علی گروسی
علی گروسی
خواندن ۴ دقیقه·۶ سال پیش

رنج در عصر سرمایه‌داری

یک.

ما در دنیایی نابرابر زندگی می‌کنیم. دنیای ما دنیای حرکت است، دنیای تغییر است، و تغییر و حرکت نابرابری می‌آفرینند.

در جهان موجودات زنده نیز فرآیند تکامل، به نوبه خود، بر این نابرابری می‌افزاید: تکامل موجودات متنوعی می‌آفریند و سپس از بین آن‌ها شایسته‌ترین‌شان را انتخاب می‌کند. تکامل برای پیشرفت خود نیاز به تنوع(Diversity) دارد و بنابراین هر جا موجود زنده‌ای باشد تنوع و در نتیجه نابرابری‌ای هست.

اما چند قرنی است که پدیده‌ای این شکاف را در میان انسان‌ها به بیشترین حد خود رسانده است: جامعه بازار آزاد.

در بازار آزاد، موفقیت مالی فرد به انتخاب‌هایی که می‌کند بستگی دارد: یک سرمایه‌دار با یک سرمایه‌گذاری اشتباه تمام سرمایه خود را به خاکستر تبدیل می‌کند و فردی دیگر-با کمی خوش‌شانسی- از فرش به عرش می‌رسد.

اما در جهانی با منابع کمابیش محدود، بالا رفتن عده‌ای از نردبان پیشرفت به قیمت سقوط دسته‌ای دیگر است، به طوری‌که امروزه شکاف بین فقرا و ثروتمندان از هر زمان دیگری در تاریخ بیشتر شده است.

*آنچه مشخص است این است که در چنین جامعه‌ای داشته‌های طبقات مختلف اجتماع، -به حق یا به ناحق- نابرابر است.*

دو.

به طرز گیج‌کننده‌ای هر چه شکاف بین طبقات مختلف اجتماع بیشتر می‌شود، خواسته‌های طبقات مختلف افزایش میابد.

قبل از انقلاب صنعتی-برخلاف آن‌چه در فیلم‌ها و انیمیشن‌های هالیوودی می‌بینید- فرزند یک دهقان امید چندانی به پیشرفت در نظام طبقاتی نداشت، با خود نمی‌گفت بزرگ که شدم می‌خواهم یک شاهزاده یا شوالیه بشوم و با شاهدخت ازدواج کنم؛ می‌دانست که اگر دهقان زاده شود محکوم به این است که دهقان بمیرد.

اما امروزه، رسانه‌ها از خروس‌خوان سحر تا وقت بوق زدن سگ‌ها در شب، سطح انتظارات مردم را بالا می‌برند:

«تو هم می‌توانی، فلان بیلیونر هم از صفر شروع کرد، او هم زمانی یک آدم عادی بود، درست مثل تو. تنها چیزی که نیاز داری یک آرمان است و اندکی تلاش.»

و اگر بخواهیم با هم روراست باشیم، راه بقای نظام سرمایه‌داری نیز در همین امید دادن به مردم است. چرا؟

زیرا سرمایه‌داری با بلندپروازی رشد می‌کند، با ریسک‌پذیری، با امید:

«بیا و سرمایه‌گذاری کن، پولت را به ما بده تا با درصد بیشتر به تو برگردانیم، ولی ابتدا باید این پول را از تو بگیریم و چه راهی بهتر از این که خودت آن را به ما بدهی ».[1]

و این «تو هم می‌توانی» یکی از بزرگترین عوامل رنج در این عصر است.

سه.

عصر کنونی عصر شکاف است، شکافی عمیق بین خواسته‌ها و داشته‌ها.

و شکاف موجب رنج می‌شود: این که چیزی را با تمام وجود بخواهیم ولی به آن نرسیم موجب ناامیدی، اندوه و احساس شکست‌خورده و حتی بی‌ارزش بودن می‌شود.

درست است، هیچکس منکر فواید بیشماری که سرمایه‌داری و بازار آزاد برایمان فراهم کرده نیست، به مدد سرمایه‌داری است که «کیک اقتصاد» بزرگ‌تر شده، فقر مطلق در حال ریشه‌کن شدن است و امید به زنده ماندن چندین سال افزایش یافته و هر سال کودکان کمتری در اثر فقر و جنگ و بیماری تلف می‌شوند،اما...

اما از سویی سرمایه‌داری انتظارات ما را افزایش داده، خواسته‌های ما را بی‌اندازه کرده و آن «آقای خرچنگ» مخفی در وجودمان را بیدار کرده است.

برخلاف گذشته، به مدد اینستاگرام و دیگر رسانه‌ها، زندگی «افراد موفق» بیست و چهار ساعته قابل دسترس است و تعریفمان از زندگی خوب را دچار تغییر کرده است.

داشته‌های تقریباً هیچ کدام از ما به اندازه یک بازیکن فوتبال یا ستاره سینما نیست اما تعریف بسیاری از ما از زندگی عالی چیزی شبیه به زندگی آنان است.

شاید از روی خجالت انکار کنیم، یا از سر عجز و ناامیدی خواسته‌مان رو سرکوب کنیم، اما آن ته ته دلمان برخی از ما معیار یک زندگی عالی را داشتن یک میلیارد دلار، اقامت در بورلی هیلز یا بردن جایزه نوبل می‌دانیم و اگر به آن معیارها نرسیده باشیم زندگی خود را شایسته زیستن نمی‌دانیم.


و از آنجا که هیچ کدام اینها برایتان اتفاق نمیافتد -به من اعتماد کنید، هیچوقت جایزه نوبل نخواهید برد- قرار است تا انتهای عمر خود رنج بکشید.

چهار.

اما راه نجات چیست؟

برای رهایی از رنج، باید شکاف بین خواسته‌ها و داشته‌ها را از بین ببرید و به نظر می‌رسد که فقط دو راه دارید:

یا داشته‌های خود را متناسب خواسته‌های خود کنید(راه بیرونی)

و یا خواسته‌های خود را با داشته‌هایتان تطبیق بدهید(راه درونی).

اگر نظر من را می‌خواهید راه بیرونی به تنهایی جواب نخواهد داد، زیرا با افزودن هر چه بیشتر به داشته‌ها، خواسته‌هایتان هم افزایش پیدا می‌کنند و شکاف همچنان باقی می‌ماند.

و اما راه دوم:

در این راه شما تلاش می‌کنید معیارهای زندگی خود را بیشتر کیفی کنید تا کمّی، نه آن‌طور که کلبیون می‌گویند تلاش کنید که «هیچ نخواهید» و در میان زباله‌ها زندگی کنید، بلکه جنس خواسته‌های خود را قدری عوض کنید: یعنی به قسمت‌های واقعی‌تر زندگی توجه بیشتری کنید.

مطالعه کتابی از نویسنده محبوبتان، دیدن خنده‌ای از جانب معشوق‌، بوسه‌ای بر پیشانی مادر، گذراندن شبی زیر آسمان در کنار دوستان، این‌ها تجربه‌هایی هستند که نیاز چندانی به پول ندارند، اما رضایتمندی عمیق‌تری نسبت به تجربه‌های مادی در اختیارمان می‌گذارند.

پنج و پایان.

مردی از میان جمعیت به عیسی گفت: «ای استاد، به برادر من بگو ارث خانواده را با من تقسیم کند». عیسی جواب داد: «ای مَرد، چه کسی مرا در میان شما قاضی و حَکَم قرار داده است؟». بعد به مردم فرمود: «مواظب باشید. خود را از هر نوع حرص و طمع دور بدارید، زیرا زندگی واقعی را ثروت فراوان، تشکیل نمی دهند




1. از آنجا که معمولاً دنیا را با عینک زیست‌شناسانه می‌نگرم، باید اضافه کنم که به نظرم اینجا هم نوعی فرآیند انتخاب طبیعی وجود دارد، نظام اقتصادی‌ای که مردمش را توصیه به زهد و قناعت و کار کمتر و مصرف کمتر کند محکوم به شکست، و حذف از طریق فیلتر انتخاب طبیعی است، اما نظامی که مردمش را به خرید بیشتر، کار بیشتر و سرمایه‌گذاری بیشتر سوق بدهد شایستگی تکاملی بیشتری برای بقا دارد.

سزمایه داریرنجکاپیتالیسمرواقی گریپول
ذره‌ای در کهکشان، کهکشانی از ذره‌ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید