بهبهانه روز جهانی زن.
فکر میکنم پویشها و جنبشهای زنان در چند سال اخیر در ایران بیشتر تقلای بخشی از جامعه در جهت تغییر نگرش اجتماعی نسبت به زنان بوده که با مسئله بدن و پوشش گره خورده است. در جامعه ایرانی، نوع نگاهی که به حضور زن در اجتماع وجود دارد، از رهگذر مسئله جنسیت است. در این معنی زنان به منزله موجوداتی جنسی تلقی میشوند که هویتشان را از طریق «هویت جنسی» میشناسند و در نتیجه مسئله جنسیت و تبعات آن یعنی پوششی خاص، مقدم بر هویت شهروندی آنان قلمداد شده است. زنان در سالیان اخیر در فعالیتهای خود در حوزههای مختلف و حتی تنها در زندگی روزمره کوشیدهاند تا تنِ غیرجنسیشده خود را در معرض دید قرار دهند و منطق فضای عمومی کالاییشده جامعه امروز را به چالش بکشند. این اهتمام زنان را باید در راستای طلب حق بهمثابه یک شهروند، ورای جنسیت تحلیل کرد. بدین ترتیب مخالفت با نقشهای جنسیتی یا مقاومت در برابر حجاب اجباری معنای خاصی مییابد. مثلا حجاب اجباری در این میان، چون نمادِ تبعیت از الگوی تجویزی هویتِ جنسی است با آن مخالفت میشود. به زبان دیگر، مخالفت با حجاب اجباری، مخالفت با امری بزرگتر است که میتوان آن را مخالفت با فرآیند اُبژهسازی از بدن زن و تعیین سرنوشت او مطابق ساختار بدنش دانست چراکه نگریستن به زن بهعنوان یک جنسیت یا به تعبیر دقیقتر یک «دیگری»، هراس از برابریطلبی و حقوق شهروندی یکسان را بهدنبال دارد و همواره ساختار بدن زن بهعنوان عاملی در تقلیل موقعیت او به جنس دوم و در نتیجه شهروند درجه دوم، نقش ایفا میکند. ترجمه کنشهای زنان در سالهای اخیر، شوریدن علیه زنانگی بسیار جنسیشده و این فریاد است که «منِ غیرِ زن به عنوان یک شهروند» را ببینید.