در این مقاله مختصر، قصد دارم ۴ شرط آرمانی و دست نیافتنی برای رسیدن به بازار آزاد ایده آل که گفته میشود همه در آن برنده هستند را تعریف کنم.
اخیرا کتاب آخر ژوزف استیگلیتز برنده جایزه نوبل سال ۲۰۲۳ به اسم «مسیرِ به آزادی» را مطالعه میکردم. در پارت اول کتاب چندین مورد را از عدم کارآمدی رویکرد نئولیبرال-کپیتالیسم مطرح میکند و در بین این شواهد حتی به کار های بزرگان شناخته شده لیبرالیسم مانند آدام اسمیت و هایک هم اشاره میکند و تناقض های درونی آن ها را با مثال هایی که عملا در قرن ۲۱ رخ دادهاند، نمایان میکند. در بین این افراد شاخص به دو اقتصاددان لیبرال برنده نوبل اقتصاد نیز اشاره میکند: کِنِث اَرو (Kenneth Arrow) و جرارد دِبرِو (Gérard Debreu). قدم مهم این دو اقتصادان بزرگ ارائه یک مدل ریاضی برای نمایش وجود یک تعادل رقابتی (competitive equilibrium) عمومی، تحت مجموعهای از فرضیات، بود.
در ارائه این شاهد ریاضی یک اتفاق مهم افتاد: ۴ شرط آرمانی مفروض گرفته شد. در اینجا هر کدام از این ۴ شرط را مختصرا با مثالی شرح خواهم داد. البته این توضیحات در کتاب «مسیرِ به آزادی» نیامده و خلاصه مطالعه من از اصل کار های این دو اقتصادان و نقد هاییست که به آنها شده است.
رقابت کامل یعنی همه مصرفکنندگان و تولیدکنندگان قیمت گذار (price taker) هستند. به این معنی که هیچ فرد یا شرکتی آنقدر بزرگ نیست که بتواند بر قیمت بازار هیچ کالایی تأثیر بگذارد. در مدل اَرو-دِبرِو قیمت صرفا از پیشنهاد آزادانه دو طرف یک معامله میآید.
نمونه مهم این چنین مسئله ای در بحث تبلیغات آنلاین و به طور کلی تبلیغات در قرن ۲۱ رخ داد! شرکت های بزرگ مثل گوگل، آمازون، متا (فیسبوک) با فاصله بزرگترین ارائه کننده خدمات این زمینه هستند و قابلیت رقابت برای هیچ کسی در سطح جهانی وجود ندارد.
فرض کنید شما خریدار سرویس مشخصی هستید، به فروشنده ۱ مراجعه میکنید و قیمت مورد توافق شما ۸۰ تومن خواهد بود (تصویر ۱). در همان زمان فروشنده دیگری، کاملا مستقل از فروشنده ۱، به شما قیمت ۶۰ تومن را پیشنهاد میدهد. قطعا فروشنده ۲ از فروش خود در طولانی مدت قرار نیست ضرر کند و شما هم خوشحال هستید که توانسته اید به قیمت پایین تر سرویس مد نظر خود را بخرید. این یک رقابت کامل است.

اما آن چیزی که عملا در بازار امروز رخ میدهد در عمدهای از سرویس ها شما با فروشندههای متفاوتی برخورد نمیکنید (تصویر ۲) در واقع همه فروشنده (یا بخش بسیار بزرگی از آنها) به یک مرکز متصل هستند و قیمت گذاری آن ها مستقل نیست. پس شما به عنوان خریدار به هر کدام از آن ها مراجعه کنید قیمت یکسانی میگیرید و در واقع اجازه تصمیمگیری ندارید. و این یعنی رقابت طبق تعریف کامل نیست.

بازار کامل یعنی هیچ ریسک یا شگفتیای وجود ندارد؛ چون برای همه چیز از قبل، قرارداد و قیمت تعیین شده است. تمام رویدادهای ممکن در آینده، امروز در معاملات بازار «قیمتگذاری» شدهاند. باید بگویم که این عملا ضد ایده مرکزیای است که بازار بورس را شکل داد (این قسمت بیپلاس رو ببینید).
مثلا پاندمی کرونا را در نظر بگیرید، اگر بازار کامل بود، باید یک بازار (یک شرکت بیمه یا ابزار مالی) وجود میداشت که به یک رستوران کوچک اجازه دهد در برابر ریسک «تعطیلی کامل به مدت ۶ ماه به دلیل دستور دولت برای مهار یک ویروس جهانی» به طور کامل بیمه شود. اما در عمل وجود نداشت. اما چرا وجود نداشت، چون پاندمی کرونا ناشناخته و اندازهگیری آن بسیار سخت بود. این درباره خیلی پدیدههای بیولوژیک، اقتصادی و اجتماعی دیگر هم صادق است.
پس در صورتی بازار آزاد لیبرالیستهای قدیم، نئولیبرال-کپیتالیستها جدید ممکن است رخ دهد که تمام سناریو های پیشرو شناخته شده و قیمتگذاری شوند. یعنی عملا هیچ سورپرایزی وجود نداشته باشد.
پیش از اقتصاد رفتاری ، در اقتصاد کلاسیک تصور میشد که همه عوامل دخیل در اقتصاد ، تک به تک به طور کاملا عقلانی رفتار میکنند، یعنی: آنها میدانند چه چیزی را دوست دارند و بیشتر را همیشه به کمتر ترجیح میدهند و تنها هدف تولید کننده حداکثر کردن سود است. این اصلِ تفکرِ بزرگانی مثل هایک و اسمیتها بود. اما اقتصاد رفتاری در شرایط کاملا کنترل شده بارها و بارها نشان داد این فرض غلط است و عملا هیچ موجودی به طور کامل عقلانی رفتار نمیکند. دنیل کانمن با ایده ۲ سیستم سریع و کند و وجود شورتکات های شناختی (heuristic) ها و رالف هردویگ (Ralph Hertwig) با ایده عقلانیت تطبیقی (adaptive rationality) این موضوع را نشان دادند.
اجازه بدهید این را مفروض بداریم که در هر لحظه همه عاملان بازار باید همه اطلاعات را داشته باشند تا بتوانند تصمیم یکسانی بگیرند. که در عمل ممکن نیست. این خود یک بحث مفصل دیگری است که از حوصله این مطلب خارج است.
برای شرح بیشتر بزارید از معروف ترین آزمایش علوم رفتاری یعنی معمای زندانی استفاده کنم. فرض کنید متهم الف و متهم ب در دو اتاق جداگانه هستند. هر دو آن ها در یک کار خلاف شریک بودند اما کارآگاه پرونده مدرکی ندارد. به هر دو آن ها میگوید اگر بگویند که دیگری مجرم است (خیانت)، خودشان ازاد و دیگری ۴ سال زندان میرود. اگر هر دو سکوت کنند (یعنی با هم دیگر همکاری کنند)، هر دو یک سال زندان میروند. ولی اگر هر دو بگویند که دیگری مجرم است هر دو، دو سال زندان میروند (تصویر ۳).

نظریه بازیها، یک عامل منطقی را به عنوان کسی تعریف میکند که به دنبال به حداکثر رساندن سود خود (در این مورد، به حداقل رساندن حکم زندان خود) است. استدلال متهم الف این است که ب ساکت میماند (همکاری میکند). اگر ب ساکت بماند، الف بین ۱ سال (اگر همکاری کند) و صفر سال (اگر خیانت کند) حق انتخاب دارد. اگر ب خیانت کند، الف بین ۴ سال (اگر همکاری کند) و ۲ سال (اگر خیانت کند) حق انتخاب دارد. پس در هر صورت خیانت کردن الف منطقی تر است. همین برای ب هم صادق است. پس هر دو به جای اینکه یک سال بروند زندان دو سال میروند.
تعمیم این مثال به بازار ازاد چیست؟ بازار آزاد میگوید بهینه ترین نتیجه باید رخ دهد (با همه مفروضاتش) یعنی صفر سال. اما چون این فرض عقلانیت عامل در بازار آزاد وجود ندارد، پس عملا بهینه ترین رخ نمیدهد.
این شرط میگوید، برای ایجاد شدن یک بازار آزاد، فناوریهای تولید نباید با دو برابر کردن ورودیها، خروجی را بیش از دو برابر کند. این امر تضمین میکند که شرکتها نسبتاً کوچک باقی بمانند و با فرض رقابت کامل سازگار باشند. و این عملا همان قاعده مهم کسبوکار های نرم افزاری و مفهوم مرکزی استارتاپ است یعنی مقیاسپذیری یا scalable بودن. در واقع وجود این نوع کسب و کار ضد بازار آزاد است (عملا هم شرکتهای بزرگ تکنولوژی این را نشان میدهند).
به تصویر ۴ نگاه کنید، خط ابی رنگ نمونه شرکتی است که از قاعده «عدم افزایش بازده در مقیاس» پیروی میکند، یعنی ۱۰۰ واحد تولید کند یا میلیارد ها واحد از یک محصول فرقی در قیمت نهایی محصول و سود شرکت ندارد. اما خط قرمز رنگ نمونه یک استارتاپ نرم افزاری است، مثل اسنپ، دیجیکالا، آمازون و …. تولید اولین نمونه محصول ممکن است میلیارد ها هزینه داشته باشد، اما چه ۱۰۰ نفر آن را بریزند چه هزاران نفر هزینه جدیدی ندارد (هزینه نگه داری کمی دارد). پس در نتیجه با زیاد شدن تعداد کاربران میانگین قیمت هر واحد محصول کاهش یافته ، سود شرکت قرمز رنگ بیشتر میشود. یعنی از قاعده «عدم افزایش بازده در مقیاس» پیروی نمیکند. و عجیب هست نیست پولدار ترین های جهان تقریبا همگی به این نوعها کسب و کار ها ربط دارند.

آن طور اَرو و دِبرِو خود میگویند، عدم وجود هر یک از این پیشفرض ها یا انحراف از حالت ارمانی آن ها تمام مزایای پیشنهاد شده برای بازار آزاد را از بین میبرد.
ما در قرن ۲۱ نه تنها از بعضی از این فرضیات انحراف داریم، بلکه بعضی را به طور مطلق نداریم. بازار آزاد آرمانی تصویر شده امروزی, که قرار است همه چیز ها رو به همگان برساند (با دولت کوچکی که رسما نظارت حداقلی دارد و صرفا در موقع دعاوی وارد میشود) سرابی بیش نیست. مداخله دولتهای دموکراتیک در بازار برای حل مسائلی که عدم وجود ۴ شرط بالا به وجود میآورند، حیاتی است.
در یک مطلب دیگر به نکات جدید تر ژوزف استیگلیتز درباره بازار آزاد و نیاز به وجود دولت بسیار محکم و مستقر خواهم پرداخت.