سلام رفقا! امروز توی لینکدین رول شغلیم رو از برنامهنویس به پروداکت دیزاینر تغییر دادم و به همین بهونه گفتم توضیح بدم که چطور من، که یه برنامهنویس بودم، تبدیل شدم به یه پروداکت دیزاینر. شاید خیلیا فکر کنن این دو کار خیلی فرق دارن با هم، ولی بزارین من تجربهامو بهتون بگم.
همیشه من از وقتی یادمه به کدنویسی علاقه داشتم. وقتی کد میزدم، یه حس خلق کردن چیزی از هیچی بهم دست میداد. هنوزم بهش علاقه دارم ولی مشکل اینجا بود که این کار توی یکی از اتاقای خلوت دنیا اتفاق میافتاد و تنهایی یه جورایی با من همراه بود.
اینکه همیشه با مانیتورم حرف میزدم و تنها دغدغم این بود که کدای بهتری بزنم یا چطور میشه باگای پروژه رو حل کرد. این بود که اینها کمکم شروع کردن به خستهکننده شدن.
من دوست داشتم که کاری کنم که بیشتر با ادمها در تماس باشم. بتونم حرف بزنم، بشنوم، درک کنم و ایدهها رو در این فضای تعاملی بهتر پرورش بدم. نه فقط یه تیم برنامهنویسی، بلکه تیمی که توش منطق و خلاقیت با هم ترکیب بشن.
به همین خاطر رفتم سمت پروداکت منیجمنت. کلی دوره رفتم و زمانی هم به این شغل مشغول بودم(با تشکر از سلام ساختمان که این فرصت رو در اختیارم گذاشت تا بتونم رولهای متفاوتی داشته باشم) اما اونجا هم مشکلات خودشو داشت. پروداکت منیجر بودن یعنی شاید ۲۴ ساعته باید ذهنت درگیر کار باشه. مسئولیتها زیاده و دغدغهها هم پشتسر هم. به یادمه که شبها به جای اینکه آروم بخوابم، نگران فیچرهای جدید، تیم و… بودم.
من که دوست داشتم وقتمو برای خودم، تفریحاتم، دوستام و خانوادم داشته باشم، این زندگی نمیتونست منو خوشحال کنه.
شروع کردم به گشتن توی تیمهای محصولی که چه نقشی میتونم داشته باشم تا حس بهتری توی کارم داشته باشم.
در نهایت نقشی رو پیدا کردم که علاقهم، طراحی رو شامل بشه و هم اینکه بتونم بیشتر با دیگران ارتباط برقرار کنم و کار گروهی داشته باشم بدون اینکه دغدغههای مدیریتی سرم بیاد: پروداکت دیزاین.
در پروداکت دیزاین، من میتونم خلاق باشم، ایدهها و نیازهای مردم رو به یک محصول واقعی تبدیل کنم و البته همیشه در تماس باشم با تیمم، کاربران و حتی دیگر شرکتها.
حالا که چند وقته در این زمینه کار میکنم، حس میکنم واقعا جای من اینجا بوده. من تونستم یه ترکیبی از همه چی که دوست داشتم پیدا کنم: ارتباط با دیگران، خلاقیت و البته، آرامش!