امروز میخوام خودمو کالبد شکافی کنم و یه زندگی نامه مختصر تا قبل 20 سالگی رو بنویسم
همونطور ک عرض کردم من علی اکبر سلیمانی هستم
اهل اصفهانم
طرفدار پر و پا قرص بایرن مونیخ آلمان
اسطوره زندگیم هم اسکار شیندلره :)
و البته برنامه نویس
خوب بزارید شرو کنیم
من 15 اذر 1378 به دنیا اومدم...(یه سری شایعاتی هست ک میگه وقتی به دنیا اومدم یه کیبورد و موس هم همراهم بوده!)
من خیلی نتونستم آشناییم با دنیای 0 و 1 هارو عقب بندازم و تو دو سالگی کار با کامپیوتر رو شرو کردم...(البته با بازی همساه آزاری!)
یادم اون زمان ها بابام با دلفی واسه بانک ها و ارگان های دولتی برنامه مینوشت.
خب من زنگیم تا 5 6 سالگی با بازی کردن با سیستم میگذشت ک کم کم کنجکاو شدم ک این دم دستگاه تو دل کامپیوتر چیه!
یه روز وقتی کسی خونه نبود کل دل و روده کامپیوتر بابامو ریختم بیرون ک یادمه بعد واسه دوبارهسر هم کردنشم موفق نبودم و خار های CPU رو کج کردم(قبلنا CPU های اینتل خار هاش روی CPU بود نه مادربورد)و جاتون خالی یه استقبال گرمی بخاطر اینکار ازم شد توسط اعضای خانواده ک نتیجش 1 سال محرومیت از هر نوع تکنولوژی بود :(
خلااصه اونجا بودک من ب صورت خود جوش با سوشال اینجاینرینگ اشنا شدیم و هر بار به روش های مختلف و یه سری ترفند پسورد کامپیوترو به دست میاوردم و شبا نمیخوابیدم تا ساعت از 2 و 3 بگذره ک همه بخابن تا بتونم بشینم پشت سیستم (میگن ک محدودیت خلاقیت میسازه دروغ نیست):)
دیگه به همین روال گذشت و گذشت تا شد 10 سالم و رسما من تعمیرات کامپیوترو کامل بلد بودم اونجا بود ک حس کردم وقتشه از اینکار پول در بیارم و تو مدرسه تبلیغ میکردم و قیمت یک سوم بازار سیستم های بچه هارو تعمیر میکردم
همین روال ادامه داشت تا 13 سالگی ک بام به این نتیجه رسید ک باید منو ببره تو مغازش کار کنم تا تجربه کسب کنم(مغازه خدمات کامپیوتری داره)...
خب روزای اول من خیلی شوق زده بودم چون دااشتم با قطعاتی کار میکردم ک ترند بازار بودن و تا قبل اون روز اصا به چشم تو هیچکدوم سیستمای مشتریا ندیده بودم
خلاصه همونجا بود ک تو روز پنجم یه مادربورد P41 ASUS رو خار های درگاه CPU رو دوتاشو شکستم و مادر بود بی استفاده شد(کلا من با این قسمت از سیستم مشکل داشتم البته بعد ها طریقه تعمیرشو یاد گرفتتم و خار هارو عوض میکردم)
به همین روال 2 سال گذشت ک به این نتیجه رسیدم باید مغازه خودم رو بزنم (تو 15 سالگی :|) مغازه رو افتتاح کردم یکسالی دامه داشت ولی متاسفانه جو جامعه ما اینطوریه ک همه اول واسه یه کار به سن طرف نگا میکنن بعد مهارت هاش( این مشکلو هنوزم به شدت درگیرشم :( ) دیگه مجبور شدم ک ببندم مغازه رو...
حالا 16 سالم شده بود ک تصمیم گرفت وارد حوزه وب بشم
یادمه بابام یادم داد چجوری وردپرس نصب کنم و من تو یه هفته کل زیر بمشو کشیدم بیرون ولی خب اونروزا با وردپرس حل نمیکردم و مث الان ترند هم نبود
این بود ک عاشق دیتالایف اینجاین شدم و به صورت فول یاد گرفتمش و واسه اولین پروژه واسه شهرداری کوچیک محلمون یه وبسایت طراحی کردم
بعد دیگه دستم راه افتاد پروژه های کوچیک و بزرگ میگرفتم و انجام میدادم
تا اینکه شد 18 سالم و اقتصاد مملکت یهو پوکید :( و دیگه هیچ شرکتی حاضر نبود تا یه مدت واسه کارای وب هزینه کنه ک من تو همین تایم یه کلوپ افتتاح کردم (بیلیاردو ایکس باکسو فوتبال دستی و...)تو همین تایم بود ک من پیش دانشگاهیم تموم شد و موازی باهاش کل مباحث شبکه های کامپیوتری و وایرلس رو یاد گرفتم(میکروتیک و کریو و...)...
یکسالی به همین روال گذشت ک به این نتیجه رسیدم ک مغازه بیشتر اینکه سود داشته باشه ضرر داره ک کلا درشو تخته کردم
تو همین حین به عموم گفتم یه اموزشگا پیدا کنه واسم میخوام برنامه نویسی یاد بگیرم...حدودای وسطای اردیبهشت 98 بود ک گفت یه جارو بلدم تو خیابون فردوسی هماهنگ میکنم یه سر بری ببینی ک میخوان بری یا نه..
خلاصه بهم یه شماره داد به اسم اقای وزیری ک تماس گرفتم و باهاش مچ شدم و یه روز رفتم دفترشون...
وقتی رسیدم اونجا (اسمش فضای کار اشتراکی بلووایت بود)وقتی فضارو دیدم به زور تونستم جلوی فریاد کشیدن خودمو بگیرم یادمه کلی با اقای وزیری اونروز حرف زدم ک پذیرفت ک برم اونجا کار یادمه وقتی اومدم از اونجا بیرون تا خونه گریه میکردم از شوق و خوشحالی (چون همیشه فک میکردم همچین فضاهای فقط تو اروپا هست و تو ایران همچین چیزی نیست)...
خلاصه از همین شوق بود ک تو 5روز اول من زبان PHP رو کامل یاد گرفتم بعد JQUERY و HTML و CSS رو شرو کردم و تو کتر از دو ماه همشو یاد گرفتم و الان میتونم اسم خودمو بزارم برنامه نویس و قطعا اینو مدیون اقای احمد وزیری و احسان امیری عم ک همهجوره منو تحمل کردن و همه سوالام رو کامل جواب میدادن
راستی یادم رفت بگم اینجا محل کار ما با محل کار بر و بچه های توووپ ویرگول یکیه و هر روز در جوارشون هستیم و ب شدت لذت میبرم ک کنار همچین استارتاپه بزرگی دارم فعالیت میکنم و میتونم از برنامه نویس هاشون اطلاعات بگیرم و مشکلاتمو باهاشون حل کنم
از اینجا میخوام از همتون تشکر کنم.....مرسییییییییییییییییییییی
خب حالا ک منو شناختید بزارید یه لیست از یه سری ارزوهام بگم
اول همه دوست دارم اسمم با کلمه برنامه نویس یه مراعات نظیر بشه ینی هرکی هرجایی گفت برنامه نویس اسم منم پشت سرش بیاد تو ذهنش
ب خلاف همه من اصا به برنامه نویسی دید مالی ندارم و از اینکار به شدتتتتتتت لذت میبرم و انگار کل دنیارو من الان تو نوک انگشتام دارم باورتون نمیشه ولی الان ک دارم اینارو تایپ میکنم مو به تنم سیخ شده از شدت ادرنالین بالا
یکی دیگه از ارزو هامم اینه ک یه رزی فراهم بشه بتونم برم اورشلیم سر مزار اسکار شیندلر (اونایی ک نمیشناسش حتما برن فیلم لیست شیندلر رو ببینن)به این علت هم اسطوره زندگیمه ک فارق از دین و مذهب اوج انسایت و مردونگی رو به نمایش گذاشت
خب دیگه من برم سر کارام ک کلی کار دارم
مرسی ویرگول بابت این بستر ک در اختیارمون قرار میدی @virgool