برای من واحد برنامه ریزی در سازمان حکم مغز در بدن انسان را دارد و اگر مغز در سلامت کامل باشه میتونه فرمان ها و عکس العمل های درستی را در زمان مناسب و حیاتی از خودش نشون بده و هرچقدر واحد برنامه ریزی از آدم های درست در جای مناسب بکار گرفته بشوند، به سازمان در راستای نیل به اهدافی مانند افزایش بهره وری، سودآوری و کاهش هزینه ها کمک بیشتری نسبت به سایر واحدها می تواند انجام دهد.
تا الان در مورد برنامه ریزی تقاضا صحبت کردم و از خطای پیش بینی گفتم حالا درنظر بگیرید که فروش محصول A برای سال آینده به طور متوسط 100 واحد در ماه پیش بینی شده و تمام محاسبات بهای تمام شده و میزان سودآوری، ظرفیت سنجی و استخدام نیروی تولیدی و اداری، سفارش گذاری مواد و انبارش براین اساس صورت پذیرفته است. در واقعیت اما، با درصد خطای 30% در هر ماه روبرو هستیم در این حالت دیگر سودآوری سازمان میزانی که قبلا محاسبه شده بود نیست و سرمایه گذاران متحمل ضرر شدن یا میزان فضای انبارشی که برای 100 واحد ( در صورت نگهداری یک ماه ذخیره اطمینان) ساخته شده دیگر کارایی ندارد و حتی میزان تولید هر ماه با توجه به افزایش و کاهش فروش (30% خطا) به صورت بهینه نخواهد بود که این منجر به توقفات زیاد در تولید می شود، هزینه شروع مجدد دستگاه ها بالا میرود، افزایش ضایعات تولید و مواد اولیه در صورت منقضی شدن آنها و موارد بسیار دیگر روبرو خواهیم شد و سازمان به بحرانی دچار خواهد شد که برای رهایی از این بحران شرکت متحمل زیانی بسیار خواهد شد.
درسته که در مثال بالا محاسبات ریاضی انجام ندادیم اما اگر در شرکت خودتون هم دقت کنید سود و زیان هایی که برنامه ریزی به شرکت وارد کرده را براحتی میتوانید درک کنید.
درنتیجه خیلی مهمه افرادی که برای این واحد انتخاب می کنیم از صلاحیت حرفه ای و شخصیتی مناسبی برخوردار باشند تا لطمه کمتری به سازمان بخورد. و همینطور ساختار سازمانی متناسب با صنعتی که کار میکنیم را در این واحد اجرا کنیم تا رشد افراد در سازمان هم مشخص شود.