چند دقیقه مانده به پایان ۲۱ سالگی:) اولین نوشتن .
هیچوقت نتونستم حس متعادلی روز تولدم داشته باشم، همیشه هم مورد سرزنش دیگران قرار میگرفتم که میگفتند: طبیعیتر بخند دیگه! کسی روز تولدش نباید ناراحت باشه):
ولی من دست خودم نبود و نیست، همیشه اولین نفری که تولدم رو تبریک میگه غمه.
سال عجیب و تأثیرگذاری بود برام. کلی خندیدم، کلی گریه کردم، کلی تجربه کردم، کلی چیزای قشنگ و زشت یاد گرفتم، با کلی آدمای باحال و مزخرف آشنا شدم، کلی جاهای باصفا و بیروح رفتم، کلی عصبانی شدم و مهربون بودم و....
میبینی! همهی این تضادها در کنار هم بود و همین بود که قشنگ کرده. اولازهمه از خدا تشکر میکنم، دمت گرم مشتی! با اینکه من توی رفاقتمون کم گذاشتم ولی نادیده گرفتی و صدتو گذاشتی و تنها نذاشتی منو دوست دارم بهت بگم مشتی هستی و پر طرفدار (:
تشکر بعدی از خودمه! خودم که یک سال به معنای واقعی کلمه جنگید و تسلیم نشد، یک سالی که فکرش رو هم نمیکرد الان اینجا باشه. ممنونم از خودم که من رو روی دوشش گذاشت و تا آخر خط رسوند، ممنون که وقتی تنهای تنها بودم میزد رو شانه ام و بهم میگفت: فدای سرت ما باهمیم همین مهمه مگه نه؟
ممنون از وقتهایی که راه رو بهم نشون دادی، ممنونم از اینکه اومدی باهام تا بریم تجربه کردن و معنا کنیم، ممنونم از اینکه حامیِ من بودی و بهم جسارت دادی، ممنونم از اینکه برای من وقت گذاشتی و هرروز دنبال بهتر شدن بودی، ممنونم که هوای علی داشتی :))
امیدوارم از امروز آدم بهتری باشم، امیدوارم بیشتر خدارا شکر بکنم ، بیشتر به خودم و آدما کمک کنم، دل کسی رو نشکونم، بقیه رو بخندونم، روی ضعفام کار کنم، نقاط قوتم رو تقویت کنم، بیشتر یادبگیرم و خیلی کارهای دیگه...
امیدوارم اتفاقای مفیدی برام رقم بخوره
تولدت مبارک علی :)))