یادم هست که ست گودین در کتاب این است بازاریابی چیزی شبیه به این جمله را گفته بود (یا شاید نقل کرده بود) مردم دنبال خرید مته نیستند، دنبال ایجاد سوراخ روی دیوار هستند.
همین نظر را میتوان با احتیاط در مورد کتاب بسط داد:
همه الزاما دنبال کتاب نیستند بلکه دنبال دریافت حس خوب از کتاب هستند.
این حس خوب گاهی در خلوت تجربه میشود، گاهی در ورق زدن، گاهی در پست گذاشتن و اعلام کردن که من این کتاب را خواندهام.
با این مقدمه اول سری به فروشگاههای کتاب در همان خیابان انقلاب بزنیم. به جز چند فروشگاه خاص (فارغ از اینکه ناشر هستند یا نه) برخی دیگر کتاب میفروشند و شاید اگر موقعیتش فراهم باشد، در جای دیگری ماست و کشک هم میفروشند.
به قول معرف: کتاب بِما هوَ کتاب / ماست بِما هوَ ماست.
کتاب را میفروشند و دخل روزانه را حساب میکنند.
یعنی لایههای عمیق بازاریابی در فروش کتاب وجود ندارد از این رو نه تنها نمایشگاه که هر رویدادی از جمله کوچ فلامینگوها از یک نقطه به نقطهای دیگر برای فروشندگان کتاب تهدید تلقی میشود.
چیزی که در نمایشگاه کتاب هست، همان حس منتقل شده از کتاب است. حس خوب، شرکت در رویداد کتاب، دیدن آنهمه کتاب، خریدن کلی کتاب و ...
حالا این مدل را در فروشگاهها ببینیم. هر فروشگاهی در هر نقطهای بتواند این حس را ایجاد کند،تمام طول سال برایش نمایشگاه کتاب است.
پ.ن1: البته شهر کتابها تا حدودی این فضا را ایجاد کردهاند.
پ.ن2: یادش به خیر! روزی روزگاری اردیبهشت، فصل نمایشگاه کتاب بود.