چند روز پیش برای یکی از دوستان داشتم شرح می دادم که فلانی خیلی امروز آدم موفقیه و کلی تو این سالها رشد جایگاه داشته و تو یک سال تونسته n تومن پول جمع کنه که من و تو ، تو 12 سال کار تخصصی نتونستیم و دوستمون هم شدیدا اصرار داشت که شانس دو سه بار به فلانی روی خوش نشون داده تا به اینجا رسیده و هرچقدر دلیل براش میاوردم افاقه نمی کرد تا اینکه به این نتیجه رسیدم که این پست رو بذارم شاید اون هم بخونه.
نیچه یک جایی گفته که ما اکثر مواقع جای علت و معلول رو جا به جا در نظر می گیریم، به عنوان مثال می گیم فلان حکومت انقدر اشتباه کرد تا سقوط کرد درحالی که در بیشتر مواقع اون حکومت مذکور قبلتر ها سقوط کرده بوده و چون سقوط کرده بوده این همه اشتباه فاحش انجام می داده. من فکر می کنم خیلی از ما هم این اشتباه رو روزانه انجام می دیم و علت و معلول رو جا به جا فرض می کنیم ، مثلا می گیم فلانی چون شانس آورد و تو فلان جا استخدام شد امروز شده یک مدیر موفق در حالی که تجربه به من ثابت کرده که همون فلانی چون ذاتا آدم مدیری بوده و پشتکار و هزار و یک توانایی دیگه داشته اتفاقا اون شرکت جذبش کرده. حالا بزارین چند تا مثال از دور بر خودم بزنم براتون تا شاید شما هم با من هم عقیده بشین.
1 – چند سال پیش توی یک شرکتی کار می کردم که توی بخشی از این شرکت یک آقا زاده کم هوش مدیر بالا دستی یک جوون شدیدا باهوش و پر تلاش بود و خوب اولین چیزی که از ذهن من هم مثل شما گذشت این بود که این بیچاره هم اگر آشنا داشت الان به کجاها که نرسیده بود. ولی هرچه زمان بیشتر می گذشت و بیشتر با دوست باهوشمون آشنا می شدم میدیدم که این بنده خدا بیشتر گرایش به این داره که مورد استفاده قرار بگیره تا خودش بتونه نفر اول باشه و خوب اتفاقا دقیقا سر جای خودشه.
2 – اخیرا دارم توی شبکه های مجازی دوست های خیلی قدیمی خودم رو پیدا می کنم و سعی می کنم مجدد باهاشون ارتباط بگیرم.
یکی از مشاهدات من از آدم هایی که 15 ساله ندیدمشون اینه که اونی که همون زمان توی راهنمایی و دبیرستان بچه پر تلاشی بود یا اصطلاحا آدم با جنمی بود الان هم آدم موفقیه و اونی که حال و حوصله ی درس و کار و غیره نداشت در بهترین حالت الان با پول پدرش یک کسب و کاری راه انداخته و صبح ها می ره در مغازه چرت می زنه تا شب.
ممکنه شما بگین که شانس باعث شده که پدری داشته باشه که مغازه ای براش بخره! بله خوب اگر داشتن مغازه یا هر کسب و کار دیگر رو شما موفقیت می دونین پس آدم موفقیه.
3 – شاید براتون عجیب باشه ولی من اکثر بچه هایی که از یک خانواده ی فرهیخته یا موفق دیدم تا حالا ، نه تنها آدم های ناموفقی بودن که بعضا خلافکار و ... هم بودن که البته دلایل بسیاری می تونه داشته باشه مثل فشارهای خانواده یا اینکه شما تو بعضی خانواده ها اگر دکتر هم باشی باز هم به چشم نمیای و غیره. ولی می خوام بگم حداقل به من ثابت شده که فرهیخته یا ثروتمند بودن خانواده دلیل بر موفقیت نسل های بعدیشون نیست.
4 –من 14 سال پیش دوستی داشتم که عاشق و شیفته ی سینما و تئاتر بود ، شما اسم فیلم می گفتی این حتی تدارکات فیلم رو هم میشناخت ، روزهای جشنواره از 4 صبح تو صف سینما می نشست تا ظهر بلیط گیر بیاره و فیلم و ببینه و واقعا تو این راه با تمام وجود تلاش می کرد. اما از اونور از لحاظ مالی شدیدا تو مضیقه بود یعنی مثلا می رفت تراکت پخش می کرد تا پول دربیاره بتونه بلیط سینما بخره یا کارگری می کرد تا پول ثبت نام تو کلاس های فیلمنامه نویسی و چه و چه رو دربیاره.
الان یکی از معروفترین کارگردانای تئاتر ایرانه و هنوزم داره شبانه روز برای عشقش تلاش می کنه.درسته که احتمالا یکجا شانس بهش رو کرده و دیده شده ولی اگر اون تلاش ها رو نمی کرد هیچ وقت شانس بهش رو نمی کرد.
موفقیت گوارای وجودت آقای کارگردان
بالاخره می خوام بگم تو اگر آدم عاشق پیشه ای باشی بالاخره شانس هم یک روز بهت رو می کنه و عشق زندگیت رو پیدا می کنی ، اگر صادقانه در یک مسیری تلاش کنی یک روز یک راهی برات باز میشه که زودتر به مقصد برسی.
پی نوشت : ببینید من توی این مقاله قصد ندارم بگم که شانس توی زندگی ما جایگاهی نداره ، که حتما اونی که توی 3 سالگی بر اثر زلزله می میره یا اونی که 5 سال پیش توی ادلب به دنیا اومده حتما از اونی که توی نیویورک به دنیا اومده بد شانس تره ، ولی می خوام بگم ما اهمیتش رو خیلی بیشتر داریم در نظر می گیریم.
ارادتمند