دوازده سال رفتیم مدرسه و بعد سر از دانشگاه درآوردیم و باقی ماجرا.
اما وقتی به گذشته نگاه میکنی این سؤال پیش میآید که: در مدرسه چه چیزی آموختیم که در این روزها و این روزگار، به دردمان بخورد.
سواد خواندن و نوشتن و چند حساب و کتاب اولیه به انضمام داشتن معلمان دلسوز و دوستداشتنی... تقریبا فقط همین! یعنی مدرسه میتوانست چیزهای بیشتری به ما بیاموزد که اصلاً نه آنها و نه ما فکرش را هم نمیکردیم و هنوز هم فکرش را نمیکنیم.
چیزهایی که مدرسه میتوانست به ما بیاموزد و نیاموخت را میتوان به عنوان لیستی از مطالبات، قلمداد کرد. مدرسه و سیستم آموزشی هم به ما و هم به معلمان و هم به پرسنل بدهکار است؛ بدهکار.
شاید شما هم بتوانید به این لیست مواردی را اضافه کنید:
1- هنر زندگی کردن
ملتهای موفق، آنهایی هستند که هنر زندگی روی زمین خدا را بلدند (عجب جملهی ویرانگری)
زندگی فقط خوردن و آشامیدن تا سر حد مرگ نیست! بلکه هنر و مهارتی است که نیاز به آموزش دارد. هنر زندگی، گسترهای است وسیع، که نمیتوان آن را محدود در برخی کلیدواژهها کرد.
همین که بدانیم و بفهمیم و از کودکی بیاموزیم که زیستن، خود به تنهایی هنر است نیمی از راه را آمدهایم. اما آنچه در مورد زندگی آموختیم «موفقیت در امتحانات» بود و «فوت آب شدن» دروس و «زود خوابیدن» و «در مدرسه و کلاس شلوغ نکردن»
بله! ما انتظار نداشتیم که کتابی تحت عنوان هنر زندگی کردن برایمان چاپ کنند و سالی هشتصدبار تجدید و اصلاح شود. اصلاً همینکه می آموختیم زندگی هنر است، کفایت میکرد.
2- خودشناسی
باور کنید اگر آن روزها از وزارت فخیمه آموزش و پرورش تقاضا میکردید درس خودشناسی ارائه بدهد، در سطح معاونت دو یا سه کشته و زخمی قطعی بود. یعنی اینقدر این سؤال سنگین بود که حضرات طاقت نمیآوردند.
3- مهارت خود کنترلی
اصلا هنر زندگی و خودشناسی هیچ؛ اما آموزش «خود کنترلی» میتوانست جلوی اینهمه نزاع خیابانی، نزاع خانگی، محلی و فامیلی را بگیرد. بیشتر آنهایی که صبحِ اول صبح مثل یک انسان متمدن مشت و لگد به هم حواله میدهند، در اثر نداشتن مهارت کنترل بر خویشتن چَک اول را زدهاند! آنهم به خاطر اینکه طرف مقابل که مهارت حرف زدن نداشته، بهشان گفته «هووووی»
یعنی اصلاً مقولهای به اسم خویشنداری، توجه به عواقب تصمیمات زودگذر و هرچیزی مثل آن، معادل کشک تلقی میشود. نه تنها این موارد را در مدرسه به ما نیاموختند بلکه معادل آن یعنی مقادیری «کشک» هم ندادند تا لااقل بخشی از بحران کلسیم را مرتفع کنیم!
4- مهارت حرف زدن
طبق آنچه در بند پیش گذشت، خیلی از فارغالتحصیلان و دانشآموختگان مدارس کشور در دهههای گذشته دایره لغات بسیار محدودی دارند و نوعاً این دایره لغات با «هووووی» شروع میشود و طی یک نزاع و زدوخورد، سروکلهی سایر لغات ادامه پیدا میکند که ذکر آنها از شئونات نویسنده و خوانندهی این سطور خارج است.
بسیاری از مشکلات در روابط خانوادگی، اجتماعی و ... ناشی از فقدان مهارت حرف زدن، گفتگو و مذاکره است. منطق اصولی فعلی این است: تا عربده کشی هست چه نیازی داریم به گفتگو؟!
5- هنر همزیستی مسالمتآمیز
واقعا همین حالا اگر از همزیستی مسالمتآمیز حرف بزنی، شاید خیلیهای فکر کنند داری به آنها ناسزا میگویی و برخی هم تصور میکنند داری بهشان میگویی «هوووووی» بنابراین اگر در اثر غفلت جایی گفتید «همزیستی مسالمتآمیز» خیلی سریع آنجا را ترک کنید وگرنه چیزی شبیه به یک پاره آجر بر سر شما فرود خواهد آمد.
6-هوش مالی
هنر پول درآوردن و درست خرج کردن و ثروتمند شدن بدون کلک و اصولا اینکه بدون تقلب هم میشود پول درآورد نیز از آن چیزهایی است که به ما نیاموختند. بزرگترین اندیشمندان مالی در زمان ما، آنهایی بودند که فکر میکردند با سوار اتوبوس شدن بدون بلیط، میشود پسانداز کرد و اوج زرنگی و مردانگی در اینجور کارها بود.
7- هوش اخلاقی
این مورد آخر چیزی است که در فرهنگ و آیین ما سابقه دارد. حرفهای زیادی پیرامون آن گفته شده و امروز نه ما و نه وزارتخانه ما و نه کتابهای درسی ما، میراثدار خوبی برای آن نبودهاند. شاید شعار و نقل قول و ... داشته باشیم اما در عمل، طبق موازینی حساب شده هوش اخلاقی نه ارائه شده و نه سابقهی فرهنگی آن حفظ شده است.
ما طلبکارانِ سالهای گذشتهی وزارتِ آموزش و پرورش -که هنوز مطالبات خود را دریافت نکردهایم- امروز حق داریم تا در مورد فرستادن فرزندانمان به مدرسه تردید داشته باشیم...