زندگی کنند: اوّلاً دادگر می شوند، یعنی قانون ایزدی را برقرار می کنند و برخلاف آن عمل نمی کنند، ثانیاً در امور زیاده روی و تفریط نمی کنند و اعتدال را پیشه خود قرار می دهند، ثالثاً دروغ نمی گویند و پیمان نمی شکنند که اینها سر چشمه آشوب ها هستند.) رضایی راد، 1378 :124)

عدالت:

یکی از بنیادی ترین مفاهیم در این اندیشه ایرانشهری مفهوم عدالت یا داد است.

در قالب کیهان شناسی خیمه ای همه چیز متعادل است و عدالت به معنای آن است که هر وجود در جایگاه مقدر و محتوم خویش قرار گیرد. (سیف زاده، 1379: 36)

این مفهوم در نامه تنسر دست کم چهار بار و در معانی لازم و ملزوم آمده است:

1) عدالت به معنای نظام و آیین اَشه و هماهنگی و مطابقت با این آیین و قانون.

2) عدالت در برابر ظلم در معنای وسیع راستی.

3) عدالت به معنای خویشکاری و نهادن هر چیز در جای درست خود و اشتغال هر کس به کار خویش. (رجایی، 1395 :16)

4) عدالت به معنای پیمان و حد وسط افراط و تفریط (اخوان کاظمی، 1378 :9)

در نظر ایرانیان مفهوم راستی (اَشه) به عدالت بسیار نزدیک تر است، هماهنگ شدن با نظام اخلاقی و اجتماعی و شکستن ظلم و دروغ که این جز با قرار گرفتن هر چیز و هر کس در جای خود امکان پذیر نمی باشد. (مجتبایی، 1332 : 31 -30)

در اندیشه دینی تنسر اساس معیشت و نظام اخلاقی جامعه بر اصل خویشکاری و خودآیینی طبقات قرار دارد و به هر کس واجب است که تنها کار و پیشه ای که خاص و بایسته طبقه اوست بپردازد و تجاوز از حدود آن گناه و باعث ویرانی، آشوب و تهی شدن جامعه از عدالت می شود. (ازغندی، 1391 : 13)

جامعه آرمانی اَشون، جامعه ای منظّم و قانونمند است که هرچیز در جای خود است و این یعنی نور ایزدی بر همه جای مملکت تابیده می شود. (احمدوند، 1396 :18)

نظم و عدالت آنچنان مهّم و حیاتی است که اساطیری برای حفظ این دو مهّم نام برده می شوند. یکی از این اساطیر و چهره های محبوب دین زرتشت و ایران باستان الهۀ سروشه (سروش) به معنای الهۀ فرمانبرداری یا انضباط است که نماد نظم و اطاعت است و الهۀ دیگری به نام اردیبهشت که حافظ قانون است و نظم را حفظ می کند تا عدالت برقرار شود. (هیلنز، 1379 :74)

متدلوژی اسکینر و تنسر:

1-1- تنسر کیست:

با مطالعۀ تاریخ ساسانی اولین نکته ای که به ذهن متبادر می شود تأثیر مذهب و روحانیون در تمام جوانب زندگی مردم و جامعه است. تاریخ این امپراطوری با نام بعضی از این روحانیون مانند تنسر گره خورده است. بزرگترین موبد و عالم زرتشتی در زمان اردشیر مؤسّس سلسله است. اوّلین روحانی نامداری که وجود تاریخی داشته است و کسی بوده که از طرف اردشیر مأمور شده تا اَوستا را که در زمان سلوکیان و اشکانیان پراکنده شده بود را گردآوری و متمرکز کرده و در اختیار همگان قرار دهد.

«شاهنشاه اردشیر بابکان آمد از پی نو کردن و از نو آراستن سلطۀ ایران همان نبشته ها از پراکندگی به یک جای آورده شد و پورتکیش تنسر پارسا که هیربذ هیربذان بود برآمد با تفسیر اَوستا، اردشیر او را فرمود اَوستا را پی افکند و به مدد آن تفسیر آن را به هم پیوستن و منتشر کردن» (مینوی، 1332 :6) در آثاری که تاریخ ساسانیان را کنکاش کرده است اَلقاب مختلفی از قبیل راست دستور، پوریوتَکیش پارسا (یعنی دارای مذهب پیشینیان)، سردار مینوی، پُرگفتار و راست گفتار پارسا برای تنسر بازگو شده است.(مینوی، 1332 :7)

تنسر از از خانواده های بزرگ و از اشراف‌ زادگان امپراطوری غیر متمرکز اشکانی بود، پدرش از پادشاهان محلی پارس بود. در این دوره مذهب رسمی وجود نداشت و ساتراپ ها از لحاظ مذهب مستقل بودند. مزدا پرستی، ناهید پرستی، میترا پرستی، مهر پرستی و پرستش خدایان یونانی در بین آنها رواج داشت.

این امپراطوری در مسیر جاده ابریشم بین امپراطوری روم در حوزه مدیترانه و سلسله هان در چین واقع بود و تبدیل به مرکز تجارت و بازرگانی شد در نتیجه ثروت کلانی نصیب ایالات شد. پارس یکی از این ایالات بود که تنسرِ شاهزاده، پرورش یافته آنجا بود، ثروت زیادی به ارث برد و پنجاه سال به دیانت و تبلیغ پرداخت. «از عُقلا و جُهلا و اوساط و اوباش پوشیده نیست، که پنجاه سال است تا نفس اَمّاره خویش را بر این داشتم به ریاضت ها که از لذّت نکاح و مباشرت و اکتساب اموال و معاشرت امتناع نموده و نه در دل کردم و نه خواهان آنکه هرگز ارادت نمایم و چون مَحبوسی و مَسجونی در دنیا می باشم تا خلایق عدل من بدانند و بدانچه برای صلاح معاش و فلاح معاد و پرهیز از فساد از من طلبند و من ایشان را هدایت کنم، گمان نبرند و صورت نکنند که دنیا طلبی را به مُخادعه و مُخاتله مشغولم و حیلَتی تَوَهّم افتد و چندین مدّت که از محبوب دنیا عزلت گرفتم و با مکروه آران داشته برای آنکه اگر کسی را با رشد و حَسنات و خیر و سعادت دعوت کنم اجابت کند و نصیحت را به معصیت رد نکند و حلال را حرام و حرام را حلال نکند.» (مینوی، 1354 :51-50)

تنسر عقاید نو افلاطونی داشت با زاویۀ دید فقهی که مُلک و دین را یکجا می دانست. او سیاست را به معنای فن اعمال زور و تنبیه مشروع می دانست. حکومت در اندیشه وی پایه ای کاملاً مذهبی و دینی داشت که هدفش اجرای احکام دین و حفظ نظم کیهانی است. (احمدوند، 1396 : 216 ) ویرگون نامه تنسر را نه یک گزارش تاریخی بلکه یک نوشته تبلیغی زرتشتی خوانده است. (جلیلیان، 1387: 23)

برای حکومت ها نظم و عدالت دو امر بسیار حیاتی هستند. حکومت ها برای راحتی و کم کردن هزینه حکمرانی خود نیاز به ایجاد مشروعیت و کسب مقبولیت مردمی دارند و آن هم با عدالت، برقراری نظم و راضی و خشنود کردن مردم جامعه اتّفاق می افتد، که ابزارهای گوناگونی دارد و یکی از آن ابزارها اندرزنامه نویسی است. هدف اندرزنامه ها باوراندن مشروعیت حکومت مستقر است. در اندرزنامه ها چگونگی به چنگ آوردن قدرت و نگاه داشتن آن بیان می شود که نامه تنسر یکی از این اندرزنامه هاست. بر همین اساس این نامه را می توان به بخش هایی از قبیل: سنّت های پادشاهی، دین و دولت و رابطه آنها، مراتب مردم و جامعه، امنیّت و اقتصاد، مقرّرات و مجازات تقسیم نمود.

روح حاکم بر این نامه نظم محور است و اندیشه ای که در یک تداوم هدف دار سیر می کند. از دل نظم کیهانی، آرمانشهر و از دل نظم دینی، فرد اَشون یعنی شاه آرمانی و جامعه اَشون یعنی طبقات آرمانی ایجاد می شود. (احمدوند، 1389: 85)

پس از بیان ظاهری و باطنی(جهان بینی) تنسر در قالب متدلوژی اسکینر باید به دنبال کشف کنش مقصود رسان وی بود.

كنش گفتاري آن است كه گوينده يا نويسنده با گفتن يا نوشتن كاري را انجام مي‌دهد و از انجام اين كار نيز مقصود و منظوري دارد. از اين لحاظ، آنچه در تفسير حائز اهمّيت فراوان است، كشف همين قصد و منظور است. از اين لحاظ، آنچه در تفسير حائز اهمّيت فراوان است، كشف همين قصد و منظور است. مسأله اساسي در مطالعۀ هر متن اين است كه دريابيم نويسنده به هنگام نوشتن، يعني هنگاميكه آن متن را براي خوانندگان مي‌نوشت، قصد بيان چه چيزي را داشت كه در عمل به وسيله بيان اين نطق معين مي‌خواست با آنها ارتباط برقرار نمايد ( لک، 1383: 65 )

برای فهم متن نامه تنسر باید زمینه، شرایط و تاریخ زمان را بررسی و سپس دریافت که این نوشته برای چه منظوری نوشته شده و قصد او در آن زمان چه بوده و چه هدفی داشته است. شرایط اواخر حکومت اشکانی، کم اعتبار شدن میراث ایران باستان، باورها و اساطیرش و جایگزینی ملوک الطوایفی و هلنیسم به جای آن بوده است. این شرایط تنسر را وادار کرد تا اندیشه خود را پرورش داده و در نشر آن نهایت کوشش را انجام دهد. تمام قصد او نمایش نظم کیهانی و زمینی کردن آن در قالب نوعی جدید از حکومت بود.

با شعله ور شدن دوباره اعتقادات و تفکّرات ایران باستان قبل از دوران اسکندر و سرخوردگی های ایرانیان، افرادی مثل تنسر، زمینه را برای ظهور دوباره این اندیشه ها فراهم کردند. هدف ایجابی انقلاب تنسر همانا حکومت شاه آرمانی بود، در سرزمین آرمانی بر ویرانه های حکومت اشکانی با مجهولات فراوانی که مرحله به مرحله، تنسر آنها را جلو می برده و بر اساس اُلگویی پیشینی، با تکیه بر دین زرتشت به شرح پایه های آن پرداخته است. مهمترین غایت در نظر وی نظم و عدالت است که بدون آن این حکومت ناقص می نمایاند و منجر به تباهی دنیا می شود.

در ادامه متدلوژی اسکینر باید ببینیم که اندیشه تنسر موجب تحّول شده یا نه؟ به نظر می رسد اندیشه ایرانشهری تنسر با جزئیات و مبانی که با پایه و اساس محکمی بر اساس مذهب و جهان بینی دینی داشت، تحوّلی بس شگرف در دنیای سیاست ایجاد کرد که تا امروز اثر این اندیشه ماندگار است.

اﺳﻄﻮره و ﻣﺬﻫﺐ کیفیت حکومت کردن و اندرزهای آرمانی و اخلاقی را در هرم حکومت به نمایش می گذارند. ﺧﻠﻖ اﻧﺴﺎن آرﻣﺎﻧﻲ و آرﻣﺎنﺷﻬﺮﻫﺎیی ﻛـﻪ ﺗـﺎب ﻇﻠـﻢ و ناعدالتی را نداشتند و سیاست را به عنوان تدبیری در جهت رفع ناملایمات می دیدند و با اتّصال به آسمان و امور مافوق طبیعی سعی در مشروع کردن این خواسته داشتند. ﺗﻨﺴﺮ در دوره اي ﺑﺤﺮاﻧـﻲ ﺑـﺮاي ﺑﺎز ﮔﺸﺖ وحدت ملّی و دینی، دﺳﺖ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﻣﻲﺑَﺮَد و اندیشه تحول ساز خود را بیان می کند که نابسامانی و ناملایمات را سامان بخشد.

1-2 - اندیشۀ سیاسی تنسر:

عصر ساسانی ادامۀ مستقیم و پیوسته دولت ایرانشهری هخامنشی است که سه ویژگی دارد: همترازی دین و سیاست، یکتاپرستی و تقسیم کار. (وکیلی، 1397: 13) این دیدگاه، دادگری را با رعایت نظم و قانونِ حاکم بر طبیعت همتا می انگارد. بازیگران این اندیشه؛ شاه آرمانی، طبقه و نهاد دین بودند. (احمدوند،1396 :208) در این راستا به توضیحاتی خواهیم پرداخت.

1-2-1- شاه آرمانی:

سرشت اندیشۀ زرتشتی و ایرانشهری به سوی یک خوتایی است و از دل این تفکّر، شهریاریِ متمرکز بروز می کند. (ازغندی، 1391: 43) مجموعه ای از قدرت، آیین و شوکت گرد هم می آیند تا بنیاد پادشاهی را بسازند، استوار سازند و زمینه سلطنت آرمانی را فراهم کنند. خانواده و تربیت لوازم کار را فراهم می کنند، آیین زرتشتی چارچوب نظری، مقام، شأن و مرزها را تعریف می کند، بخت و اقبال خداوندی هم شوکت را تنظیم می نماید. (رجایی، 1395: 115) اصلی ترین مهره سیاست گذاری در ایران باستان شخص پادشاه است و تمام سیاست در ایران باستان حول محور تحلیل این شخصیت است. (احمدوند، 1396 :27)

شاهنشاه می بایست اَشون و پارسا باشد و قانون حاکم بر هستی را پاس بدارد، یک نیروی درونی است که شاه را وا می دارد که برای خود حد قائل شود که این نیرو خویشکاری نام دارد. او تنها یک فرد یا رهبر سیاسی نبوده، بلکه نمادی از یگانگی بوم ایرانی و سرزندگی و آبادانی آن نیز محسوب می شود. (وکیلی، 1397 :658)

شاه شأنی همانند خدا دارد، بی رقیب است و بهترین در زمین و نقش سر در جامعه را دارا می باشد. وی دارای بالاترین مقام آمریت است، اما مستبد نیست و مانند پدری مهربان است. (رجایی، 1395 :121) اگر در جامعه رهبر درستکار باشد کل جامعه چنین می شود. شهریاری که اهورا مزدا او را تأیید کرده، جامعه را به سمت رستگاری می برد. (احمدوند، 1396 :185) پادشاه تجلّی عدل و داد است و هیچگاه ظلم نمی کند و چنانچه رفتار او در ظاهر ظلم به نظر برسد ناشی از جهل مردم به مصداق عدل است. (ازغندی، 1390) «پادشاهان ما به قتل، غارت، غَدر و بی دینی منسوب نبودند.» ( مینوی، 1354 :90) شاه مُروّج دین و آئین است. (ویسهوفر، 1396 :245) وضعیت شاه آرمانی در ایران باستان با صفات گفته شده ترسیم شده و جایگاهی بسیار خاص و ویژه دارد.

1-2-2- طبقه:

در ایران باستان ظرف اصلی سازماندهی اجتماعی طبقه است. هر فرد باید حدود مرز و طبقه خود را بشناسد و حقوق و تکالیف مخصوص داشته باشد و در هر طبقه که به دنیا آمده آموزش ببیند و تربیت یابد. طبقات انتقال دهنده صفات و آداب بودند و اصلی ترین ساز و کار انتقال رفتارهای اجتماعی به شمار می رفتند. تمام تغییراتِ قدرتی و ثروتی باید در طبقه باشد که این امر رضایت همگان از وضع موجود و عدم شورش و انقلاب را در پی دارد. (احمدوند، 1396 :187) ایشان از روش تربیتی خود در پی اهدافی بودند که موازی با نظریۀ ایرانشهری بود: تربیت ملّی و قومی به منظور تحکیم ملیّت، تربیت خانوادگی به منظور تحکیم واحد خانواده، تربیت مذهبی و اخلاقی، تربیت شغلی برای دوام طبقات و تثبیت وضع اجتماعی، تربیت بدنی به منظور سلامتی، نیرومندی و سلحشوری، فراهم کردن فعالیت ها و سرگرمی ها برای ایجاد فراغت و رفع بیکاری عامه برای جلوگیری از گناه. در جهان بینیِ مزدایی، نحوه خلقت چنان است که هر کسی برای مقام خاصّی ساخته شده است. جامعه به مثابه اندام موجود زنده ای است که هر جزء کار خاصّی را انجام می دهد. (احمدوند، 1396: 188)

همانگونه که عرصه کیهانی به صورت خیمه ای تصویر می شود، نظم سیاسی و اجتماعی نیز تابع سلسله مراتبی است که همواره باید از آن حفاظت کرد. جامعه ساسانی تا دوران خود سازمان یافته ترین جامعه انسانی بر زمین بود و تخصص یافتگی در تمام نهادهای اجتماعی و سیاسی آن آشکار بود، که ریشه در باستان داشت (وکیلی، 1397 :264)، جامعه ای که متشکّل از دین یاران (روحانی، آتوزیان، موبدان، آذر بان، مُغان)، سیاست یاران (دیوانیان، دبیران)، رزم یاران (ارتشبدان، نِسیاران، سپاهیان، جنگاوران)، فن یاران (صنعتگران، کشاورزان) و خدمت یاران (کارگران، دست ورزان) بود. (رجایی، 1395 :83)

هر یک از طبقات با تعدادی از الهه ها و خدایان در ارتباط بودند، که نشانگر ساختار کیهانی و مقدّس آنها بود (زرّین کوب، 1384 :26) و هر طبقه آتش و معبد مخصوص خود را داشت مثل؛ آذر فَرَنبَغ برای طبقۀ روحانیون، آذر گُشنَسب برای شهریار و آذر بَرزین مهر برای طبقۀ کشاورز و برزگر وجود داشت. (کریستین سن، 1332 :120)

هر خانواده آتشی داشت که رئیس خانواده مراقب آن بود تا خاموش نشود، آتش دهکده آذران نام داشت که برای حفاظت از آن دو مُغ معیّن شده بودند، همچنین هر شهر هم آتشی مخصوص داشت بنام بهرام، که چند مُغ مواظب آن بودند و بالاتر از همه اینها سه آتش مقدّس قرار داشت که رؤسای هر طبقه حافظ آنها بودند. (پیرنیا، 1386 :251) موبد رئیس روحانیون، سپاهبد رئیس جنگاوران، دبیربد رئیس دبیران، هوتخشبد رئیس صنعتگران و واستریش بد رئیس کشاورزان بود. (کریستین سن، 1332 :69) این چهار طبقه را پَشیک می نامیدند. (وکیلی، 1397: 258)

تنسر بیان می کند که: «مردم در دین چهار اعضایند که آنها را اعضاء اَربعه گویند و سر آنها پادشاه است..... آدمی زاده بر این چهار عضو در روزگار صلاح باشد مادام، البته یکی با یکی نقل نکنند الّا آنکه در جَبلّت یکی از ما اَهلیتی شایع یابند، آن را بر شاه عرض کنند، بعد از تَجرُبت موبدان و هَرابده و طول مشاهدات، تا اگر مستحق دانند، بِغیر طایفه الحاق نمایند.» (مینوی، 1354 :57) از این گفته ها روشن می شود که تنسر طبقات را در ذیل پادشاه با وظایف خاص خود در نظر می گیرد. البته استثنایی هم در نظر می گیرد که اگر در طبقه فردی لیاقت پیشرفت طبقاتی داشت با اِذن شاه و بعد از بررسی موبدان این جابجایی امکان پذیر است وگرنه به هیچ وجه حرکت عمودی در طبقات ممکن و مقبول نیست و نظم مطلوب را به هم می زند.

ﻋﻤﻮم ﻣﺮدم ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻛﺎرﻫﺎي ﺧﻮد ﻣﺸﻐﻮل ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﭼﺮا ﻛﻪ اﮔـﺮ ﻋﺎﻣـﻪ ﺑـﻪ ﺳﻴﺎﺳـﺖ ﻧﺰدﻳﻚ ﺷﻮﻧﺪ، ﺷﻐﻞﻫﺎ ﭘﺮاﻛﻨﺪه ﻣﻲﺷﻮد، ﺗﺨﺼّﺺ رﺧﺖ بر ﻣﻲﺑﻨـﺪد، ﺟﺎﻳﮕـﺎه ﻃﺒﻘـﺎﺗﻲ ﻧـﺎﺑﻮد ﻣﻲﺷﻮد.... و عدالت، داد و امنیت نابود می شود. (مینوی، 1354 :61)

ﻋﺪاﻟﺖ ﺑﻪ ﻣﻔﻬﻮم ﻗﺮار دادن ﻫﺮ چیزی در ﺟﺎي ﺧﻮدش ﯾﮑﯽ از ﺑﻨﯿﺎﻧﻬﺎي اﺳﺎﺳﯽ اﻧﺪﯾﺸﻪ اَﺷﻪاي اﺳﺖ و ﯾﮑﯽ از وﻇﺎﯾﻒ ویژه ﺣﺎﮐﻢ اﺳﺖ. اﯾﻦ ﻣﻔﻬﻮم ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎي اﻋﺘﻘﺎد، ﺑﺎور و ﻋﻤﻞ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﻪ رﻋﺎﯾﺖ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﺮاﺗﺐ اﺳﺖ. ﺣﻔﻆ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﺮاﺗﺐ ﻫﻤﺎن ﻋﺪل اﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺎدﺷﺎه ﺑﺎﯾﺪ داﺷﺘﻪ ﺑﺎشد. در ﻫﺮﻃﺒﻘﻪ اﺧـﻼق خاصی وﺟﻮد دارد ﻛـﻪ ﻧﻈـﻢ ﻃﺒﻘـﺎت را ایجاد کرده و ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻋﻨﻮان ﻧﺒﺎﻳﺪ به ﻫﻢ رﻳﺰد. همانا ﭘﺎدﺷـﺎه حافظ آن است و ﺑﺎﻳـﺪ ﻣﻴـﺮاث ﮔﺬﺷﺘﮕﺎن را نگه داری کند، همانطور که ﻋُﺒّﺎد و زاﻫﺪان دﻳﻦ را ﻧﮕـﻪ داري ﻣـﻲﻛﻨﻨـﺪ، ﻛﺎر ﺟﻨﮓ و ﻧﮕﻪ داري از ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﺑﺮﻋﻬﺪة ﺳﭙﺎﻫﻴﺎن اﺳﺖ، کتابت و رﺳـﺎﻳﻞ و ﻣﺤﺎﺳـﺒﺎت را دﺑﻴﺮان و وزﻳﺮان ﺑﺮﻋﻬﺪه ﻣﻲﮔﻴﺮﻧﺪ، ﺑﺮزﮔﺮان، ﺗﺎﺟﺮان و رﻋﻴّﺖ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻛﺎرﻫﺎي­روزﻣـﺮه ﺧـﻮد ﻣﺸﻐﻮل اﻧﺪ. (ﻛﺮﻳﺴﺘﻦسن، 1367 :147 )

در اندیشۀ سلسله مراتبی ایرانیان، زمان هم تقسیم بندی خود را داشت و دارای نظم و مراتب بود و اساس و پایه ای دینی داشت. بر این اساس زمان به پنج قسمت تقسیم شده بود «سپیده دم، سحرگاه/ صبح، بامداد/ ظهر، نیمروز/ عصر، پسین/شب» که بنای کارهای روزانه و عبادت ها بود که هر یک به سطحی از سطوح نظم اجتماعی پیوند خورده بود. هریک از این پنج سطح از سلسله مراتب اجتماعی، ایزد نگهبان خود را داشت که آشکارا در آیین زرتشتی ابداع شده است و با پنج عنصر مادی آب، خاک، آتش، باد و اَثیر پیوند خورده بود. پنج گاه روز، پنج سطح سلسله مراتب اجتماعی و پنج ایزد نگهبان که پیوسته و مرتبط با هم و مقدّس هستند. (وکیلی، 1395 :35)

تنسر سفارش می کند که شاه برای حفظ قدرت و نظم طبقات باید کارهایی از قبیل؛ اعتدال در کارها، سپردن امور به عُقلا و کاردانان، خِرد ورزی، دور اندیشی، آینده نگری، بهره گیری مناسب از زور و اجبار، گُماشتن مُنهی و جاسوس انجام دهد. (ازغندی، 1390) تنسر اگرچه شهریار را به تعادل و تدبیر فرا می خواند، اما این تعادل را رفتار متناسب با هـر پدیده و گروه متفاوت می داند. در نگاه وی که طبعاً نگاهی منبعث از جهان بینی زرتشتی است هر کدام از سرشتهاي انسانی اقتضاي سیاسات متفاوتی دارد. کسانی که به خلاف رأی و امر پادشاه کاری سازند، بی طاعتی و ترک ادب کنند و هرکس به کار خویش مشتقل نباشد فساد زیاد شده و عصیان می کنند، شاه باید با آنها برخورد شدید کند و در کشتن آنها اسراف کند چون ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻲ از ﺷﺎه ﺑﺰرﮔﺘﺮﻳﻦ گناه است. (مینوی، 1354: 59)

تنسر به پادشاه سفارش مـی کنـد تا هرجا که نیاز باشد از زور و قهر استفاده کند. او در فقراتی دیگر به روشنی جواز شرعی تنبیـه و سـرکوب مردم را صادر می کند و از آن به عنـوان رفتـاري سـتوده کـه ملـک و دیـن بـدان محکمتـر شـوند یـاد می کند. (حیدری نیا، 1386: 90)

1-2-3- نهاد دین:

در اندیشه سیاسی ساسانی، دین جایگاهی ویژه داشت و همه زیرساخت های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را می ساخت و حکومت وظیفۀ تحقق اهداف قدسی را در زمین داشت. (احمدوند، 1396 :168)

دین و سیاست از نظر هستی شناسانه و نظری کاملاً مرتبطند، اما مصداق زمینی آنها جایگاه و کارکرد متمایزی دارد. یعنی در عرصۀ زندگی انسان دو کار ویژه متفاوت دارند که باید متمایز از یکدیگر به کار خود مشغول باشند.(رجایی، 1395 :80)

دین و ملک به یک شکم زادند، هرگز از یکدیگر جدا نشوند و صلاح، فساد، صحت و سقم هر دو یک مزاج دارد. (مینوی، 1354 :53) اینکه تنسر دین و سیاست را فرزندان همزاد می داند مهّم است چون همزادی دلالت بر همبستگی و همترازی آنها دارد و در عین حال استقلال آنها از هم. دو برادری که یکی نیستند اما هم سنگ و هم ترازند. (رجایی، 1395 :79)

وقتی قدرت پادشاه بر دین بهی استقرار یابد و دین توسط پادشاه نگهبانی شود، جامعه ای عادلانه و دادخواه برپا می شود، کشور به رفاه می رسد، مردم از ترس و ناامنی فارغ می شوند، علم رشد می کند، فرهنگ حفظ می شود، اخلاق و رفتار تعالی می یابد، انسانها بخشنده، دادگر و شکرگزار می شوند. (دیلم صالحی، 1384 :75) در رابطه دین و سیاست همیشه دین به نفع سیاست و در جهت تثبیت قدرت قدم بر می دارد و هیچ چیزی مشروع و مصوّب نمی شود مگر اینکه به تصویب یک مُغ رسیده باشد. (پیرنیا، 1386 :251)

در دوران ساسانیان اثبات سر سپردگی شهریاران به آئین نه تنها برای اتصال آنها با اورمزد بلکه دلیل احترام به جهان بینی رایج و ترس از قدرت طبقه دینی نیز بود. از منظر آنان شاه غیر دیندار از طرف اهریمن است و باید طرد و خلع شود. (رضایی راد، 1378: 305) در آئین بهی، شاهی دین است و دین شاهی است، بزرگی شاهی در بندگی دین و بزرگی دین در شاهی است. (پژوهش، 1348: 98)

اگر در نظر بگیریم که دین زرتشتی در کوچکترین حوادث و وقایع زندگی دخالت داشته و هر فردی در شبانه روز چقدر درگیر دین بوده آن وقت آشکار می گردد که دین در چه جایگاهی و نقش روحانیت چقدر پررنگ بوده است. (کریستین سن، 1332: 85) حتی قانون همان احکام دینی بود که به صورت جامع در دینکرد جمع آوری شده است. (احمدوند، 1396 :184)

نتیجه گیری:

ﻧﺎﻣﻪ ﺗﻨﺴﺮ از ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺘﻮن ﮐﻼﺳﯿﮑﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎزﺗﺎب دﻫﻨﺪۀ ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎي ﻣﺤﯿﻂ ﺳﯿﺎﺳﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ دوران اﺳﺖ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه در ﻓﻀﺎي ﻓﮑﺮي ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺣﺎﮐﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﺟﻬﺎن بینی زرتشتی و کیهان شناختی آن نظریه پردازیﮐـﺮده است. تمام امور را ﺑﻪ آن ارﺟﺎع داده و ﺑـﻪ ﺻـﻮرتﺑﻨـﺪي اﻧﺪﯾﺸﻪ ﺧﻮد ﭘﺮداﺧﺘﻪ اﺳﺖ. وی ﺟﻬﺎن را ﻋﺮﺻﻪ ﮐﺎرزار دو ﻧﯿﺮوي ﺧﯿﺮ و ﺷﺮ ﻗﻠﻤﺪاد ﮐﺮده و اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ را ﻧﯿﺰ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻪ ﮔﺮوه هاي ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﺮده اﺳﺖ. در ﻧﮕـﺎه او اﻧـﺴﺎن مختار و مسئول است. ﺑﺮﺧﯽ ذاﺗﺎً ﻧﯿﮏ و ﻣـﺴﺘﺤﻖ ﺣﮑﻮﻣـﺖ بوده و ﺟﻤﻌﯿﺘـﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪ اِﻋﻤﺎل ﺣﮑﻮمت، یعنی همان حکومت رئیس محور که غایتش جامعه منظّم و عدالت محور بر پایه اَشه است، هستند. قوام نظام و عدل در گرو مشغولیّت هر کس به کار خویشتن و بازداشتن از دخالت در کار دیگران است. ﻣﺸﺮوﻋﯿﺖ ﺣﮑﻮﻣﺖ در ﺑﺮﻗﺮاري ﻧﻈﻢ، اﻗﺘـﺪار و ﺷـﮑﻞدﻫـﯽ ﻧﻈـﺎم ﺳﯿﺎﺳـﯽ ﯾﮑﭙﺎرﭼﻪ و ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ است.

در اندیشه سیاسی ساسانی، که نامه تنسر نیز با الهام از چنین شرایطی نگاشته شده، جایگاه ویژه ای برای دین مد نظر است و همه زیرساخت های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نشأت گرفته از همین جایگاه والا و پراهمیت دین بوده است. از منظر وی حکومت وظیفۀ تحقق اهداف قدسی را در زمین به عهده داشته و این مسأله در سیاست ورزی نیز کاملاً مشهود بوده است. در خصوص ارتباط دین و سیاست نیز باید اشاره داشت که از نظرگاه معرفت شناسانه و هستی شناسانه این دو کاملاً با یکدیگر مرتبط بوده و به نوعی دارای رابطه دوسویه بوده اند، اما مصداق زمینی آنها جایگاه و کارکرد متمایزی از یکدیگر داشته، بدین ترتیب که سیاست و دین که هر دو متعلق به عرصۀ زندگی انسان هستند دو کار ویژه متفاوت از یکدیگر داشته و متمایز از یکدیگر به کار خود مشغول بوده اند و هر کدام حوزه خاص خود را می بایستی پوشش می داده است. از منظر تنسر و به طوری که در اندرزنامه وی اشاره شده، اگر اینچنین نباشد عدل و داد برقرار نشده و جامعه به سمت فساد و نیستی خواهد رفت. تعادل در همه زمینه ها از منظر وی حائز اهمیت بوده و توصیه به شاه برای داشتن تعادل و رفتار به عدالت یعنی در نظر گرفتن هر امری در جای خودش، که این خود، عدالت خواهد بود. به نظر تنسر با وجود اینکه شاه شأنی همانند خدا در زمین دارد، بی رقیب است و حکم سر را در جامعه دارا می باشد و از بالاترین مقام آمریت برخوردار است، اما مستبد نیست و مانند پدری مهربان است که بایستی نگاه متعادل و یکسان به همه اعضا داشته باشد. وی مجموعه ای از قدرت، آیین و شوکت است تا در کنار هم بنیاد پادشاهی را بسازند، استوار سازند و زمینه سلطنت آرمانی را فراهم کنند. از منظر تنسر تمامی وجود و هستی در زمین بر حول محور شاه می چرخد، و از آنجا که تمام سیاست گذاری، تصمیمات، اراده و نگاه این شخص بر جامعه حاکم است، بنابراین باید شخصی عادل، فکور، حکیم و دانا باشد. با وجود اینکه سه عنصر مهم در عصر ساسانی که ادامۀ مستقیم و پیوسته دولت ایرانشهری هخامنشی است، شاه آرمانی، طبقه و دین هستند، این اندیشه از سه ویژگی منحصر به فرد یعنی همترازی دین و سیاست، یکتاپرستی و تقسیم کار، برخوردار است که در سایه اَشه در جامعه و با تکیه بر اصل خویشکاری به منصه ظهور می رسد.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید