کمال یعنی نهایت حد چیزی؛ به عبارت دیگر میشود بیعیبونقص بودن. ارزشمند به نظر میرسد نه؟
بله درست است؛ دارای ارزش بسیاری است، مخصوصا وقتی موجودی مثل انسان که دارای روحیه بینهایت طلب است، بخواهد راجع به آن نظر دهد.
کمتر کسی است که دلش بخواهد ضعفی داشته باشد یا کاری را نتواند به بهترین شکل ممکن انجام دهد. از طرفی کمتر کسی را خواهید یافت که بتواند اینگونه بدون ضعف باشد و تمام کارهای خود را کامل و به بهترین شکل به پایان برساند.
این ناهمخوانی میان توان انسان و روحیه بینهایت طلب آن، میتواند سبب بروز مشکلات روانی یا جسمی و حتی اجتماعی برای او شود؛ البته شدت آن متفاوت است، بستگی به طرز فکر افراد مختلف و میزان گرایش آنها به کمال دارد.
افراد از نظر میل به کمال به پنج گروه تقسیم میشوند؛
۱. عدم کمالگرایی
۲. کمالگرایی مطلوب
۳. کمالگرا
۴. کمالگرایی شدید
۵. وسواس در کمالگرایی
با یک تست ساده و دادن آزمون تعیین سطح کمالگرایی، میتوانید سطح کمالگرایی خود را مشخص کنید.
از نظر فلسفی کمالگرایی یک ویژگی همواره مثبت و مفید تعریف میشود.
در فلسفه اخلاق و نظریهی ارزش کمالگرایی، پایداری اراده برای رسیدن به کیفیت مطلوب مادی و معنوی زندگی را کمالگرایی گویند؛ هر چند ممکن است فرد کمالگرا به وجود زندگی بینقص اعتقاد نداشته باشد اما همواره در تلاش است تا به بهترین زندگی ممکن دست پیدا کند.
از جهت روانشناختی، کمالگرایی تلاش فرد برای به دست آوردن استانداردهای بالای زندگی و بیعیبونقص بودن است؛ اما چیزی که باعث میشود این مسئله به روانشناسی ارتباط یابد، این است که اثرات مثبت و منفی بر روی ذهن افراد میگذارد و جنبههای خوب و بد خود را در زندگی آنها آشکار میکند.
در فرم ناسازگار آن، مردم در تلاش برای رسیدن به یک زندگی ایدهآل دستنیافتنی با اهداف غیر واقع بینانه هستند؛ چون دستیابی به آنها ممکن نمیشود در آخر منجر به افسردگی و کاهش عزتنفس آنها میشود.
کمالگرایی مانند یک شمشیر دو لبه است؛ جنبه مثبت آن میتواند به شما انگیزه بدهد و شما را به سمت اهدافتان ببرد، باعث پیشرفتتان شود و اجازه ندهد وقت خود را هدر دهید.
لبه دیگر آن اما میتواند از سرعت حرکت شما کم کند، استرس و نگرانی را همراه دارد، تمرکز شما را کم میکند و درصد خطای شما را بالا میبرد.
این دست خود شماست که چگونه افسار کمالگرایی را به دست بگیرید تا جنبههای مثبت آن ظاهر شود و اثرات منفی آن تحت کنترلتان باشد.
دسته اول به کمال تمایل دارند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند، بدون اینکه استرس و نگرانی برای نرسیدن به آن داشته باشند. این حالت باعث میشود کمالگرایی به عنوان یک مشوق و عامل انگیزه در فرد عمل کند و به او در رسیدن به اهداف خود کمک کند.
دسته دوم ترکیبی از ویژگیهای دو دسته دیگر را دارند؛ میل به کمال همچنان در آنها بالاست و برای آن تلاش میکنند اما در عین حال استرس زیادی دارند، ترس نرسیدن به اهداف خود، همراه آنهاست و در صورت شکست خوردن دچار ناامیدی و افسردگی میشوند.
دسته سوم نیز میل زیادی به کمال دارند اما هیچ تلاشی در جهت رسیدن به آن نمیکنند، صرفا میخواهند و در مرحله عمل هیچ کاری نمیکنند؛ این فرایند در آخر منجر به افسردگی و ناامیدی میشود.
درست است که رسیدن به کمال، ارزش بالایی دارد اما این ارزش به آسانی به دست نمیآید؛ درواقع بهخاطر زمان و انرژی زیادی که صرف رسیدن به آن میشود، ارزشمند است. پس اگر منطقی به ماجرا نگاه کنید، متوجه میشوید رسیدن به کمال در همهی زمینهها ممکن نیست و انسان قادر به انجام همچین کاری نخواهد بود.
کمالگرایی منفی افراد را تحریک میکند تا بیعیبونقص باشند و در همهی زمینهها به بهترین شکل خود را نشان دهند. ذهن آنها رسیدن به کمال را در هر زمینهای میخواهد و انرژی و وقت افراد را در این مسیر صرف میکند.
مانند سرابی که در بیابان میبینید و هیچگاه به آب نمیرسید؛ افراد کمالگرا نیز هیچوقت سیراب نخواهند شد.
کمالگرایی میتواند در شکل، مکان و زمانهای مختلف خود را نشان دهد و افراد را مجبور به صرف انرژی و زمان برای بهتر شدن مسئلهای کند که گاها چندان اهمیتی ندارد.
معمولا این افراد زمان زیادی را نسبت به بقیه، صرف انجام دادن تکالیف و فعالیتها میکنند؛ همچنین ممکن است از انجام فعالیتهایی که احساس میکنند نمیتوانند به طور عالی انجام دهند دوری کنند.
داشتن استانداردهای سخت و زیاد برای روابط، نشاندهنده این است که شخص خواهان یک رابطه کامل و بینقص است؛ این کار باعث میشود استرس زیادی برای هر دو طرف در رابطه ایجاد شود.
در ورزش، ورزشکاران معمولا برای بهتر شدن تشویق و تحریک میشوند که میتواند از حد گذشته و حالت کمالگرایی به خود بگیرد. در ورزشهای انفرادی، مانند ژیمیناستیک، کمالگرایی بیشتر دیده میشود؛ مخصوصا زمانی که تنها در مقابل یک رقیب قرار میگیرند و با او مقایسه خواهند شد.
بعضی افراد تحمل بههمریختگی و بینظمی در محیط را ندارند و مدام سعی در مرتب کردن و تمیز کردن محیط دارند.
حتی اگر از نظر شما چیزی برای مرتب شدن یا بهتر کردن نظم محیط نباشد، ممکن است ببینید این افراد در حال جابهجا کردن وسیلههای اطراف برای رسیدن به نظم بهتر هستند.
برخلاف چیزی که انتظار میرود، یعنی اینکه کمالگرایی در این زمینه باعث افزایش سطح سلامت شود، اینجا نیز میتواند به بهداشت و سلامت فرد ضربه وارد کند.
برای مثال اگر یک کمالگرا نتواند یک بار به خوبی مسواک بزند، دیگر تلاشی برای مسواک زدن نخواهد کرد.
زمانی که یک کمالگرا میخواهد بنویسد یا صحبت کند، ممکن است بهخاطر ترس از اشتباه کردن، کیفیت سخنرانی و متن آن کاهش پیدا کند؛ چراکه ترس از اشتباه باعث میشود خیلی کم صحبت کند یا از نوشتن بعضی چیزها امتناع کند.
این مدل از کمالگرایی، باعث میشود افراد ساعتهای طولانی زمان برای تصمیمگیری راجع به اینکه چه بپوشند یا چگونه موهایشان را شانه کنند صرف کنند.
تلاش زیاد برای حفظ تناسب اندام نیز میتواند منجر به کمخوری و اعتیاد به ورزش شود.
کمالگرایی به مسیر بیپایانی تشبیه میشود که وقتی در آن گام برمیدارید حتی نمیدانید به مقصد نزدیکتر شدهاید یا نه.
یک فرد کمالگرا سعی میکند بیشتر و بیشتر بر روی کاری که میکند وقت بگذارد و زمان صرف کند؛ در آخر نیز از نتیجه حاصل شده، رضایت کامل را ندارد.
شما میتوانید یک چک لیست از کارهایی که میخواهید انجام دهید، تهیه کنید؛ اینگونه پیشرفت خود و تلاشتان در انجام دادن کارها بیشتر به چشمتان میآید و احساس رضایت بیشتری خواهید داشت.
از طرفی دیگر تمام زمان خود را برای عالی انجام دادن یک فعالیت نمیگذارید؛ چراکه دیگر موارد چک لیست منتظر شما هستند.
بپذیرید هر آنچه که انتظار دارید به آن دست پیدا کنید، ممکن نیست!
پس اهداف کوچکتر و سادهتری را انتخاب کنید که رسیدن به آنها ممکن باشد؛ اینگونه احتمال افسرده و ناامید شدن خود را به دلیل شکستها و نرسیدنهای متوالی کاهش میدهید.
فکر بهترین بودن، خواستههای دیگر شما را خفه میکند. شما نیاز به تفریح دارید، نیاز دارید تا در کنار دوستانتان وقت بگذرانید و گاهی از زیر کار در بروید بدون اینکه استرس شکست خوردن را داشته باشید.
خودتان را محدود به کار مداوم نکنید، به احساسات دیگرتان پاسخ دهید تا ذهنتان از فضای کمالگرایی دورتر شود.
اشتباه کردن یکی از بهترین فرصتها برای یادگیری است؛ از اشتباه کردن نترسید و این را بدانید که هر کسی که جای شما باشد ممکن است اشتباه کند و این دلیل بر ضعف و عیب شما نیست.
در انجام کارها شجاع باشید و از خراب کردن چیزی نترسید تا خلاقیت شما شکوفا شود.
بعضی افراد وقتی اشتباه میکنند خجالت میکشند و اعتماد به نفسشان را از دست میدهند؛ شما باید بهجای اینکه به واکنش بقیه به اشتباهتان فکر کنید بر روی یادگیری و پیشرفت خود تمرکز کنید.
داشتن نظم و روتین بسیار خوب است اما سرسختی بیش از اندازه در حفظ آنها آزاردهنده است. قوانین خود را اصلاح کنید و آنها را منعطفتر از قبل برای خود قرار دهید تا زندگیتان از حالت خشک و ماشینی خارج شود.
جزئیات مهم است؛ اما نه همیشه، نه همهجا!
گاهی توجه به جزئیات تنها اذیت کردن خودتان است مخصوصا زمانهایی که مشکلی جزئی دارید و کاری نمیتوانید برای حل شدن آن انجام دهید، فکر کردن به آن تنها اعصاب شما را بههم میریزد و شما را درگیر یک مسئله کم اهمیت میکند.
پس لازم نیست همیشه به همه جزئیات دقت کنید و حواستان باشد که کوچکترین چیزها هم درست و سر جایشان باشند.
آخر سر این کمال کجاست؟
خود کمال الان گرفته خوابیده، شما دارید دنبال او میگردید!
اما اگر کمال را نقطهای در نظر بگیریم برای رسیدن، در دور دستها آن را خواهید دید. ذات انسانی شما به سمت آن حرکت خواهد کرد اما تواناییهای یک انسان برای رسیدن به آن کافی نیست!
البته کمال دیگری نیز در وجودتان باید باشد؛ نه آنقدر بالا و نه آنقدر پایین، درست به اندازه خودتان. این چیزی است که میتوانید در پی رسیدن به آن باشید و در نهایت روزی آن را دریابید.