توی قسمت قبلی براتون توضیح دادم که چطوری کارم رو شروع کردم و اولین پروژه رو هم از آقای دکتر گرفتم. حالا می ریم سراغ ادامه ماجرا
یک سالی روی همون پروژه و یکی دوتا پروژه دیگه که توسط دوستان معرفی می شد کار کردم تا همون آقای دکتر مدیر یک سازمان زیر مجموعه وزارت علوم شد. و خوب با من تماس گرفت و گفت یک پروژه دستشون دارن که توش دارن آمار کل دانشجوهای کشور رو به وسیله ی یک نرم افزاری که وصل میشه به سیستم های آنلاین دانشگاه ها در می آرن و به من پیشنهاد داد که برم و به عنوان کمک ایشون اونجا مشغول به کار بشم.
شنبه روزی تو سال 87 ساعت 7 صبح با یک عالمه انرژی شال و کلاه کردم و رفتم خیابان جردن دفتر موسسه مذکور. چیزی که یادمه اینه که یک ساختمان 5 6 طبقه بود که دفتر آقای دکتر توی طبقه اول قرار داشت که دور تا دور اون شیشه بود و دور این دفتر هم همکاران می شستن. یک میز توی همون اتاق مدیر هم به من دادن و گفتن همینجا بشین تا بقیه برسن که البته خود آقای دکتر چند دقیقه بعد رسید.
از ساعت 9 دونه دونه کارمندا مثل لشکر شکست خورده می رسیدن ، کامپیوتر هاشون رو روشن می کردن و مشغول مطالعه اخبار می شدن تا بقیه دوستان هم برسن ، در نهایت تا ساعت 10.5 آخرین نفر هم با نون و پنیر رسید و دوستان مشغول صرف صبحانه شدن.
حالا خودتون رو بگذارید جای من ، بمب انرژی اومده بودم که ساعت ها کار کنم و خودم رو نشون بدم بعد با تصاویر بالا مواجه شده بودم.
در نهایت وقتی صبحانه دوستان تموم شد آقای دکتر هم جلساتش تموم شده بود و همه رو دور هم جمع کرد و گفت که فلانی (من) اینجا اومدن تا به ما کمک کنن کار سرعت بیشتری بگیره و توضیح داد که این دوستان کارشون اینه که دانشگاه هایی که سیستم آنلاین ندارن اطلاعتشون رو به صورت فایل اکسل برای ما می فرستن و بچه ها هم اون ها رو وارد سیستم می کنن. بعد هم که برگشتیم توی اتاق به من مسئولیت داد که ببین چه کاری میشه انجام داد که سرعت رشد کارها بالا بره.
ساعت 12 شد و بچه ها کار رو رها کردن و رفتن برای نهار و نماز تا ساعت 1.5 ، بعدش یک ساعتی کار کردن و رفتن به تناوب برای سیگار و گپ و گفت و از ساعت 4 هم یکی یکی به سمت خونه رهسپار شدن.
عصر همون روز جلسه ای برگذار شد و دوستی گزارش داد که تیم پشتیبانی تونستن امروز 2 تا دانشگاه رو از روی این فایل ها وارد سیستم کنن. من فایل ها رو نگاه کردم و فرمتی که نرم افزار قبول می کنه رو هم بررسی کردم دیدم در کل برای هر کدوم می شد با یک Search&replace توی node pad ++ فرمت ها رو به هم تبدیل کرد و سیستم رو راه انداخت. دیگه کم کم داشت دود از کلم بلند می شد. عرض کردم که اساتید عزیز کل راندمان کاری امروز برای هر نفر در بهترین حالت 3 ساعت بوده که اگر ضرب کنیم در 10 نفر نیروی کار 30 ساعت کار امروز انجام شده که یک کار دو ساعته انجام بشه و با این روال احتمالا تا سال دیگه آمار کامل میشه و اونوقت باید برین آمار سال 88 رو در بیارین و در نهایت هم ساعت 7 برگشتم به سمت خونه.
فردا صبح که رفتم سرکار وارد کوچه شرکت که شدم دیدم یک پراید اوایل کوچه ایستاده و 2 3 نفر از همکاران عزیز نشستن منتظر من ، خلاصه پیاده شدن و تهدید کردن که ما می دونیم تو برای چی اومدی اینجا و اگر فلان کنی ما هم بهمان می کنیم!
خلاصه کنم براتون یک هفته ای من اونجا موندم و کاشف به عمل اومد که نه تنها Performance افتضاحه که نرم افزار واسط هم هنوز مشکلاتی داره و دارن روش کار می کنن که حتی سازنده نرم افزار من رو به یکی از دوستانش معرفی کرد که اونجا استخدام بشم و از شر من خلاص شن اما در نهایت خودم دمم رو گذاشتم روی کولم و فرار رو بر قرار ترجیح دادم.
نکته اخلاقی ماجرا : اگر قصد پیشرفت دارین هیچ وقت جذب سیستم های دولتی نشین که یا تبدیل می شین به موجوداتی بی انگیزه که فقط می رین تا ساعتتان پر بشه و آخر ماه حقوق بگیرین که بعد از چند سال دیگه هیچ جا نمی تونین کار کنین یا هم فقط یاد می گیرین که چطوری قراردادی ببندین که یک لقمه چرب از توش در بیاد.
پ ن بعد از 11 سال : آقای دکتر شرمندم ولی آیندم برام از ساعتی 5 6 تومن مهم تر بود.